امین مراجع و الگوی ناب روحانیت اصیل شیعه

چهار سال از غروب مردی میگذرد که روحانیت را نه در عنوان، بلکه در اخلاق و زیست خویش معنا کرد؛ عالمی که بزرگیاش نه در شهرت، بلکه در تواضع بود، و عظمتش نه در قدرت، بلکه در خدمت بیچشمداشت به مردم.
آیتالله شیخ عباس مغیثی مرندی در خانوادهای مذهبی، اصیل و شناختهشده در خطّهٔ مرند چشم به جهان گشود. تربیت پاک پدر و مادر، ایمان جاری در خانه، و فضای معنوی آن دیار، نخستین بذرهای روحانیت و بندگی را در وجود او شکوفا ساخت.
او در دههٔ ۱۲۹۰ شمسی به دنیا آمد و سالهای نوجوانیاش را در محیطی سپری کرد که زهد و دیانت، همراهان همیشگی خانواده بود. همین ریشههای استوار، او را در همان سنین کم، رهسپار راه طلبگی کرد.

حضور در مجلس شهادت امام مجتبی (ع) هفتم صفر ١٣٩٦
به تهران هجرت کرد و تحصیلات حوزوی خود را نزد سه چهرهٔ نامدار حوزه تهران— آیتالله العظمی محمدتقی آملی، آیتالله العظمی سید احمد خوانساری و آیتالله میرزا ابوالحسن شعرانی— آغاز نمود. او از محضر این بزرگان تنها دانش فقه و اصول نیندوخت، بلکه نور تهذیب نفس، سیرت اخلاقی و طهارت باطنی را نیز با تمام وجود دریافت.
پس از سالها درس و تربیت، دعوت مردم دزاشیب را پذیرفت و از دهه ۱۳۳۰ شمسی، امامت جماعت مسجد امیرالمؤمنین(ع) را برعهده گرفت؛ رسالتی که شصتوپنج سال با عشق و مسئولیت بر دوش کشید.
در این شصتوپنج سال، تنها روحانیای بود که سه وعده نماز را، بیهیچ وقفه و بیهیچ استثنا، هر روز و هر شب در مسجد اقامه میکرد؛

پیش از هر اذان، چه در سرمای تیز زمستان و چه در گرمای سنگین تابستان، در مسجد حاضر میشد؛ گویی اذان با قدمهای او معنا میگرفت. پس از نماز، با صدایی آرام و معنوی، زیارت عاشورا و زیارت پیامبر اکرم(ص) را میخواند و روحی تازه در مسجد میدمید.
مردم میگفتند: «او امام جماعت نبود؛ پدر مهربان محله بود.»
زندگیاش در نهایت سادگی میگذشت. خانهاش، همان خانهٔ کوچک و بیپیرایهٔ محلهٔ قدیمی دزاشیب، در طول نزدیک به یک قرن تغییر نکرد؛ گویی زمان در آن خانه میایستاد. هرکس قدم به آن میگذاشت، احساس میکرد به خانهای از روزگاران دور وارد شده است؛ خانهای از جنس اخلاص و قناعت.

آیتالله مغیثی، امین مراجع تقلید بود. مردم وجوهات شرعی خود را با آسودگی خاطر به او میسپردند و او با تواضعی کمنظیر، هنگام تقدیم این امانتها نزد مراجع، زانو میزد و با احترام کامل آنها را تقدیم میکرد.
با وجود عبور صدها امانت از دستانش، ذرهای در سبک زندگیاش تغییر ایجاد نشد. او همان بود که سالها قبل در مرند و در دامان خانوادهٔ دیندارش پرورده شده بود: پاک، بیتعلّق، بیادعا.
مسجد امیرالمؤمنین(ع) نیز بارها رنگ دستان او را به خود دید. آخرینبار در سال ۱۳۹۲، با یاری مردم، خانه خدا را بازسازی کرد؛ چنانکه گویی جان خویش را در آجرهای مسجد دمید. امروز، هر وجب از آن مسجد، خاطرهای از حضور و خدمت او را در خود پنهان دارد.

و سرانجام، این مرد بزرگ، پس از نزدیک به یک قرن زندگی، عبادت، خدمت، و مردمداری، در سال ۱۴۰۰ شمسی دعوت حق را لبیک گفت. تشییع او در دزاشیب، شکوهی کمنظیر داشت؛ مردم، او را نه چون یک روحانی، بلکه چون پدری مهربان و سالخورده که سایهٔ محبتش را از دست دادهاند، بر دوش گرفتند.
با قلبی مطمئن و روحی آرام، به خانهٔ ابدیاش رهسپار شد و سر بر تیرهٔ تراب نهاد.
چهار سال است که پیکر او در خاک آرمیده، اما روحش… روحش همچنان بر آسمان دزاشیب سایه دارد؛ در اذانها، در زمزمهٔ نمازگزاران، در سکوت محراب، در خاطرههایی که با نام او زنده میشوند.
آری، آیتالله شیخ عباس مغیثی مرندی، این مردِ مردم، این روحانیِ بهمعنای واقعی کلمه، این امینِ مراجع و تکیهگاه دلها، همچنان زنده است؛ در یادها، در دلها، و در راهی که بر جا گذاشت.
روحش شاد، نامش جاودانه، و مسیرش چراغی پیش پای همهٔ خادمان دین.
* خادم افتخار اعتاب مقدسه عراق و عضو فرهنگستان علوم پزشکی ایران
١٠ آذر ماه ١٤٠٤ شمسی
