بار دیگر گشت اِکراه؟!

شهری است که ویران میشود، نه فرونشستن بامی…
باغی است که تاراج میشود، نه پرپر شدن گلی…
معنا و مقصود از سیاست بازداشت و حبس چهره‌های مستقل و منتقد صنفی، فرهنگی-هنری و مدنی-سیاسی چیست؟ هشدار و هراس‌افکنی جهت بازدارندگی از گسترش جنبش مطالبه‌گری و حسابرسی، روشنگری و شفافیت، و اصلاح‌گری اساسی؟ تجربه‌ی سده‌ی گذشته و بویِژه دهه‌ی آخر مگر نشان نداد که نتیجه‌ی سیاست سرکوب و حبس و حصر و حذف جنبش اصلاحی جز تقویت گفتمان براندازی و خیزش‌های قهرآمیز و خشونت‌آلود معطوف یه درگیری و فروپاشی در اقصی نقاط کشور نبوده است؟‌!
نکته‌ای آن‌قدر عیان و آشکار و بی‌نیاز از بیان که نمی‌تواند برای مسئولان مغفول مانده باشد. پس می‌ماند این فرض که جریانی در حاکمیت قصد دایر کردن امر را داشته باشد میان از سویی مدارا و بردباری و سازش و تحمل وضع بحرانی موجود، و از دیگر سو غلبه‌ی قهر و قهقرا و گزاف‌گویی‌های گفتمانی افراط و تفریطی. همان روشی که در بهار عرب در برخی سرزمین‌ها تحربه شد و به تخریب و فروپاشی سراسری این کشورها انجامید.
در شرایطی که مردم در رنج از بحران فوق طاقت معیشتی و در خشم از سوءمدیریت‌ و فساد و اختلاس و..

شهری است که ویران میشود، نه فرونشستن بامی…

باغی است که تاراج میشود، نه پرپر شدن گلی…

معنا و مقصود از سیاست بازداشت و حبس چهره‌های مستقل و منتقد صنفی، فرهنگی-هنری و مدنی-سیاسی چیست؟ هشدار و هراس‌افکنی جهت بازدارندگی از گسترش جنبش مطالبه‌گری و حسابرسی، روشنگری و شفافیت، و اصلاح‌گری اساسی؟ تجربه‌ی سده‌ی گذشته و بویِژه دهه‌ی آخر مگر نشان نداد که نتیجه‌ی سیاست سرکوب و حبس و حصر و حذف جنبش اصلاحی جز تقویت گفتمان براندازی و خیزش‌های قهرآمیز و خشونت‌آلود معطوف یه درگیری و فروپاشی در اقصی نقاط کشور نبوده است؟‌!

نکته‌ای آن‌قدر عیان و آشکار و بی‌نیاز از بیان که نمی‌تواند برای مسئولان مغفول مانده باشد. پس می‌ماند این فرض که جریانی در حاکمیت قصد دایر کردن امر را داشته باشد میان از سویی مدارا و بردباری و سازش و تحمل وضع بحرانی موجود، و از دیگر سو غلبه‌ی قهر و قهقرا و گزاف‌گویی‌های گفتمانی افراط و تفریطی. همان روشی که در بهار عرب در برخی سرزمین‌ها تحربه شد و به تخریب و فروپاشی سراسری این کشورها انجامید.

در شرایطی که مردم در رنج از بحران فوق طاقت معیشتی و در خشم از سوءمدیریت‌ و فساد و اختلاس و..، در سپهرهای گوناکون از ساخت‌وساز گرفته تا فحایع محیطزیستی و تا سوداگری خصولتی، بسر می‌برند، امامان جماعت نگران بدحجابی زنان دزدان مختلس اند و در برخی مناطق خودمختار مسئولان آتش به اختیار بخش‌نامه‌ صادر می‌کنند و از ضرورت فعال شدن دوباره‌ی «گشت‌های اکراه» می‌گویند. گویی محصول همین سبک کار خود را طی چند دهه‌ی گذشته امروز در هر کوی و برزن نمی‌بینند!

بازآزمودن این همه‌ آزموده و باز تجربه‌ی تجربه‌شده‌ها آدمی را براستی یاد این آموزه‌ی هگلی می‌اندازد که «تجربه و تاریخ به ما می آموزد که ملت‌ها و حکومت‌ها هرگز از تاریخ چیزی یاد نگرفته‌اند؛ که هرگز طبق قواعدی که می‌توانست از آن برگرفته شود، عمل نکرده‌اند ! » (گفتارهایی درباره فلسفه تاریخ). پس «من جرب المجرب حلت به الندامه»‌!