ما به این نوع شادی سخت نیازمندیم

روزهای نخست سال شاید شادترین روزهای آن باشد. همه چیز گویی از نو آغاز می‌شود. همه همدیگر را از نو بازمی‌شناسند. و این شادی از یک خوش‌حالی ساده (لذت‌ آنی ناشی از رفع نیازی مقطعی) عمیق‌تر، آگاهانه‌تر، و پویاتر است.
این شادی که درجاتی دارد، به هر حال موقت است و مانند رضایت ناشی ازحالات ثابتی چون خوش‌بختی یا رفاه، مستمر و تمام نیست؛ اما اهمیت این شادی در نسبت و هماهنگی او با طبیعت یا واقعیت هستی و احساسی واقعی است و نه از عواطف و تأثرات روانی-ذهنی و نسبی صرف (خواه از نوع لذت‌های آنی، و خواه رضایت دایم).
شادی این روزها نیز البته نه متناسب با اخبار بد جنگ و کشتار در دنیا یا گرانی و فلاکت در داخل یا مرگ یک زندانی سالخورده‌ی دوملیتی (و یا وضع معلمان زندانی)..، و خلاصه شرایط شوم اجتماعی، بل‌که برخاسته از تطابق و تعامل با نظم و ضرب‌آهنگ هستی و طبیعت است.
ما به این نوع شادی و نشاط و سرور در زندگی و در مبارزه با موانع آزادی و عدالت و رشد و تعالی، سخت نیازمندیم. فرهنگ ملی و دینی ما در اصل فرهنگ شاد زندگی بوده‌اند. در مسیر افول و انحطاط تمدنی اما تیدیل به فرهنگ عزا و حرمان و ارزش‌های منفی گشته‌اند. ..

روزهای نخست سال شاید شادترین روزهای آن باشد. همه چیز گویی از نو آغاز می‌شود. همه همدیگر را از نو بازمی‌شناسند. و این شادی از یک خوش‌حالی ساده (لذت‌ آنی ناشی از رفع نیازی مقطعی) عمیق‌تر، آگاهانه‌تر، و پویاتر است.
این شادی که درجاتی دارد، به هر حال موقت است و مانند رضایت ناشی ازحالات ثابتی چون خوش‌بختی یا رفاه، مستمر و تمام نیست؛ اما اهمیت این شادی در نسبت و هماهنگی او با طبیعت یا واقعیت هستی و احساسی واقعی است و نه از عواطف و تأثرات روانی-ذهنی و نسبی صرف (خواه از نوع لذت‌های آنی، و خواه رضایت دایم).

شادی این روزها نیز البته نه متناسب با اخبار بد جنگ و کشتار در دنیا یا گرانی و فلاکت در داخل یا مرگ یک زندانی سالخورده‌ی دوملیتی (و یا وضع معلمان زندانی)..، و خلاصه شرایط شوم اجتماعی، بل‌که برخاسته از تطابق و تعامل با نظم و ضرب‌آهنگ هستی و طبیعت است.
ما به این نوع شادی و نشاط و سرور در زندگی و در مبارزه با موانع آزادی و عدالت و رشد و تعالی، سخت نیازمندیم. فرهنگ ملی و دینی ما در اصل فرهنگ شاد زندگی بوده‌اند. در مسیر افول و انحطاط تمدنی اما تیدیل به فرهنگ عزا و حرمان و ارزش‌های منفی گشته‌اند. برای نمونه، در جهان‌بینی توحیدی مولانا آن کو «خرقه‌ی غم و شادی را دوخته«، غم‌ها را کارساز و زمینه‌ساز از راه رسیدن شادی قرار داده است: «قندِ شادی میوه‌ی باغ غم است».

هم‌چنان‌که در جهان‌بینی همه‌خدایی اسپینوزا، شادی میل و تلاش آدمی به تصدیق هستی خود و افزایش و تکامل‌ نیروی وجودی خویش است. هدف فرزانگی و فلسفه‌ در اصل، بازیابی این حسّ «شادی» معنوی و عارفانه‌ متناسب با معنای هستی است؛ و ما نیز در رویارویی با موج‌های دمادم غم و بحران‌های تودرتو، نیازمند شور و نشاطِ بیرونی شادی و آرامش و طمأنینه‌ی آن در درون هستیم.