همیشه روز توست، نه فقط یک روز 

ضمن تبریک همه این مناسبت ها، به مادران و زنان ایران زمین متنی که از دوستی برایم ارسال شده بود که نمی دانم نویسنده اش چه کسی است را تقدیم می کنم:
«مادر امروز روز توست ، مادر امروز تمام گُل های عالم در مقابل گُل روی تو ، چه بی رنگ و بی بویند.امروز ، هیچ گلی پیام و حرفی در وجودش نیست ، نه میخک معنای دوست داشتن دارد و نه شقایق معنای عاشقی.در گل داوودی می شود از صدای لالایی تو لذت برد و در گل نسترن می شود مادریت را بر تمام عشق ها برتری داد.
مادر دلم می خواست نقاش بودم ، زمین را می کشیدم ، دریا را می کشیدم ، ستاره ها ، مهتاب را و خورشید را و آنوقت به همه آنها رنگ عشق و رنگ مادری می زدم.
دلم می خواست دست هایم را مثل نیلوفر ، چشم ها و نگاهم را مثل گل های آفتابگردان ، دلم را چون دریا نقاشی می کردم و آنها را زیر پایت فرش می کردم تامهربانی بر آنها نقش بندد.
مادر من هم بسان بسیار بی مادران عالم ، مادر ندارم ، ولی در نیمه هر ماه ، به هلال کامل ماه نگاه می کنم و خورشید وجودت را حس می کنم.
در بارش باران مهربانی هایت را ، در زلالی چشمه ساران اشک هایت را ، در تردی برگ های شمعدانی دلواپسی و دل نازکی ه..

ضمن تبریک همه این مناسبت ها، به مادران و زنان ایران زمین متنی که از دوستی برایم ارسال شده بود که نمی دانم نویسنده اش چه کسی است را تقدیم می کنم:
«مادر امروز روز توست ، مادر امروز تمام گُل های عالم در مقابل گُل روی تو ، چه بی رنگ و بی بویند.امروز ، هیچ گلی پیام و حرفی در وجودش نیست ، نه میخک معنای دوست داشتن دارد و نه شقایق معنای عاشقی.در گل داوودی می شود از صدای لالایی تو لذت برد و در گل نسترن می شود مادریت را بر تمام عشق ها برتری داد.

مادر دلم می خواست نقاش بودم ، زمین را می کشیدم ، دریا را می کشیدم ، ستاره ها ، مهتاب را و خورشید را و آنوقت به همه آنها رنگ عشق و رنگ مادری می زدم.
دلم می خواست دست هایم را مثل نیلوفر ، چشم ها و نگاهم را مثل گل های آفتابگردان ، دلم را چون دریا نقاشی می کردم و آنها را زیر پایت فرش می کردم تامهربانی بر آنها نقش بندد.

مادر من هم بسان بسیار بی مادران عالم ، مادر ندارم ، ولی در نیمه هر ماه ، به هلال کامل ماه نگاه می کنم و خورشید وجودت را حس می کنم.
در بارش باران مهربانی هایت را ، در زلالی چشمه ساران اشک هایت را ، در تردی برگ های شمعدانی دلواپسی و دل نازکی هایت را ، در صدای آبشار و امواج دریا لالایی هایت را می بینم و می شنوم و آرام می گیرم.

مادر از آن روز که تو رفتی ، در فرهنگ لغات من ، عقده و زندگی معنای دیگر یافت ، عقده یعنی بی مادری و زندگی یعنی مادری
مادر ! من مادر ندارم ، ولی به اندازه تمام روزهای بی مادریم ، روز مادر را حس می کنم ، شاید بیش از آنان که مادر دارند.
آنان که مادر دارند ، شاید قدر مادری را به اندازه بی مادران ندانند ، پس من امروز به عشق تمام مادرداران عالم ، عاشقی می کنم و هر آنکه گلی در دست دارد ، هر آنکه خنده ای بر لب دارد ، هر آنکه امیدی در قلب دارد ، دوست دارم.
مادر من امروز در پهنای قلب تو، مهربانی ها را می بینم و آنها را دوست دارم، مادر من امروز، روزت را می بینم و با سرکوب عقده های بی مادریم ، همراه با آنانکه گل بدست ، خنده به لب به سوی تو می آیند ، بغض در گلو ، اشک در حدقه ، لرزش در گفته ، باز هم می گویم : مادر روزت مبارک».

* مددکار اجتماعی