خزینه‌ حقوق جامعه بهارانه می‌خواهد

بهار که می‌شود لباس کهنه‌ی طبیعت ز تن بیرون و برگ‌های خشک جامانده ز زیر پای رهگذران پاییز، انگار دوباره جان می‌گیرند با آب شدن برف‌های زمستانه! و نهالی نیست که جوانه نزند با باران بهاری جز درخت خمودی و تنبلی و کسالت و بی‌تحرکی و جمود فکری آدمی که ریشه در نتابیدن خورشید آگاهی و معرفت و دانش بر روح و جان و دل انسان عصر پارینه‌رایانه و پیشادیجیتال و پساسایبر دارد. همو که ربات می‌سازد ولیکن آدمیانی بسیار را مُسخَّر خویش نموده؛ حال آن‌که هر انسانی می‌تواند آسمان‌ها و زمین را به تسخیر خویشتن درآوَرَد که از برای تسخیر آدمی آفریده شده‌اند.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
اکثر آدمیان چه‌بسا به امور ظاهری از زندگی دنیا آگاه باشند ولیکن از عالم آخرت و حساب و کتاب حضرت حق‌تعالی بی‌خبرند. (ر.ک.: آیه‌ی شریفه‌ی ۷ سوره‌ی مبارکه‌ی روم) شناخت ما درباره‌ی جهان و هستی، سطحی و اندک است و گمان می‌بریم که زندگی، غیر از خور و خواب و سرگرمی و لذت‌های دنیوی نیست؛ حال آن‌که دنیا زودگذر و محل گذر است و پلی است برای رسیدن به آخرت و انسان، رهگذر! این‌جا، مقدمه‌ای است بر..

بهار که می‌شود لباس کهنه‌ی طبیعت ز تن بیرون و برگ‌های خشک جامانده ز زیر پای رهگذران پاییز، انگار دوباره جان می‌گیرند با آب شدن برف‌های زمستانه! و نهالی نیست که جوانه نزند با باران بهاری جز درخت خمودی و تنبلی و کسالت و بی‌تحرکی و جمود فکری آدمی که ریشه در نتابیدن خورشید آگاهی و معرفت و دانش بر روح و جان و دل انسان عصر پارینه‌رایانه و پیشادیجیتال و پساسایبر دارد. همو که ربات می‌سازد ولیکن آدمیانی بسیار را مُسخَّر خویش نموده؛ حال آن‌که هر انسانی می‌تواند آسمان‌ها و زمین را به تسخیر خویشتن درآوَرَد که از برای تسخیر آدمی آفریده شده‌اند.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

اکثر آدمیان چه‌بسا به امور ظاهری از زندگی دنیا آگاه باشند ولیکن از عالم آخرت و حساب و کتاب حضرت حق‌تعالی بی‌خبرند. (ر.ک.: آیه‌ی شریفه‌ی ۷ سوره‌ی مبارکه‌ی روم) شناخت ما درباره‌ی جهان و هستی، سطحی و اندک است و گمان می‌بریم که زندگی، غیر از خور و خواب و سرگرمی و لذت‌های دنیوی نیست؛ حال آن‌که دنیا زودگذر و محل گذر است و پلی است برای رسیدن به آخرت و انسان، رهگذر! این‌جا، مقدمه‌ای است برای زندگی جاویدان و ابدی آن‌جهانی. نیک می‌دانیم که کوته‌بینی، سطحی‌نگری و بی‌توجهی به جهان آخرت و عالم معنا، نشان از جهل دارد و نادانی؛ اما چنان در غفلت به سر می‌بریم که دانسته و نادانسته خود را به خواب می‌زنیم که گویا نمی‌خواهیم بدانیم ماورای این دنیا، دنیایی هم هست.

چه حرف‌های تکراری و تکراری و تکراری! که آرزو به دل مانده‌ایم بشنود کمی از این زیاده‌خواهی‌ها را گوش مسؤولان خصوصاً قانون‌گذار سیاست‌گذار.

جامعه‌ی رنجور ما، دیگر تاب تحمل کمترین سختی و درد و غم را ندارد. دیرزمانی است چنین (فقط) زنده است و معنای زندگی نمی‌داند؛ از آن‌گاه که قرص نان را برگرفتند از سر سفره‌اش و وعده‌ی بشکه‌ی نفت دادند.

هنوز اطراف میدان شوشِ پایتخت، پرسه می‌زند جغد شوم آلوده به ویروس منحوس اعتیاد؛ که نه بیماری است و نه جرم! هم جرم است و هم بیماری؛ که شهردارش شد قانون‌گذار! از بس توانمند بود در جرم‌زدایی از کلان‌شهر تهران.

هر صبح، بهاری است دوباره! اگر نیک بنگریم.

هر شب، آخرتی است جاویدان و ابدی! اگر نیک بنگریم.

که برنمی‌گردد شب و وقت، وقت پاسخگویی است به جامعه‌ی ناآگاه.

دوباره صبح که می‌شود انگار آخرتی دگر در پیش است اما

خون جامعه‌ی ناآگاه به قطره رسیده است در شیشه‌ی این آزمایشگاه.

چوب جهل و نادانی‌اش را می‌خورد این رنجیده‌ی روزگار و رسیده از پارینه‌سنگی به پسادیجیتال. چند صباحی است که به اسم گسترش فضای کسب‌وکار و پرهیز از واماندگی از جهانِ پیشرفته، بال عدالت قضایی را شکسته خواستند کوه‌خوارانِ سواحل‌خوار. و وکالت را هم‌چون سردفتری، جزو مشاغل آزاد تلقی کردند و مسیر تعرض به آب و خاک این سرزمین را با تبر خودی، هموار ساختند چو دیدند نمی‌شود ویران کرد ایران‌زمین را به تیغ تیز شمشیر زرین نوین جهانی.

سالی که گذشت؛ کرونا بهانه بود برای تاختن بر زمین وکیل دادگستری و تحمیل بر او که به یک‌باره تن در دهد به آن‌چه سامانه می‌گوید؛ درست مثل سردفتر دفتر اسناد رسمی که به کاربرِ رایانه می‌مانَد و هر صبح، منتظر بخشنامه‌ای فراقانونی‌تر از دی‌روز که چگونه می‌نوازدش و تا چند می‌شماردش نان‌هایش را! و چه‌سان به او اجازت می‌دهد که از تنور سرد سامانه برچیند و تازه! به غفلت نخورد؛ هم‌چون وکیل! که تا مبلغ حق‌الوکاله را به‌نادرستی ننویسد در متن قرارداد وکالت! سامانه نمی‌پذیردش هرچند که عمری خانه‌زاد کاخ دادگستری بوده باشند و دفترخانه.

سالی که گذشت؛ به درد گذشت. به غم نان جهان‌خانه‌ی عدل و داد. از قضا، قضاکده هم پولی بود؛ پولی‌تر شد. (برخلاف صریح اصل ۳۴ قانون اساسی که اشعار می‌دارد؛ "دادخواهی حق مسلم هر فرد است و هر کس می‌تواند به‌منظور دادخواهی به دادگاه‌های صالح رجوع نماید. همه افراد ملت حق دارند این‌گونه دادگاه‌ها را در دسترس داشته باشند و هیچ‌کس را نمی‌توان از دادگاهی که به‌موجب قانون، حق مراجعه به آن‌را دارد، منع کرد.") تا هزینه‌ی دادرسی را نپردازی، محال است که قاضی، گوش بسپارد به دادخواهی‌ات! مگر که دو شاهد جور کنی که جار زنند در محکمه که «نان» بر سر سفره‌ات نمی‌آید به‌زیادتی… چه رسد به نفت! تا که شاید مُعسر شناخته شوی و ناتوان از پرداخت حقوق قاضی و قضاخانه.

سالی که گذشت؛ اول‌قدم برداشته شد تا به‌جای نفت، از مالیات ارتزاق کنیم و بس!

سالی که پیشِ‌روست
و اما سالی که پیشِ‌روست؛ آغازین سال پساسامانه است و پسافتا!

سامانه‌هایی که به حکم قانون، فقط راه‌اندازی شدند و می‌شوند که سامانه‌دار شویم تا جهان پیشرفته را مسخره کنیم که ما هم دنیای دیجیتال را به تسخیر خود درآوردیم؛ شما کجای عصر پساسایبر هستید!؟

در حالی‌که نه از اینترانت خبری هست و نه از اینترنت! پلیس فتا مرتب هشدارهای پلیسی می‌دهد که کلاه‌برداران اینترنتی و موبایلی در فضای مجازی، واقعی هستند، مراقب دزدان پسافتا باشید! پلیس، نه این‌که عاجز باشد از دستگیری دزدان دنیای سایبر؛ نه! فقط گاهی کمی تا اندکی، به دلیل کندی سرعت اینترنت، از آن‌ها عقب میفتد و ایشان به نوایی می‌رسند در فضای واقعی از این فضای مجازی و دوباره صبح علی‌الطلوع، گاهی درِ بازداشتگاه باز می‌شود انگار و باز چرخه‌ی تولید جرم، مستند به (ساحت غیرعلمی) سیاست حبس‌زدایی حمایت می‌شود ولو ناخواسته یا ناآگاهانه!

سالی که پیشِ‌روست؛ امید است قوانین، تنقیح، مقررات‌زدایی و کهنه‌سابی یا نوسازی شود.

سالی که پیشِ‌روست؛ امید است که آزادسازی قیمت‌های افسارگسیخته و تورم‌زا را جشن بگیریم.

سالی که پیشِ‌روست؛ امید است که یارانه‌ها بازمسیریابی شود و به رونق تولید بینجامد.

سالی که پیشِ‌روست؛ با بهار آغاز می‌شود؛ با صبح!

هر صبح، طلوعی است دوباره جهان را

تا ما غفلت نکنیم؛ آگاه بشویم؛ آگاه بمانیم؛ دنیای ابدی ما آباد می‌شود به انسان بودن ما! انسان بشویم آن‌سان که آخرت‌مان را به دنیای پشیز نفروشیم.

سال‌هاست که فریاد می‌زنم؛ هرچه می‌کشیم از سر نادانی ماست؛ ناآگاهیم.

جامعه‌ی ما در رنج است از ناآگاهی‌های عمومی و ناآگاهی‌های حقوقی.

در بهار پیشِ‌رو، از خزاین غیب خبری نیست. هر روز، بیش از پیش، حقوق جامعه دارد پایمال می‌شود. خزینه‌ی حقوق جامعه، بهارانه می‌خواهد. بهارانه‌ی جامعه‌ی فردا صبح ما، «آگاهی» است.
تا دیروز اگر به جامعه‌ی حقوقی کشور می‌گفتم که مردم را دریابیم؛ اکنون، در آستانه‌ی سده‌ی پانزدهم خورشیدی، ضمن عرض تبریک و شادباش نوروز یک‌هزاروچهارصدویک، عاجزانه از سردمداران دنیای حاکم بر فضای واقعی می‌خواهم که جامعه‌ی حقوقی کشور را دریابید! مگذارید تنفس مصنوعی، آخرین نفس شکسته‌بال عدالت باشد و اجازه ندهید تثبیت حقوق مالکیت اشخاص، متزلزل شود!