پایان قرن نفت؛ عامل شوربختی ملت نه خوشبختی
ایران عزیز وارد قرن پانزدهم خورشیدی شد. یکصد سال بر عمر وطن افزوده شد. قرنی که گذشت، سراسر تلاطم بود و از ثبات در منطقه ما خبری نبود. مردم ایران، از اسفند ۱۲۹۹ تا اسفند ۱۴۰۰، کمتر روی آسایش و آرامش دیدند؛ جنگ، قحطی، استبداد، تورم و تحریم پنج کلیدواژه قرن گذشته ایران بود.
هر چند نگارنده این سطور چندان تمایل ندارد که در این ایام زبان به مصائب وطن بگشاید، اما از دانشجوی تاریخ، انتظار میرود که گوینده واقعیات و زبان حال و گذشته مردم باشد. منظور، وصف حال و پیام نسل ما برای نسلهای بعدی است.
آرزو دارم، آنانی که در سال ۱۵۰۰ خورشیدی پیرامون قرن گذشته میگویند و مینویسند، بیانگر حال خوش وطن باشند.
و اما بعد…
اینکه هنوز آمال و آرزوها و اهدافی که در قرن پیش و کمی پیشتر، در ایام جنبش مشروطیت روحانیون، روشنفکران و تجار به عنوان پیشروان تغییرات آن روزهای ایران ترسیم کردند، تحقق نیافت.
اینکه در جامعه ایران هنوز ثباتی در اقتصاد و سیاست پدیدار نشده است؛ اینکه امروز، هنوز نسلهای متولد دهههای بیست و سی سرسختانه بر مسند مدیریت تکیه زدهاند و مجالی برای ورود نسلهای دهه پنجاه و شصت وجود ندارد؛ اینک..
ایران عزیز وارد قرن پانزدهم خورشیدی شد. یکصد سال بر عمر وطن افزوده شد. قرنی که گذشت، سراسر تلاطم بود و از ثبات در منطقه ما خبری نبود. مردم ایران، از اسفند ۱۲۹۹ تا اسفند ۱۴۰۰، کمتر روی آسایش و آرامش دیدند؛ جنگ، قحطی، استبداد، تورم و تحریم پنج کلیدواژه قرن گذشته ایران بود.
هر چند نگارنده این سطور چندان تمایل ندارد که در این ایام زبان به مصائب وطن بگشاید، اما از دانشجوی تاریخ، انتظار میرود که گوینده واقعیات و زبان حال و گذشته مردم باشد. منظور، وصف حال و پیام نسل ما برای نسلهای بعدی است.
آرزو دارم، آنانی که در سال ۱۵۰۰ خورشیدی پیرامون قرن گذشته میگویند و مینویسند، بیانگر حال خوش وطن باشند.
و اما بعد…
اینکه هنوز آمال و آرزوها و اهدافی که در قرن پیش و کمی پیشتر، در ایام جنبش مشروطیت روحانیون، روشنفکران و تجار به عنوان پیشروان تغییرات آن روزهای ایران ترسیم کردند، تحقق نیافت.
اینکه در جامعه ایران هنوز ثباتی در اقتصاد و سیاست پدیدار نشده است؛ اینکه امروز، هنوز نسلهای متولد دهههای بیست و سی سرسختانه بر مسند مدیریت تکیه زدهاند و مجالی برای ورود نسلهای دهه پنجاه و شصت وجود ندارد؛ اینکه تصور میرفت نفت عامل خوشبختی شود، ولی باعث شوربختی شد، واقعیتی کتمانناپذیر است و نشان از بروز مشکلاتی جدید افزون بر ابرچالشهای گذشته دارد.
هرچند این قلم قصد شرح مصیبتهای گذشته را ندارد، لکن در حد بضاعت قصد داشت که در آستانه استقبال از قرن جدید، به این مهم برسد که آیا ملت ما خود را به قضا و قدر سپرده است و در تصادم با فلسفه تاریخ گام برمیدارد یا در مقام تفاهم با آن ایستاده است!؟ آنجا که عقل را مبنا و وجه تمایز انسان قرار داد تا با اندیشه و احاطه بر سنتها، قواعد و قوانین علم تاریخ، سیر تکاملی خود را طی کند و مگر نه آنکه همه ملتهایی که در مسیر تعالی تاریخ قرار گرفتند با این موضوع کنار آمدند که پیشرفت و تعالی حاصل سپردن خود به قضا و قدر نیست.
امید آنکه با درک درست شرایط امروز و دوران پرهیاهوی سیاسی قرن گذشته، تحولات شگرفی را در حوزههای اقتصادی و سیاسی ایران عزیز در قرن آینده شاهد باشیم. این مهم، بدون شناخت دقیق و علمی از شرایط امروز و تحولات فرهنگی میسر نمیشود.