کیارستمی بدقولی کرد
خواب کیارستمی همه را به حیرت واداشته بود. میپرسیدند چگونه در خواب هم در مقام کارگردانی کارکشته، زاویهی دید روشن و اندازه نمای مشخص و میزانسن تعریفشده دارد. کیارستمی تنها کارگردان فیلمهایی نبود که با پردهی سینما در ایران و جهان آشنا شدند. مهمترین فیلمی که او کارگردانی کرد، فیلم زندگیش بود.نمیدانم وقتی روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و خیره به سقف سفید مینگریست، به چه چیزی فکر میکرد اما میدانم خودم فکر میکردم که تخت بیمارستان برازندهاش نیست.
هر چه هست از پانزده اسفند ۱۳۹۴ تا چهارده تیر ۱۳۹۵، راه دراز و عجیبی را پیمود.وقتی بارها و بارها مقابل در بیمارستان جم و آراد بالا و پایین رفتم و قدمهایم را شمردم تا ببینم قرعه به نام رفتن میافتد یا نرفتن؛ یک چیز را خوب میدانستم. طاقت دیدارش را در هیات جدید نداشتم.
برای من کیارستمی همان مرد استواری بود که خیره به کوه روبرو، کنار روخانهی لواسان، لیوان چای را در دست میگرفت و لذتش از چرخش فصلها را گوشزد میکرد. میگفت: «چقدر بهار و پاییز دیدیم.» خیلی هم ندیده بود. هفتاد و شش بهار را چشید اما طعم هفتاد و ششمین پاییز زیر زبانش ..