ترکیه و شیخ نشینها؛ رابطه دوجانبه و تحولاتش
ترکیه از کشورهای اثرگذار در منطقه ما محسوب می شود.صحبت امشب درباره رابطه این کشور است با شیخ نشینها و عربستان با رابطهای که می تواند در سیاستهای کشور ما تاثیر گذار باشد. این هر دو همسایه ما هستند و به همین علت تحولاتشان و روابط دو جانبه شان، برای ما مهم است. در این جلسه به روابط میان ترکیه و شیخ نشینها پرداخته میشود و اینکه این رابطه چگونه بوده و چه تحولاتی داشته و چه آینده ای در پیش رو دارد؟
۱-برای فهم بهتر این روابط، ابتدا باید دو مقدمهذکر کرد. دو مقدمه ای که عموما در کشور ماعلیرغم اهمیتش بدان کمتر توجه میشود. موضوع اول این است که هر دوی اینکشورها، هم ترکیه و هم شیخ نشینها در حال حاضر منطق تحولیشان «توسعهمدار» است. یعنی به دنبال توسعه هستند. اولویتِ نخست آنها توسعه است. در ترکیه از مدتها پیش اینچنین بوده وشیخ نشینها هم اخیراًچنینشده اند. ترکیه همواره کشور مستقلی بوده و سیاستهای مختلفی را بعد از جمهوریت تجربه کرده است. مخصوصا از دوران «تورگوت اوزال» به بعدروند «توسعهای» پیگیری شده و میشود؛یعنی از اوائل دهه هشتاد.حال چه توسعه صنعتی و تجاری باشد، و یا توسعه انسانی و خدماتی..
ترکیه از کشورهای اثرگذار در منطقه ما محسوب می شود.صحبت امشب درباره رابطه این کشور است با شیخ نشینها و عربستان با رابطهای که می تواند در سیاستهای کشور ما تاثیر گذار باشد. این هر دو همسایه ما هستند و به همین علت تحولاتشان و روابط دو جانبه شان، برای ما مهم است. در این جلسه به روابط میان ترکیه و شیخ نشینها پرداخته میشود و اینکه این رابطه چگونه بوده و چه تحولاتی داشته و چه آینده ای در پیش رو دارد؟
۱-برای فهم بهتر این روابط، ابتدا باید دو مقدمهذکر کرد. دو مقدمه ای که عموما در کشور ماعلیرغم اهمیتش بدان کمتر توجه میشود. موضوع اول این است که هر دوی اینکشورها، هم ترکیه و هم شیخ نشینها در حال حاضر منطق تحولیشان «توسعهمدار» است. یعنی به دنبال توسعه هستند. اولویتِ نخست آنها توسعه است. در ترکیه از مدتها پیش اینچنین بوده وشیخ نشینها هم اخیراًچنینشده اند. ترکیه همواره کشور مستقلی بوده و سیاستهای مختلفی را بعد از جمهوریت تجربه کرده است. مخصوصا از دوران «تورگوت اوزال» به بعدروند «توسعهای» پیگیری شده و میشود؛یعنی از اوائل دهه هشتاد.حال چه توسعه صنعتی و تجاری باشد، و یا توسعه انسانی و خدماتی و توریستی و آموزشی.بنابرایندر این بستر است که سیاستهای داخلی و خارجی و یا حتی سیاستهای امنیتی این کشور تعریف میشود.همچنین این کشور به دلائل مختلف در صدد آن است که به عنوان کشوری نیرومند مطرح باشد.
۲-آنها احساس کرده و میکنند جهت مقابله با رقیبشان یونان، که عموما اروپائیان از او حمایت میکردند، میباید نیرومند باشند. حمایت اروپائیان از یونان بیش از آنکه دلائل سیاسی داشته باشد، ناشی از وامداری تاریخی و فرهنگی و تمدنی است و ترکیه احساس میکند تنها با قدرت برتر است که میتواند در برابر او بایستد؛چه قدرت نظامی باشد و چه قدرت سیاسی. مضافاً که خاطرات بسیار تلخ پس از جنگ جهانی اول به این احساس کمک شایانی میکند. نیرومند شدن و مقتدر بودن برای ترکها یک مسئله مهم وبلکه یک ایدهآلاست. و این تا حدودی به سوابق تاریخی آنان و زمینههای تربیتیشان در دورانهای گذشته بازمیگردد؛ یعنی دورانی که صحرانورد بودند. کشورهای زیادی هستند که مایلند توسعه یابند؛ برخی از این کشورها توسعه هم پیدا کردهاند. از برزیل گرفته تا افریقای جنوبی و هند.اما این مقدار که موضوعِ مقتدر شدن برای ترکها مهم است برای این کشورها مهم نبوده و نیست.
۳- چنانکه گفتیم هدف اصلی ترکیه از دهه هشتاد به بعد توسعه یافتن در زمینههای مختلف بوده است. این سیاست «توسعه مدار» در دورانهای بعدی،تحول یافت.آنها مایلند که این توسعه در درجه نخست در خدمت قدرتمند کردن ترکیه باشد. اصولاً رأی بیشتری که آقای اردوغان آورد، با این پس زمینهقابل درک است؛علیرغم وضعیت معیشتی سختی که در ترکیه امروز وجود دارد. این رای دلائل مختلفی دارد که یکی از مهمترینهایش این است که اردوغان سمبلِ ترکیه نیرومند است.او در تبلیغاتِ انتخاباتی اش هم مکرر در خصوص ترکیه نیرومند سخن گفت. این تمایل نیرومند که به همان میزان که سیاسی و حاکمیتی است، اجتماعی و مردمی است میتواند برای همسایگان ترکیه مشکلآفرین باشد و ژئوپلیتیک منطقه را تغییر دهد که این خود مسئله دیگری است. نیرومند شدن ترکیه در مقایسه با همسایگان منطقهایاش از سرعت و عمق به مراتب بیشتری برخوردار است. در نهایت این به نفع ثبات منطقه نیست.
۴- چنانکه در برنامههای گذشته گفته شد، شیخ نشینها در سومین مرحله تحول تاریخی خود هستند. هدف آنها تا یکی دو دهه گذشته این بود که شهروندانشان را از زندگانی آرام و مرفهی برخوردار کنند.در دوران جدید آنها مایلند نقشآفرینی کنند، چه در سطح منطقه و چه در سطح فرامنطقه و بلکه در سطح بین المللی. این جریان در طی یکی دو دهه اخیر، و در مورد قطر در سه دهه اخیر است که اتفاق افتاده است. نکته این است که در این پارادیم و در این چارچوب تحولی در طی سالهای اخیر تحول دیگری رخ داده است؛ به این معنی که آنها خواهان توسعه همه جانبه هستند. احساس آنان این است که در پرتو توسعه همه جانبه بهتر میتوانند به اهداف سیاسی و نفوذگذارانه منطقهای و فرامنطقهای نائل شوند.
به احتمال فراوان نزدیکی به ایران و سوریه و استمالت از گروههای فلسطینی و تغییر سیاست در یمن در آنجا که به عربستان و تا حدودی شیخ نشینها مربوط میشود، عمدتاً به همین دلیل است. احساس آنان این است که ستیز و ناسازگاری سیاسی و نظامی مانع بزرگی است در مسیر برنامههای «توسعهمدار» آنها و اینکه تحقق این برنامهها به طور طبیعی به گسترش نفوذ آنان میانجامد.
۵- مقدمه دوم این است که ترکیه موجود توسعه را عمدتاً برای نیل به قدرت میخواهد، چه از جانب حاکمیت و چه از جانب بخش بزرگی از مردم.می گویند ما قدرت بزرگی هستیم و مایلیم به قدرت بزرگ تری تبدیل شویم و حضور منطقهای و فرامنطقهای بیشتری داشته باشیم. این مسئله «اول» ترکیه کنونی است. این توسعه مانند توسعهای نیست که مثلاً در مکزیک، یا هند و افریقای جنوبی و برزیلرخ میدهد. برزیل نمیخواهد اطراف خودش را تحت تاثیر قرار بدهد.آنها نمیخواهند در نقاط دور یا نزدیک خودشان نفوذ امنیتی و یا نظامی و یا سیاسی داشته باشند. اما ترکیه اینچنین است؛ در حال حاضر ترکیه حداقل در چهار کشور عربی قطر، لیبی، سوریه و عراق نیرو دارد. مخصوصاًبخشی از عراق و سوریه را به عنوانی اشغال کردهاند. در ماههای اخیر در مناطق شرق مدیترانه به عملیاتی دست یازیده و میخواهندبه نفت و گاز و منابع هیدروکربنی دسترسی یابند. این به این معنی است که آنها میخواهند حوزه منافع ملی خودشان را توسعه دهند کهالبته با مخالفتهایی هم از جانب کشورهای مدیترانهای مواجه شدهاند. قبلاً ترک چنین نبود و چنین ادعاهایی نداشت. بنابراین یک تفاوت عمده ی ترکیه با دیگر کشورهایی که به سرعت رشد میکنند، این است که آنها مایل به نفوذ هم هستند.
۶- در مورد شیخ نشینها هم این امر به تازگی به چشم می خورد؛ اما نه به شدت ترکیه چراکه اساساً توانِ و ظرفیت او را ندارند. اما قابل انکار نیست که سه کشور از شیخ نشینها عمیقا مایلند که حوزه نفوذشان را گسترش دهند و ایفای نقش کنند. یعنی قطر، عربستان و امارات. در حال حاضر بیشترین توجهعربستان به دریای سرخ است.و جزایری که در دریای سرخ قرار دارد وحائل بین عربستان و مصر است.از نظر جغرافیایی هم به اسرائیل نزدیک است. در مورد امارات هم دواعی زیادی وجود دارد. از یمن گرفته تا شاخ افریقا و سومالی تا حتی در حال حاضر در سودان و در لیبی و تونس. بنابراین شیخ نشینها در حال حاضر میخواهند توسعه پیدا کنند؛ برای اینکه دامنه نفوذشان را بیشتر کنند. بخشی از دلائل عادیسازی و فعالسازی رابطهشان با اسرائیل هم بدین علت است.آنها برای خودشان یک سلسله اهدافی را تعیین کردهاند. چه نفوذ نظامی و امنیتی باشد و یا سیاسی. نفوذ نظامی مانند آن نوع فعالیتهایی که در خصوصِ یمن دارند و یا آنگونه که در سودان و یا لیبی ویا سوریه دارند.
بنابراین دو همسایه ما یعنی ترکیه و شیخ نشینها هر کدام ویژگیهایی دارند که اگر این ویژگیها خوب روشن شده و درک شود، بسیاری از ابهاماتی که در مورد سیاست این دو وجود دارد و دلائل بسیاری از اقداماتی که انجام میدهند،از جمله نزدیکی یا دوریشان با ایران،قابل تحلیل خواهد بود.
۷- ترکیه به دلائل مختلف نوعی تحول درونی یافته است. این تمایل به توسعه و تمایل به نفوذ، بخشهای زیادی از جامعه ترکیه را تحت تأثیر قرار داده است. به اعتباری سیاست آقای اردوغان فقط مربوط به شخصِ او نیست.عملا نوع «اردوغانیسم» وجود دارد و حاکمیت یافته است. در بخشهای مختلف امنیتی و سیاسی و یا فکری – فرهنگی و ایدئولوژیکی چنین واقعیتی وجود دارد و به پیش میرود و حتی تشدید میشود. هیجان برانگیخته شده در انتخابات اخیر بدون شک در تشدید این جریان موثر بوده و خواهد بود.
در انتخابات همین مجلسِ اخیر بیست و سه و نیم درصد از مجموع نمایندگانی که از جانب احزابِمختلف، به مجلس راه یافتند، ناسیونالیستهای پان ترکیست بودندچه احزاب متحد با اردوغان و چه احزاب ششگانه مخالف او. این رقم خیلی بالایی است. یعنی یک چهارم نمایندگان مجلس به هر صورت ایدئولوژی خاصی دارند. در کل منطقه ما کمتر شاهد چنین جریانی هستیم. این دارای نتایج زیادی برای کل منطقه و از جمله برای ایران است.
۸- و اما رابطه این دو یعنی ترکیه و شیخ نشینها. به لحاظ تاریخی رابطه بین شیخ نشینها و ترکیه مفاصلی دارد. ترکها تا قبل از دهه هشتاد، خواهانِ الحاق به مجموعه اروپا و اتحادیه اروپا بودند. یک چنین هدفی را ترکیه تعقیب میکرد. این تمایل به اروپا تا مقدار زیادی سیاست خاورمیانهای و سیاست عربی ترکیه را کمرنگ میکرد. اولویتِ اولشان این بود.حتی اولویتهای بعدی آنها هم به گونهای متوجه به اروپا بودند. اما حوادثی روی داد که در این رویکرد تغییراتی به وجود آورد.
یکی از آن وقایع، جنگ ایران و عراق بود.در این جنگ ترکیه موضعی بیطرف داشت. این کشور راه ارتباطی با اروپا بود؛ هم برای ایران و هم برای عراق. بعد هم داستان سقوط بلوک شرق پیش آمد و این به نوبه خود موجب توجه بیشتر به سیاست منطقهای شد و سیاستهای خاورمیانه ای آنها قوت بیشتری گرفت. از قبل این جنگ زیر ساختهای صنعتی و نیز تجاری و ترابری و در کنار این همه بخش خصوصی ترکیه تحول یافت و شاید برای نخستین بار بود که بخش خصوصی در سطحی وسیع خود را مییافت و تعریف میکرد. سیاست دولت اوزال و جانشینهایش تقویت بخش خصوصی بود. حال آنکه سیاست عمومی دولت پس از جمهوریت عملاً سوسیالیستی بود.
۹- وقتی رفتن به اتحادیه دچار مشکل شد، یکی از نتایجش این بود که سیاست خاورمیانهای فعالتری را در پیش گرفتند. چنانکه گفتیم جنگ ایران و عراق عملاً به این چرخش کمک فراوانی کرد. مضافاً که آنان از فرصت به دست آمده ناشی از تضعیف عراق، به حداکثر استفاده کردند. سد سازیهای بزرگ که در همان دوران طراحی و اجرا شد. با حضور یک عراق نیرومند آنها نمیتوانستند چنین کنند. سدهای یاد شده که بخش مهمی از آب دجله و فرات را به خود جذب کرد، زیرساختهای لازم برای کشاورزی توسعه یافته را پدید آورد و عملا این کشور را به یکی از مهمترین کشورهای تولید کننده محصولات کشاورزی و دامی تبدیل کرد.
جریان دیگری که زمینه اجتماعی و سیاسی نگاه به خاورمیانه و جهان مسلمان را فراهم آورد، سفر حج تورگوت اوزال بود. او در میان تعجب بسیاری از مقامات و نخبگان ترک به حج رفت.در تاریخ پس از جمهوریت معنی نداشت که فردی در سمت نخست وزیر یا احیانا رئیس جمهور به حج برود. این بیش از یک سفر زیارتی بود، طلیعه یک رویکرد جدیدی بود.
تعداد حجاج ترکیه در آن سالهافوق العاده افزایش یافت و این برای اولین بار بود که اینچنین میشد. زمینههای اجتماعی برای اتخاذ سیاست خاورمیانهای و عربی آماده شده بود.
۱۰- حال ببینیم شروع تحولاتترکیه عملا از کجاآغاز میشود؟ از دهه شصت قرن بیستم به بعد در داخل ترکیه تحولات زیرپوستی مهمی روی میدهد. چه در بخش دینی چه در بخش قومی. آنها به نوعی تلقی تاریخیشان نسبت به عثمانیها پیوسته مثبت و مثبتتر میشد. البته آن زمان خیلی معنی نداشت که بگویند ما خواهان تجدید امپراتوری عثمانی هستیم، ولی زمینههای فکری از همین دوران آغاز میشود. این تحولات همزمان است با قدرت یافتن مخصوصا بخشهای اسلامی که پیش قراول آن نجم الدین اربکان است.اصولاً «اسلامیت» ترکیه عمیقاً با «خلافت عثمانی» و «ترکیسم» پیوند دارد و در مجموع وفاداریش به ترکیسم و تاریخ و فرهنگ ترک بیش از رقبای غربگرای سکولار است. این یکی از تفاوتهای بزرگ اسلامگرایی ترکیه با سایر کشورهای اسلامی است.
تمایل به عثمانیگری به نوبه خود قومگرایان ناسیونالیست را هم تحت تأثیر قرار داد. به هر حال نوع تحول فکری در داخل ترکیه شروع میشود. خود این جریان زمینه را برای اتخاذ سیاست فعال منطقهای و عربی فراهم میآورد. این سیاستها پیشرونده هم بود. یعنی پیوسته نیرومندتر میشد.
۱۱- مسئله دیگر به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه است. حزب عدالت و توسعه گرایش اسلامی دارد و هماهنگ است با روح و ایدهآلهای ترکهایی که از متن جامعه بالا آمده و میآیند. در دوران جمهوری، متن اصلیجامعه ترکیه که مذهبی و سنتی بود، عملاً در حاشیه قرار داشت. با آمدن حزب عدالت و توسعه این متنِ به حاشیه رانده شده، به سرعت بالا آمد و بالاخره متناسب با ظرفیتش، خود را نشان داد خصوصاً که پیوسته ثروتمندتر میشد و فرزندانش تحصیلات عالیه مییافتند. با توجه به این پشتوانه حزب عدالت و توسعه در همان اوائل سال ۲۰۰۰ سیاست خاورمیانهای فعالتری را در پیش گرفت.
آنچه به این جریان کمک میکرد این بود که سران حزب نسبت به موقعیت ممتاز جغرافیایی و سیاسی و بلکه دینی و ایدئولوژی حاکمیتی کشور خود، اشعار یافتند و اینکه کشورشان «پل» مهمی است بین اروپا و غرب و جهان مسلمان. زمامداران قبلی ترکیه نه به این نکته توجه داشتند و نه اصولاً برایشان اهمیت داشت. نکته یاد شده عملاً ستون فقرات تئوری آقای داود اوغلو، وزیر خارجه و نخستوزیر اسبق ترکیه، در کتاب مهمش «عمق استراتژیک» است؛ که اندیشه عموم شخصیتهای حزب عدالت و توسعه و از جمله آقای اروغان را تحت تأثیر قرار داد.
۱۲- آنچه بر اهمیت موضوع میافزود کشمکش آشکار و پنهان بین غرب و جهان مسلمان بود که از اوائل دهه نود آغاز شده و با حادثه سپتامبر ۲۰۰۱ به اوج خود رسیده بود و لذا کسانی در غرب که خواهان ارتباط با اعراب و منطقه خاورمیانه بودند پیوسته بر اهمیت ترکیه تاکید میکردند. از نیکسون در کتابش «فرصت را از دست ندهید» گرفته تا برنارد لوئیس در کتابها و مقالات متعددش و خصوصاً کتاب آخرش «چه اشتباهی اتفاق افتاد»
نتیجه این همه این بود که ترکیه میباید سیاست خاورمیانهای فعالتری داشته باشد و بلکه مسئولیت بیشتری به عهده گیرد. به عبارت دیگر یکی از بهترین راهها برای نزدیکی به غرب و اروپا که پیوسته مورد درخواست ترکیه بود این بود که به منطقه عربی نزدیکتر شود تا بتواند بمثابه پلی بین مسلمانان و اعراب و غرب عمل کنند. نزدیکی به کشورهای همسایه و منطقه به برگ برندهای تبدیل شد که به اروپائیان و غربیان نزدیک و نزدیکتر شود.
۱۳- مسئله دیگری که نقطه عطف بسیار بزرگی است، مربوط به همین بهار عربی یا انقلابهای عربی است. تا قبل از این جریان حرف ترکیه و حرف آقای داود اوغلو این بود که ما نباید هیچ نوع تعارضی با همسایگان داشته باشیم؛ حتی با همسایهای مانند سوریه. هدف نخست توسعه تجارت و کمک به صنایع تولیدی داخلی بود که با صادرات هرچه بیشتر ممکن بود. ولی بعد از آغاز انقلابهای عربی ترکیه سیاست متفاوتی در پیش گرفت. مهم این بود که سیاست جدید مبتنی بر تفکر و ایدهآلی بود که تا آن زمان چندان مجال بروز نداشت که همان سیاست «نو عثمانی» بود که متناسب با شرائط بر آن تأکید و یا آن را انکار میکردند. البته در این میان عربهایی بودند که او را تشویق میکردند که چنین ایدهآل و سیاستی در پیش گیرد. به صحنه آمدن داعش و شعار اقامه «خلافت اسلامی» به واقع وسوسهانگیز بود و به گونهای غیر مستقیم به تمایلات عثمانیگری کمک میکرد.
۱۴- رابطه ترکیه و شیخ نشینها باید به صورت مورد به مورد بررسی شود. یعنی رابطه ترکیه با قطر، رابطه ترکیه با عربستان و رابطه ترکیه با امارات. بقیه کشورها در این مورد اهمیت چندانی ندارند. اگرچه کویت کشور مهمی است، اما در اینجا اهمیت چندانی ندارد؛ زیرا آن مقدار که عربستان و امارات به دنبال نفوذگذاری و جای پای پیدا کردن در نقاط فرامرزی هستند، کویت به دلائل مختلف چنین تمایلی ندارد. امارات واقعاً چنین اهدافی را تعقیب میکند. کویت به دلیل تجربه سنگین اشغال ۱۹۹۰، اصولاً در چنین شرائطی نیست.برخلافِ امارات و عربستان و قطر. بنابراین در بین شیخ نشینها، رابطه دو جانبه سه کشور با ترکیه دارای اهمیت است و بقیه اهمیت چندانی ندارند.
۱۵- در مورد قطر عموماً می گویند که به دلیل صبغه اخوانیِ این دو کشور، عقد اخوتی میان قطر و ترکیه بسته شده است. اما به نظر می رسد که ارتباط این دو کشور فراتر از این امر است واین صبغه اخوانی خیلی تاثیرگذار نیست. اصولاً معنی اخوان در ترکیه با جهان عرب فرق میکند. معنی اخوان در جایی مانند قطر با معنی اخوان در جایی مانند مصر و یا اردن تفاوتدارد. به طور خلاصه قطر از تقریبا اواسط دهه نود از زمانی که حمَد پدر امیر کنونی، علیه پدرش کودتای سفید کرد، این کشوربه دنبال این بود و هست که در منطقه ایفای نقش کند و این تمایل، پیوسته بیشتر و عمیقتر شد. ولی قطر حجم کوچکی دارد. شهروندان اصلیاش کمتر از نیم میلیون نفر هستند. حتی به لحاظ پرسنلی دارای افراد کافی برای آن برنامههای نفوذگذارانه بلندپروازانه نیست. حال اینکه این کشور چگونه نیرو فراهم کرده،موضوع دیگری است. فراهم کردن نیرو برای شبکه مهم و تاثیرگذاری چون «الجزیره» و تا اقدامات میانجیگرایانه و مداخلات سیاسی و تا ابتکارات ورزشی.
۱۶- قطر احتیاج به پشتیبان داشت. منهای پشتیبانی غربیها و امریکاییها که یکی از بزرگترین پایگاههایشان در قطر است.قطر این پشتیبانی را در ترکیه یافت. لذا رابطه قطر و ترکیه عملاً حالتی مکمل دارد، هم ترکیه احتیاج به جای پا در خلیج فارس دارد و هم قطر محتاج نیروی قابل اعتمادتری است، یعنی قابل اعتمادتر از غربیها؛ برای اینکه بتواند تعادل خودش را حفظ کند.برای اینکه برنامههای نفوذگذاریاش را سامان بدهد. لذا به ترکیه نزدیک شد. ترکیه هم به معنی کامل از آن استقبال کرد. لذا رابطه قطر و ترکیه رابطهای استراتژیک است. این رابطه ادامه خواهد یافت. این دو با کمک یکدیگر در آینده یک سلسله اقداماتی را انجام خواهند داد. رابطه آنها رابطه مکمّل و رابطهای صمیمانه و نزدیک است. اصولا یکی از دلائلی که رابطه عربستان و امارات با قطر بهم خورد، نفوذ فراوان ترکیه در قطر بود. یکی از دلائل تحریم قطر حضور نظامی ترکیه در این کشور بود.
۱۷-در مورد عربستان و امارات بحث اصلی کنونی چنانچه سابقا بیان شد،«توسعه» است. اما آنها دارای اهدافِ برون مرزی هم هستند. این اهداف برون مرزی دو بخش دارد. یکی بخش منطقهای است که عمدتا عربی است از شمال افریقا شروع میشود تا دریای سرخ و تا خود یمن. این در چارچوب«نفوذ سخت»آنها است. یک بخش از این نفوذ، «نفوذِ نرم» است. بخش نفوذِ نرم به این معنی که خواهان گسترشِ آن چیزی هستند که به نام «اسلامِ معتدل» معرفی شده است. البته معتدل در مفهوم اماراتی آن، چرا که اسلام معتدل را تفسیرهای مختلفی است. حال اینکه این اسلام معتدل چیست، بحث دیگری است. اما هدفهایی که براساس آن میخواهند نفوذ کنند، یک بخش سخت دارد و یک بخش نرم. در بخش نرمآنها با ترکیه مشکل چندانی نخواهند داشت. اما در بخش سخت منافع و مصالحِ متفاوتی دارند.
هنگامی که داستان جمال خاشقچی اتفاق افتاد. مهمترین عامل برای تضعیف وجهه بین المللی عربستان، عملا ترکیه بود. یعنی اگر آنها اطلاعات مربوط به کشته شدن خاشچقی را بدان گونه منتشر نمیکردند، -که خیلی فنی و دقیق و حساب شده انجام شد- این مقدار وجهه عربستان در آن مقطعِ تاریخی تضعیف و تخریب نمیشد. این یک نمونه است.
البته هم اکنون هر دو مایلند با همدیگر همکاری کنند.خصوصاً که اردوغان به خوبی میداند چگونه با آنها صحبت کند و حمایتشان را برانگیزد. اما قابل انکار نیست که این دو با همدیگر مشکلاتی دارند و خواهند داشت. یک نمونهاش را عرض میکنم.
۱۸- ترکیه در لیبی حضور دارد. لیبی همسایه مصر است و بلکه حیات خلوت مصر. اصولاً شرقِ لیبی فرهنگ و آداب و رسومشان اصولا مصری است. غربش البته مغرب عربی است. بنابراین برای کشوری مانند مصر، مسائل لیبی یک مسئله داخلی است، نه اینکه یک مسئله خارجی باشد وترکیه در آنجا حضور دارد. برای عربستان و امارات، امنیت، ثبات و توسعه مصر، به دلائل مختلف یک انتخاب نیست،بلکه یک ضرورت است.امری حیاتی است. به اعتباری مسائل مصر در مجموع برای عموم کشورهای عربی و به ویژه برای عربستانِ موجود و امارات موجود بخشی از سیاستِ داخلی است. ترکیه هم در آنجا حضور دارد و سیاست خاص خود را پی میگیرد. با توجه به ذهنیتی که در هر دو طرف وجود دارد، آنها سعی میکنند به عکس گذشته به نوعی با یکدیگر نزدیک شوند امّا به هرحال تعارضهایی وجود خواهد داشت.
برای عربستان و شیخ نشینها، حفظ وحدت و تمامیت کشوری مانند عراق یا سوریهدارای اهمیت فراوانی است. هر خطری که تمامیت آنان را تهدید کند، عملاً آنها را تهدید میکند و خاصه در مورد عربستان.لذا احساس میکنند مشکلاتی را با ترکیه خواهند داشت.
۱۹- در این میان باید به محبوبیت فوق العاده زیادی که اردوغان در جریان انتخابات اخیر در بین بسیاری از عربها پیدا کرد، نیز اشاره شود.عموم سایتهای کشورهای عربی به ویژه آنهایی که گرایشهای دینی و اسلامی دارند برای موفقیت اردوغان دعا میکنند. اگر بخواهیم مقداری دقیقتر صحبت کنیم، واقعیت این است که در درون اعراباین منطقه و احساسات فروخفتهای وجود دارد که متناسب با شرائط به ناگهان سربرمیآورد و بلکه منفجر میشود. این احساسات است که منجر به محبوبیت و یا مبغوضیت رهبران سیاسی میشود. مهمترین ویژگی این است که آنها اصولاً شکوه و اقتدار را دوست دارند. مخصوصا آن شکوه و اقتداری که در مقابل فرنگیها بایستد. برای نمونه در جریان اشغال کویت، علیرغم آنکه عراق متجاوز بود و کشور مستقلی را به طور کامل بلعید اما اکثریت قریب به اتفاق افکار عمومی چه اسلامی چه قومی، طرفدار صدام بود. این طرفداری دلائل مختلف داشت.اما یکی از مهمتریناش این است که کلا این منطقه یک منطقهای است که اقتدار و شکوه و شکوهمندی را دوست دارند. مخصوصا اگر احساس کند که این اقتدار ویژگی اسلامی و ضد غربی دارد. با توجه به این نکته تبلیغات گسترده غربیان علیه اردوغان عملاً به سود او تمام شد، حال آنکه آنها مایل بودند او را تضعیف کرده و از دور بیرون برانند.
۲۰- شرائطی که ترکیه امروز و انتخابات امروز در آن قرار دارد به نوعی است که فردیهمچون آقای عبدالله نفیسی را -که فردِ دانشمندی است در کویت-و تا عالِمان دینی و جوانها را به خودش جذب کرده است. البته اینکه این جذب شدن تا چه مقدار پایدار است خود بحث دیگری است. اما اجمالا میشود گفت که اگر این روند تضعیف نشود در آینده هم شیخ نشینها و هم سایر اعراب عملا با ترکیه مشکلاتی را خواهد داشت که ناشی از نفوذ مردمی ترکیه بعد انتخابات در بین توده مردم است و این برای نخستین بار است که ترکیه و رهبرانش در چنین موقعیتی قرار میگیرند.
۳۱۱۳۱۱