جنگ محدود یا گسترده؟
جنگ «حماس- اسرائیل» اکنون صحنهای آشفته و چند لایه را شکل داده که از یکسو پیشبینی قاطع در باره آن مشکل است. از سوی دیگر، توجه جهانیان را باردیگر بر ضرورت تغییرات لازم در این نقطه از جهان به خود معطوف کرده است. از این رو لازم است نخست به تعریفی واقعگرایانه از صحنه پرداخت و دوم؛ برای درک روشن آنچه درحال رخداد است از آشفته نگری به اوضاع دوری کرد.اینکار تنها وقتی ممکن است که نگاهی انطباقی به تغییرات زمانه در صحنه بینالمللی و به تبع آن منطقه خاورمیانه داشته باشیم.همینجا مرز«ایدهآلگرایی» و«واقعگرایی» درتحلیل اوضاع برجسته میشود.
جنگ کنونی حماسـاسرائیل وضعی چند لایه دارد که تأمل در آن میتواند تا اندازهای کمک کند به گمانها در باره آنچه زمان آبستن آن است. لایهها اگرچه به ظاهر متفاوت و حتی متناقض مینمایند اما بهگونه حلقههای یک زنجیره نه تنها برهم تأثیر میگذارند؛ بلکه ممکن است در بزنگاه، سرنوشت محتومی را بر اوضاع تحمیل کنند. در اینحال بررسی واقعگرایانه لایهها اگرچه ممکن است گاه به تلخی برای هریک از طرفها تعبیر شود، اما نادیده گرفتن آنها همراه خواهد بود با هزینههای سنگین ..
جنگ «حماس- اسرائیل» اکنون صحنهای آشفته و چند لایه را شکل داده که از یکسو پیشبینی قاطع در باره آن مشکل است. از سوی دیگر، توجه جهانیان را باردیگر بر ضرورت تغییرات لازم در این نقطه از جهان به خود معطوف کرده است. از این رو لازم است نخست به تعریفی واقعگرایانه از صحنه پرداخت و دوم؛ برای درک روشن آنچه درحال رخداد است از آشفته نگری به اوضاع دوری کرد.اینکار تنها وقتی ممکن است که نگاهی انطباقی به تغییرات زمانه در صحنه بینالمللی و به تبع آن منطقه خاورمیانه داشته باشیم.همینجا مرز«ایدهآلگرایی» و«واقعگرایی» درتحلیل اوضاع برجسته میشود.
جنگ کنونی حماسـاسرائیل وضعی چند لایه دارد که تأمل در آن میتواند تا اندازهای کمک کند به گمانها در باره آنچه زمان آبستن آن است. لایهها اگرچه به ظاهر متفاوت و حتی متناقض مینمایند اما بهگونه حلقههای یک زنجیره نه تنها برهم تأثیر میگذارند؛ بلکه ممکن است در بزنگاه، سرنوشت محتومی را بر اوضاع تحمیل کنند. در اینحال بررسی واقعگرایانه لایهها اگرچه ممکن است گاه به تلخی برای هریک از طرفها تعبیر شود، اما نادیده گرفتن آنها همراه خواهد بود با هزینههای سنگین انسانی و مادی و خسارتهایی که به دلیل ایدهالگراییهای انتزاعی دامنگیر همه طرفها خواهد شد. اگر لایههای را به اختصار برشماریم چنین میتوان نوشت:
نخست: جنگ کنونی حاصل نمایش توان نظامی از «توازن قدرت» میان دو طرف بود که دیر یا زود به نزاع خونین کنونی میانجامید. این درحالی بود که هریک از طرفها به ضرورت و اهمیت راهحلهایی ازمسیر تلفیق استراتژی «توازنقدرت» و «دیپلماسیفعال» بیتوجه و یا کم توجه بودند. برداشت نظامی دو طرف از یکدیگر چنین بود و هست که سرانجام یکی باید به نفع دیگری از صحنه حذف شود. تلاش برای تلفیق دو راهکار بالا میتوانست این برداشت را نزد آنان باور پذیر کند که انجام این منظور به معنای پایان جوانب دشمنیهای بنیادین نیست اما بر کاهش یا کنترل و مدیریت آنها تأثیر میگذاشت. جامعه جهانی نیز در اینباره یکی از تقصیرکاران اصلی است. نگهداری استخوان لای زخم و بالا گرفتن رقابت بر سر «توازن قدرت» دیر یا زود به رویارویی خونین میانجامید. بنابراین آنچه رخ داد، محصول ادامه دشمنیهای بنیادین و نبود اراده لازم برای یافتن راهکار برون رفت از یک بحران مزمن است.
۲ـ حماس در حمله غافگیرانه خود به درون مرزهای امنیتی اسرائیل، توانست ضربهای مهلک و کمبدیل بر اعتبار ادعایی اسرائیل در حفظ حریمهای امنیتیاش بزند. حماس اما به یک نکته مهم و حیاتی کم توجه بود؛ این که در دوران مدرن و سلطه تکنولوژی ارتباطات، داشتن «زور» برای «اقدام نظامی» به تنهایی کافی نیست؛ بلکه اهمیت کلیدی در هر اقدامی شبیه بهاین، نیاز به مهارت در سیاستورزی دارد. حماس در اینباره آنگونه عمل نکرد که بتواند از فرصت طلایی بهدست آمده بهره لازم را ببرد. به این ترتیب، لایه سوم تصویر جنگ کنونی برجسته میشود.
۳ـ ممکن است تلخ بنماید اما در تحلیل واقعگرایانه از رخدادها لازم است از ترجیحات ذهنی عبور کرد. از اینرو میتوان چنین گفت که حماس در اقدام غافلگیرانهاش ضربهای اعتباری به هیبت ادعایی اسرائیل زد اما با نمایش صحنههای ناخوشایند از نیروهای گریز از مرکز خود در چگونگی رفتار با اسیرانش، عرصه افکار عمومی را به نفع اسرائیل و ادعاهایش علیه مقاومت به حق ملت فلسطین واگذار کرد. این صحنهها اکنون دستمایه نه تنها اسرائیل در جنایتکاریهایش در غزه بلکه هواداران آن در صحنه بینالمللی شده است. در واقع جنایتکاریهایی که ارتش اسرائیل در غزه و علیه مردم مظلوم آن انجام میدهد، به عنوان اقدامی دفاعی و یا بازدارنده نزد افکار عمومی جهان تبلیغ میشود. حماس لازم بود و هست که به گفتمان حاکم بر رسانهها به عنوان شکل دهنده نگرش افکار عمومی مردم جهان و به تبع آن دولتها توجه لازم را میکرد. یک ضربالمثل قدیمی میگوید: «دولتها دروغ میگویند؛ روزنامهها دروغ میگویند؛ اما در دولتهای مدعی دموکراسی، دروغها متفاوتند.» حالا مردم زیربمبارانهای جنایتکارانه غزه مبتلا به دروغهای متفاوت تبلیغات جهان سرمایهداری هستند. آیا حماس برای این جنبه کلیدی از پیامدهای اقدامش توجه داشت؟ به قول «هنری کیسینجر» یک بازیگر سیاسی و قدرت برای دستیابی به نتایج دلخواه در اقدام خود با دو راهکار روبروست: نخست؛ نفوذ در نگرشهای بازیگران و دوم؛ تأثیرگذاری بر محاسبات دیگران.
۴ـ لایه دیگر وضع کنونی، فرصت طلبی «بنیامین نتانیاهو» و افراطیون صهیونیست از شرایط جاری است. او در این منظور سه هدف را دنبال میکند: الف؛ ترمیم موقعیت متزلزل دولت افراطگرا و نامحبوب خود نزد عموم با برجسته کردن تهدید بیرونی. ب؛ بهرهگیری از فرصت کنونی برای همسو کردن متحدان غربی و بهویژه دولت آمریکا با سیاستهای توسعه طلبانه ارضی دولتخود و نادیده گرفتن هرچه بیشتر حقوق فلسطینیان. ج؛ ایجاد بستر روانی لازم نزد افکار عمومی جهان برای توجیه جنایاتی که در حالحاضر علیه مردم غزه جریان دارد. د؛ ایجاد امکان برای گسترش دامنه جنگ تا بیرون از غزه و بلکه برخی کشورهای منطقه. اما آیا بنیامین نتانیاهو در تعقیب این اهداف موفق خواهد بود؟ مثلی در میان سیاستمداران هست که میگوید: «در عرصه قدرت، متر منابع با متر نتایج دلخواه همیشه همسان نیست.»
تدارک حمله زمینی ارتش اسرائیل به غزه با اما و اگرهای بسیار روبروست.این اقدام الزاما نتایجی نخواهد داشت که نتانیاهو و افراطیون اسرائیلی درپی آن هستند. به سه دلیل:نخست اینکه بزودی شور حاصل از ضربه اول حماس به اسرائیل در پشت دیوار امنیتی آن نزد افکار عمومی و دولتها فروکش میکند. دوم؛ جنایات ارتش اسرائیل علیه مردم غیر نظامی غزه دیر یا زود با اعتراض عمومی در سطح جهان روبرو خواهد شد. سوم؛ ملاحظهکاری اروپا و امریکا در قبال تحولات جاری، عرصه باز و جاده اتوبانی را در اختیار نتانیاهو برای اقداماتش نمیگذارد. چهارم؛ نتانیاهو نیک میداند که غزه به همان اندازه که برای مردم غیر نظامی آن میتواند ضربهپذیر باشد، اما برای ارتش اسرائیل به اندازه یک باتلاق مرگبار خواهد بود.
۵- امریکا و اروپا به رغم اعلام همذات پنداریهای خود با دولت نتانیاهو اما کوشیدهاند مواضعی معتدل و احتیاطی در اینباره داشته باشند. آنان به دلایل مختلف با گسترش دامنه جنگ مخالفند. غرب نیک میداند که در صورت بیرون شدن اوضاع از کنترل درگیریها، تنها افراطیون خواهند بود که ابتکار عمل را در دست میگیرند. این وضع به معنای جرقه زدن به انبار باروت خاورمیانه است. علاوه براین، بروز چنین وضعی تنها منافع روسیه را در جنگ با اوکراین تأمین میکند. به عبارت دیگر، غرب نگران بهرهمندی روسیه از اوضاع بههمریخته و آشفتهای است که جنگ کنونی در منطقه ایجاد کرده و مستعد گسترش است. اولویت غرب، شکست دادن روسیه در جبهه اروپایی است. اما آیا امریکا و اروپا در اینباره قادر به کنترل و مدیریت اوضاع خواهند بود؟ «لئون تولستوی» نویسنده شهیر روس روزگاری گفته بود: «شما ممکن است سراغ جنگ (یا به تعبیر بهتر افزایش تنش ) نروید، اما این جنگ (تنش) است که گاهی به دنبال شما میآید.»
۶ـ روسیه و چین در عین همسوییهای مواضع در مخالفت با نظم کنونی جهان و تلاش برای ایجاد نظام تازه اما ممکن است در برخورد با جنگ کنونی حماس-اسرائیل نگاه دوگانهای داشته باشند. اگر روسیه جنگ کنونی را یک فرصت و امکان برای تنفس در جنگ اوکراین میداند ولی چین تشدید اوضاع را خطری جدی در تعقیب سیاستهای راهبردی خود در منطقه به حساب میآورد. به همین دلیل پکن میکوشد موضعی معتدل و به گفته سخنگوی دستگاه دیپلماسی این کشور، جانب عدالت را در پیش گیرد.
۷ـ مشکل بزرگ در کنترل اوضاع، کشف نقطه «تعادل» میان دو جریان متعارض است. آیا سیاستمداران منطقه و جهان و به ویژه سازمان ملل متحد قادر خواهند بود در اینباره وارد عمل شوند؟ اگر چنین شود که میتوان گمان کرد که اوضاع به سامان بازخواهد گشت؛ البته با تغییرات متناسب با وضعیت تازه. در غیر این صورت باید نگران وضعی شد که تولستوی گفته است: «جنگ شما را به دنبال خود میکشد!.»
هیچکس از آینده خبر ندارد؛ اگر چنین بود هرگز تلاشی برای تغییر صورت نمیگرفت.