داریوش اقبالی و انتظاری که از او باید داشت

این را از حیث شعور فرهنگی عرض می‌کنم و البته شعور سیاسی و اجتماعی. واگرنه از حیث صدا که کار اصلی ایشان است صدالبته که استثناست و منحصر به فرد. آفتاب آمد دلیل آفتاب. این
مدعا نیاز به اثبات چون منی ندارد. نیم قرن حضور تاثیرگذار و گسترده او در بین مخاطبان خاص و عام موسیقی گواهی است آشکار بر این ادعا. اما آن چه من تا چند روز پیش فکر می کردم کاملا از جنس دیگری است. بگذارید مقدمه مختصری عرض کنم تا برسیم به اصل سخن. چهره‌های درخشان موسیقی ما و به ویژه موسیقی پاپ در عرصه خوانندگی آدم‌های غریزی هستند. یعنی
اغلب آن ها تربیت آکادمیک ندارند. آموزش خاصی هم ندیده اند.
سواد غیر موسیقایی هم ندارند. یعنی ادبیات هم نخوانده اند. چیزی از پیوند شعر و موسیقی هم نمی دانند اما با این حال در کارشان ممتازند و مثال زدنی. آقای هوشنگ ابتهاج می گفت در موسیقی ایرانی دو تن در ارائه شعر به مخاطب یگانه اند.
یکی استاد غلامحسین بنان و یکی هم خانم گوگوش. جالب این که آقای ابتهاج می گوید این نکته را به خانم گوگوش هم گفتم که باورش نمی شد و می گفت: این را شما دارید می گویید؟ همین نکته یعنی خانم گوگوش که ایشان هم از پدیده ها..

این را از حیث شعور فرهنگی عرض می‌کنم و البته شعور سیاسی و اجتماعی. واگرنه از حیث صدا که کار اصلی ایشان است صدالبته که استثناست و منحصر به فرد. آفتاب آمد دلیل آفتاب. این
مدعا نیاز به اثبات چون منی ندارد. نیم قرن حضور تاثیرگذار و گسترده او در بین مخاطبان خاص و عام موسیقی گواهی است آشکار بر این ادعا. اما آن چه من تا چند روز پیش فکر می کردم کاملا از جنس دیگری است. بگذارید مقدمه مختصری عرض کنم تا برسیم به اصل سخن. چهره‌های درخشان موسیقی ما و به ویژه موسیقی پاپ در عرصه خوانندگی آدم‌های غریزی هستند. یعنی
اغلب آن ها تربیت آکادمیک ندارند. آموزش خاصی هم ندیده اند.

سواد غیر موسیقایی هم ندارند. یعنی ادبیات هم نخوانده اند. چیزی از پیوند شعر و موسیقی هم نمی دانند اما با این حال در کارشان ممتازند و مثال زدنی. آقای هوشنگ ابتهاج می گفت در موسیقی ایرانی دو تن در ارائه شعر به مخاطب یگانه اند.

یکی استاد غلامحسین بنان و یکی هم خانم گوگوش. جالب این که آقای ابتهاج می گوید این نکته را به خانم گوگوش هم گفتم که باورش نمی شد و می گفت: این را شما دارید می گویید؟ همین نکته یعنی خانم گوگوش که ایشان هم از پدیده های غریزی موسیقی ماست به جایگاه و پایگاه خودش و در ضمن هوشنگ ابتهاج وقوفی تمام داشت و می دانست تحسین شنیدن از زبان هوشنگ ابتهاج با کف و هورا کشیدن در شکوفه نو چه قدر فرق دارد.

البته خانم گوگوش هم درست مثل آقای داریوش اقبالی این میزان از ظرافت را مدیون هوش غریزی خود بود و نه دانش و یا تلاش و کوشش در این راه. اگر در خواندن ایشان و تحویل شعر به مخاطب لغزشی نیست و یا آن قدر اندک است که حکم النادر کالمعدوم بر آن جاری است به این دلیل است که او و یکی دو تن دیگر این قدر شعور و تواضع داشتند که برخلاف بسیاری از همکارانشان اولا می دانستند با چه شاعرانی باید کار کنند و دوم این که از راهنمایی ها و مشاوره های شاعرانشان بهره ها می بردند و گوش به حرف بودند.

به همین دلیل است که خانم گوگوش وقتی خودش دست به کار می شود و مثلا می خواهد دست به ابتکار بزند و تصنیف جاودانه مرغ سحر را بازخوانی کند آن افتضاح را بالا می آورد. و ظاهرا حتی کسی آن دور و بر نبوده که بگوید خواندن آن تصنیف جگرسوز آن هم در آن لوکیشن لاکچری اسباب طنز و فکاهه است. فکر کن شاعر از ظلم ظالم و جور صیاد می نالد و آن وقت خواننده محترمه ما با آن لباس مجلل و در آن کاخ مجلل تر می خواهد با خواندن این شعر تاثیر آن را دو چندان کند. یا آقای ابراهیم حامدی وقتی به حال خود رها می شود حرکات و سکناتی از او سر می زند که…بگذریم. از برخی از ترانه های جدید ایشان هم سخنی به میان نیاوریم بهتر است.

غرض این که تا وقتی خوانندگان غریزی ما به شاعران و سخنوران درست و حسابی اعتماد می کردند و گوش به حرف آن ها بودند کارشان ممتاز بود اما هرجا که خواستند خودشان اجتهاد کنند و کار شاعری و گاهی آهنگسازی را خود به عهده بگیرند نتیجه چندان جالب توجه نبوده و از قضا داریوش اقبالی از آن دسته خوانندگان باهوشی بود که توانایی های خودش را خوب می شناخت.

خیلی زود شاعران و آهنگسازان مورد اعتماد خود را پیدا کرد و بی اذن آن ها قدم از قدم برنداشت. تنها به صدای منحصر به فرد خود اتکا کرد و مزد زحمات و هوش و ذکاوتش را هم دریافت کرد. اما او فقط یک مجری بود. یک مجری که خوب می توانست حق شعر و کلمه را ادا کند. آن قدر هم زیرک بود که زیاد حرف نزند و مشتش را جلوی دیگران باز نکند. هر بار هم که حرف زد بازهم آن قدر تیزهوش بود که وارد مصادیق نشود. حرف های کلی بزند و بگوید من اصلا وارد جزئیات کار سیاسی نمی شوم. اگر هم حرفی زده ام صرفا یک نوع اعتراض هنری به وضع موجود بود. همین زیرکی هم البته باعث می شد خیلی ها که با مواضع سراینده ترانه های او موافقتی نداشتند حساب داریوش را از شاعران ترانه های او جدا کنند و آن ترانه ها را صرفا یک نوع اعتراض هنری بدانند و نه چیزی بیشتر. و انصافا خود داریوش هم درکی بیش از این از ترانه هایش نداشت و به نوعی می توان گفت امثال آقایان جنتی عطایی و اردلان سرفراز رسما از آدم هایی مثل داریوش سوءاستفاده سیاسی خودشان را می کردند. آن ها عقاید و دانش سیاسی خود را در قالب ترانه بیان می کردند اما بعید می دانم خود داریوش هم خیلی متوجه آن چه می خواند می شد. این را فقط از سر حدس و گمان نمی گویم. مگر می شود نیم قرن مجری ترانه های جنتی عطایی باشی و بهترین آثارت متعلق به او باشد اما از نواده محمدرضا پهلوی حمایت کنی؟ زود وارد بحث شدم. اما همه حرف همین بود. جنتی عطایی همان کسی است که وقتی در برنامه تلویزیونی فرمایشی به همراه همین جناب داریوش حضور پیدا کرد تا مدح و ثنای اعلیحضرت بگوید و به همین شرط از بند خلاصی یابد آرزوی مرگ می کرد.

به شهادت آن چه به دوستانش گفته است. بحث بر سر درستی یا نادرستی عقاید آقای جنتی عطایی نیست بلکه می خواهم عرض کنم انتظار این که مجری یک شعر به اندازه شاعرِ شعری که شعرش را اجرا می کند به آن شعر پای بند باشد و یا این که اصلا آن شعر را بفهمد انتظار بیهوده ای است. درست مثل این می ماند که مثلا از لیلا فروهر انتظار داشته باشیم چون فلان شعر حضرت مولانا را خوانده است پس به اندازه مولانا درک و دریافت عارفانه داشته باشد. شاید این مثال کمی بی رحمانه باشد اما خیلی هم بی ربط نیست. لااقل بعد از حمایت آقای اقبالی از نواده پهلوی
خیلی این حرف حرف بی ربطی نیست. عنایت بفرمایید که در این جا این نقد بیشتر متوجه صاحب این قلم است که چرا تا پیش از این گمان می برده آقای اقبالی یک استثناست. البته همان طور که گفتم هوش و ذکاوت ایشان را نمی توان منکر شد.

حتی چندی پیش هم وقتی در محاصره پرچم های شیر و خورشید قرار گرفت آن قدر زیرک بود که بگوید این پرچم ها متعلق به هیچ حزب و جناحی نیست و شیر و خورشید متعلق به همه ایرانیان است و کسی نمی تواند آن را به نفع حزب یا گروهی مصادره کند. خب، شاید شما هم جای من بودید این حرف ها را جدی تلقی می کردید و در دلتان می گفتید: جدی جدی این آدم با بقیه خوانندگان فرقی اساسی دارد. غرض از این حرف ها نه انکار هنرمندی جناب داریوش است و نه حتی موضعی علیه مواضع سیاسی اخیر ایشان. ایشان هم مثل هرکس دیگری می تواند هر موضعی که دلش خواست بگیرد، این حرف ها فقط تذکاری بود به خودم و امثال خودم تا از یاد نبرم و نبریم که هر کسی را باید به اندازه شان و منزلت حقیقی اش جدی گرفت و به همان اندازه از او انتظار داشت.
توضیح مهم و ضروری: در همان ابتدای یادداشت عرض کردم که اغلب آنهایی که در حوزه موسیقی پاپ فعال هستند چنین و چنان. گفتم اغلب تا اول آن که حکمی کلی صادر نکرده باشم و دوم آن که در حق آدم های شریفی مثل فرهاد مهراد اجحاف نکرده باشم. آدمی که علاوه بر دانش موسیقایی از فضیلت های دیگری نیز بهره مند بود و به شدت قابل احترام.

توضیح مهم تر و ضروری‌تر: امیدوارم آن هایی که این مطلب را می خوانند با دقت بخوانند و از دل آن تعریف و تمجید از پرچم سلطنت طلبان و ستایش ضد انقلاب بیرون نیاورند. همه سعی صاحب این قلم این است در روزگاری که بی انصافی سکه رایج روزگار ماست منصف باشد و امیدوارم خداوند به همه ما این موهبت را ارزانی دارد. ایدون باد.

توضیح مهم تر و ضروری‌تر دو: بزرگواری که احترام ایشان بر من واجب است تذکری داد که فکر می کنم اشاره به آن از اوجب واجبات است. ایشان فرمودند با این متر و معیاری که تو دست گرفته ای بسیاری از ارباب سیاست و فرهنگ در داخل کشور هم شامل آن می شوند. عدم اشاره به آن ها دال بر تطهیر داخلی ها نشود. حق با ایشان است. این را هم گفتم تا نکته ای جا نیفتاده باشد.

۵۷۵۷