خالصسازی، یک فرمول ساده
خالصسازی بر دو قطبیگری بنیان دارد و از این رو رواداری را نمیپذیرد. نظام صفر و یک بر خالصسازان حاکم است: یا خالص هستی (آن هم با تعاریف خاص خود) یا نیستی؛ پس یا با ما هستی یا بر ما. میانهای وجود ندارد و طیف به رسمیت شناخته نمیشود.
خطر از آنجا آغاز میشود که این نگره بخواهد حکومت هم بکند، حال آنکه اساس حکومت بر رواداری استوار است. به عبارت بهتر اگر خالصسازان در حد یک فرقه باشند و خود را در جمع یا در جغرافیایی خودخواسته و خودساخته محصور کنند و به آیین خود مشغول باشند آسیبی به دیگران نمیرسانند اما خطر از آنجا آغاز میشود که احساس رسالتمندی کنند و در صدد قدرتگیری برآیند و بخواهند یک حکومت را به دست گیرند.
خالصسازان معمولاً کم سواد و کم هوشاند؛ هرچند سلسلهجنبانان آنان از قضا بسیار باهوشند و انگیزه و انگیختههای شیطانی هم دارند. اما اینجا بدنه آنان یعنی ماشین اجرا را مراد میکنیم که شاید در قالب دستیابی به هدفی مقدس، حسن نیت داشته باشند.
همین کمسوادی باعث میشود خیال خود را راحت کنند و به جای ورزش ذهنی و اندیشه ورزی، سادهسازی کرده، همه چیز را به دو گروه تقسیم کنند. اداره بدنه..
خالصسازی بر دو قطبیگری بنیان دارد و از این رو رواداری را نمیپذیرد. نظام صفر و یک بر خالصسازان حاکم است: یا خالص هستی (آن هم با تعاریف خاص خود) یا نیستی؛ پس یا با ما هستی یا بر ما. میانهای وجود ندارد و طیف به رسمیت شناخته نمیشود.
خطر از آنجا آغاز میشود که این نگره بخواهد حکومت هم بکند، حال آنکه اساس حکومت بر رواداری استوار است. به عبارت بهتر اگر خالصسازان در حد یک فرقه باشند و خود را در جمع یا در جغرافیایی خودخواسته و خودساخته محصور کنند و به آیین خود مشغول باشند آسیبی به دیگران نمیرسانند اما خطر از آنجا آغاز میشود که احساس رسالتمندی کنند و در صدد قدرتگیری برآیند و بخواهند یک حکومت را به دست گیرند.
خالصسازان معمولاً کم سواد و کم هوشاند؛ هرچند سلسلهجنبانان آنان از قضا بسیار باهوشند و انگیزه و انگیختههای شیطانی هم دارند. اما اینجا بدنه آنان یعنی ماشین اجرا را مراد میکنیم که شاید در قالب دستیابی به هدفی مقدس، حسن نیت داشته باشند.
همین کمسوادی باعث میشود خیال خود را راحت کنند و به جای ورزش ذهنی و اندیشه ورزی، سادهسازی کرده، همه چیز را به دو گروه تقسیم کنند. اداره بدنه، آن هم بدنهای ساده و واله و کمسواد و کمهوش، با دو قطبیگری خیلی راحتتر است. همه فرمولها به طرز خیرهکنندهای سادهاند!
هیتلر و استالین (و اذناب او در اردوگاه شرق) مصداق خالصسازیاند. و چه خوب هانا آرنت بین این تفکر و توتالیتاریسم، نسبت برقرار میکند. استالین به دنبال کمونیسم ناب بود. هیتلر هم با ایده پاکسازی نژادی، حذف ناخالصها را در سر داشت. یادمان باشد صهیونیستها هم مصداق دقیق خالصسازیاند. به اتکای آموزهای ایدئولوژیک (قوم برگزیده) ترور و نسلکُشی را نه تنها روا بلکه لازم میدانند.
خالصسازان، خود برتربین و خود حق پندارند و از این رو دیگران را زاید، مضر و مزاحم و لذا بایسته حذف میشمارند. آنان به ماشین رعب و تبلیغ نیاز دارند و به همین دلیل سیطره بر دستگاههای پلیسی، امنیتی، نظامی و رسانه را ضروری میدانند. اصرار هیتلر و استالین و صهیونیستها برای استیلا بر این حوزهها از همین نیاز و ضرورت حکایت دارد.
خالصسازان به اتکای نگاه فرقهای خود نیازمند ایدئولوژیاند. ایدئولوژی دو کارکرد مناسب برای آنان دارد: مسخ اعضای داخل و رواشماری خشونت نسبت به بیرونیها. دقیقاً به همین دلیل است که اخلاق نزد آنان جایگاهی ندارد؛ هرچند با تعریف مبانی اخلاقی خاص خود، ضمن نجات از تهمت بیاخلاقیگری، استخدام هر وسیلهای در تحقق هدف را توجیه میکنند. واقعا فکر میکنید خوارج، داعش، نازیها، کمونیستها وصهیونیستها میگفتند و میگویند ما ضد اخلاقیم؟! و اساساً نظام اخلاقی ندارند؟! در عمده نظامهای برآمده از انقلاب، خالصسازان خود را نماد انقلاب پنداشتهاند و با شعار حفظ انقلاب به چنان قلع و قمع و تصفیهای دست زدهاند که نظام سیاسی برآمده از اراده انقلابی مردم با ریزش سرمایه اجتماعی روبرو شده است. اگر انقلابیون واقعی و ملیّون بموقع همت میکردند و مرعوب یا بیانگیزه نمیشدند انحراف در اهداف آن انقلاب صورت نمیگرفت و به تبع آن، انقلابهایشان رنگ خاموشی را نمیدید.