*حسین (ع) «شهید انسانیت»* 

حکومت نیازمند ابزار است، و تکلیف وسعت می خواهد. اما «حریت» و انسان بودن است که مرز ندارد و به هیچ وسعتی محدود نمی شود و در هیچ شرایطی اسقاط نمی گردد، و آدمی حق عبور از آن را ندارد. امام (ع) می دانست که آنان از حداقل های حکومت بر امت اسلام برخوردار نیستند و باید کاری کرد، در این حال پس از داستان مسلم ابن عقیل و انفعال و عقب نشینی کوفه، لشکر حسین (ع) به روشنی واقف شد که با شرایط حاکم بر امت و استبداد یزید، از عده و امکانات لازم برای برقراری حکومت محدود نیز برخوردار نیست. در این حال اگر امام (ع) در دوگانه ی «عزت» یا ملکوک کردن «شرافت» یعنی مضیقه ی پذیرش بیعت اجباری یزید که عبور از مرزهای انسانیت و مشروعیت بخشی به حاکمیتی غیر انسانی و جبار و نا مشروع و بدعتی در آیین محمد (ص) برای ابد بود، قرار نمی گرفت، چه بسا با منتفی شدن زمینه های امر به معروف و نهی از منکر، راه دیگری را برای زمینه سازی اصلاح امت و حکومت بر می گزید.
اما به زعم نگارنده، مسئله ی اصلی «امر به عزت» و «نهی از ذلت» بود که با تفسیر رایج از «امر به معروف» و «نهی از منکر» و هر «تکلیف» دیگری متفاوت است و در هیچ شرایطی اسقاط پذیر ..

حکومت نیازمند ابزار است، و تکلیف وسعت می خواهد. اما «حریت» و انسان بودن است که مرز ندارد و به هیچ وسعتی محدود نمی شود و در هیچ شرایطی اسقاط نمی گردد، و آدمی حق عبور از آن را ندارد. امام (ع) می دانست که آنان از حداقل های حکومت بر امت اسلام برخوردار نیستند و باید کاری کرد، در این حال پس از داستان مسلم ابن عقیل و انفعال و عقب نشینی کوفه، لشکر حسین (ع) به روشنی واقف شد که با شرایط حاکم بر امت و استبداد یزید، از عده و امکانات لازم برای برقراری حکومت محدود نیز برخوردار نیست. در این حال اگر امام (ع) در دوگانه ی «عزت» یا ملکوک کردن «شرافت» یعنی مضیقه ی پذیرش بیعت اجباری یزید که عبور از مرزهای انسانیت و مشروعیت بخشی به حاکمیتی غیر انسانی و جبار و نا مشروع و بدعتی در آیین محمد (ص) برای ابد بود، قرار نمی گرفت، چه بسا با منتفی شدن زمینه های امر به معروف و نهی از منکر، راه دیگری را برای زمینه سازی اصلاح امت و حکومت بر می گزید.

اما به زعم نگارنده، مسئله ی اصلی «امر به عزت» و «نهی از ذلت» بود که با تفسیر رایج از «امر به معروف» و «نهی از منکر» و هر «تکلیف» دیگری متفاوت است و در هیچ شرایطی اسقاط پذیر نیست. امام حسین (ع) و خاندان شریفش نمی توانست مرگ «انسانیت» و بازگشت به بردگی جاهلیت را امضا و تایید کند. حیات شرافتمندانه و کرامت انسانی در اسلام و قاموس حسین (ع)، خط قرمز و پیش نیازی بود که بدون آن، نه تنها راهی برای بازگشت به اسلام پیامبر (ص) و علی (ع) که حتی راهی برای حداقل های حیات شرافتمندانه در امت اسلام باقی نمی ماند. حسین (ع) در حال گشودن «جبهه ی انسانیت»، در برابر «جبهه ی جباریت» بود و این حقیقتی بود که جریان مقابل به دلیل دور شدن ازمولفه های شرافت انسانی، قادر به درک آن نبود و هر چه می گذشت اشباه الرجالی که با اندک متاعی به یزید پیوسته بودند، از فهم عدم پذیرش بیعت به رغم خطرات گسترده اش برای حسین (ع) و خاندان حسین (ع) که تا سر حد شهادت و اسارت بود عاجز تر می شدند، چرا که ادراک جماعتی که از حداقل های انسانی به اسفل السافلین تنزل یافته اند، راه به «خلوتگاه خورشید» نمی برد و درکی از پارادایم «عزت» و «ذلت» نخواهد داشت.
اگر حسین (ع) تا دیرگاه شب عاشورا، همراهانش را از سرنوشتشان آگاه و در انتخاب مسیر آزاد می گذارد و همزمان تا آخرین لحظات حیات نورانی اش، جبهه ی جهل و جبر و کفر را به اصلاح فرا می خواند، به دلیل حرمتی است که برای فطرت کریم و انتخابگر انسان قائل است که باید بداند چرا؟ و به کجا؟ می رود و البته مخاطب حسین (ع) در این رستاخیز عظیم، صرفا اندک یاران وفادار و یا آن جماعت کثیر دین به دنیا فروش نبودند. حسین (ع) برای مرز بندی ابدی بین دو گفتمان از انسان و اسلام برخاسته بود؛ انسان مختار و انسان مجبور، انسان آگاه و انسان تباه ، اسلام مبتنی بر کرامت و شرافت انسانی و اسلام بی اعتنا به کرامت و شرافت انسانی، و به ظن قوی این همان چیزی بود که حسین (ع) و یارانش را به شهادت رساند، یعنی انسانیت و جوهر والای انسانی اش، چنان که علی (ع) را عدالتش به شهادت رساند.

این گونه بود که حسین (ع)، رستاخیز انسانیت را برپا، و پرچم نماینده دائمی اسلام حقیقی را برافراشت و در هر زمین و زمانه، آن که جوهر انسانی اش قوی تر است، با حسین (ع) و نهضت او همراهی و همزاد پنداری بیشتری خواهد داشت.

یزید، حسین (ع) را در محاصره ی لشکر بی شمار و صحرای دور افتاده ی کربلا، تمام شده می دید. چند تن همچون کبوتری در روز یا نیم روزی غریبانه و در نهایت شقاوت سر بریده شدند و امپراتوری دروغ یزید آنان را خارجی و فتنه گر نامید و انگیزه ها و هدف و استواری و حق طلبی و شجاعت و رزم بی نظیر و در یک کلمه نهضت الهی شان را تحریف و انکار کرد. آن اشقیای سیاه بخت، حتی نیازی به دفن پیکر مطهر شهیدان ندیدند و بر پیکر آل الله اسب تاختند و حرمت حرم را شکستند. اما سنت خدا و حرمت «انسان» چه می شود؟ همان قطره ی نخست خون مقدس «حسین، عزیز فاطمه (س)» که بر زمین نشست، آتشی از ندامت و بیداری برخاست. طوفانی از تلاقی اسطوره ی عزت و جرثومه های ی ذلت. تاریخ انتقام خود را از تبهکاران گرفت و می گیرد. معجزه ی حسین (ع) همان بس که آن بیابان تفتیده ی گمنام و آن تن های قطعه قطعه، امروز قبله ی مسلمانان حقیقت جو و انسان های آزاده ی جهان شده اند و هر روز زمزمه ی نام و راه حسین (ع) خطاب به عالمیان بلندتر و فراگیرتر می شود که «هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة» و «ان لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فِی دُنیاکُم».

خداوندا، به حق مظلومیت حسین (ع) و خاندان حسین (ع) و به حق شهیدان جاوید کربلا، ما را و یکایک شیعیان حسین (ع) را به درک کرامت انسان، استوار و دینمان را دین حسین (ع) و جبهه ی ما را «جبهه عزت و کرامت و انسانیت» قرار ده، نه دین و جبهه ی آنان که در برابر حسین (ع) ایستادند، و ملائک و آدمیان را بر عزای «اشرف اولاد آدم» نشاندند.