این مقالههای قاتل!
تبارشناسی انحطاط جامعه ایرانی در این یادداشت نمیگنجد. اما آنچه پیش چشمان ما به عنوان مشاهدهگر قرار دارد، عیانتر از چیزی است که ناچیز شمرده شود. قاعدهها، قانونها، دستورالعملها، بخشنامهها و سندهایی که برای تمام شئون و امور جامعه ایرانی از سوی حکومت طرحریزی، برنامهریزی، ابلاغ و اجرا میشود، حیات جامعه به عنوان یک موجود زنده را تحتالشعاع خود قرار داده است. انگار که جامعه یک درخت مصنوعی است که با هر شیوهای و با هر راهی و در هر شرایطی و با هر سلیقهای میتوان برایش تصمیم گرفت. آن را جا به جا کرد، آن را از گلدان درآورد و جای دیگری کاشت، اصلا مدتی آن را از خاک درآورد و یا اینکه در محیط باز یا بسته قرار داد.
این فرض وحشتناک و رعبآور که میتوان همهجوره برای همهشرایط جامعه دستورالعمل و آئیننامه صادر کرد، منجر به نتایجی شده است که تجربه زیسته هر ایرانی در عرصه عمومی و حتی جنبههای خصوصی زندگیاش آن را پیدا و درک میکند. پایداری این نحوه نگرش به جامعه به عنوان موجود مصنوعی که همه جوره میتوان با آن مواجه شد، هر روز نتایج حیرتآوری را به بار میآورد.
خودکشی دانشجوی دکتری برق دانشگ..
تبارشناسی انحطاط جامعه ایرانی در این یادداشت نمیگنجد. اما آنچه پیش چشمان ما به عنوان مشاهدهگر قرار دارد، عیانتر از چیزی است که ناچیز شمرده شود. قاعدهها، قانونها، دستورالعملها، بخشنامهها و سندهایی که برای تمام شئون و امور جامعه ایرانی از سوی حکومت طرحریزی، برنامهریزی، ابلاغ و اجرا میشود، حیات جامعه به عنوان یک موجود زنده را تحتالشعاع خود قرار داده است. انگار که جامعه یک درخت مصنوعی است که با هر شیوهای و با هر راهی و در هر شرایطی و با هر سلیقهای میتوان برایش تصمیم گرفت. آن را جا به جا کرد، آن را از گلدان درآورد و جای دیگری کاشت، اصلا مدتی آن را از خاک درآورد و یا اینکه در محیط باز یا بسته قرار داد.
این فرض وحشتناک و رعبآور که میتوان همهجوره برای همهشرایط جامعه دستورالعمل و آئیننامه صادر کرد، منجر به نتایجی شده است که تجربه زیسته هر ایرانی در عرصه عمومی و حتی جنبههای خصوصی زندگیاش آن را پیدا و درک میکند. پایداری این نحوه نگرش به جامعه به عنوان موجود مصنوعی که همه جوره میتوان با آن مواجه شد، هر روز نتایج حیرتآوری را به بار میآورد.
خودکشی دانشجوی دکتری برق دانشگاه تهران یکی از همین نتایج است. الزام بیمعنی و رانتآور افزودن نام استاد و یا هر فردی که استاد پیشنهاد بدهد به عنوان نویسنده در کنار نام دانشجو به عنوان نویسنده اصلی و در واقع تنها نویسنده مقاله یکی از آن قواعدی است که شمار زیادی از دانشجویان را بیچاره و در وضعیتی ناگزیر قرار میدهد. تا جایی یکی از آنها تصمیم میگیرد به زندگی خود پایان دهد تا زیر بار این قاعده بیوجه و تبعیضآمیز برود. البته از چند و چون حادثه پیشآمده بیخبریم، اما باخبریم که قواعد طراحی شده برای پذیرش یک مقاله علمی به نحوی سامان داده شده است که زحمت دانشجو به عنوان نویسنده خرج رتبه و ارتقاء استاد میشود.
در جامعه ایرانی که هر روز گوشههایی از انحطاط آن پیدا میشود، سر و کله مقالههای قاتل پیدا نشده بود، که پیدا شد! کاش این اتفاق تلخ، سبب حذف قواعد تبعیضآمیز در عرصه نگارش مقالات علمی و رتبه و امتیاز ناشی از آن بشود. هر چند بعید است این اتفاق بیفتد. لازمه این اتفاق مفروض گرفتن جامعه به عنوان موجودی دارای حیات است که به هر کنش ناموزون و نامربوطی، واکنش خاص خود را نشان میدهد. چیزی که تصمیمساز و تصمیمگیر ایرانی به آن واقف نیست و یا با تغافل حاضر نیست آن را بپذیرد.
۶۵۶۵