روغن ریخته «حوض روغن» را نذر احیای هنر کنید!

اما فرهنگ دوستی وعشق‌مان به هنر کمی با عشق‌های زمینی دیگر در کره زمین فرق دارد. خب؛ ما نه کتاب و ویژه‌نامه‌های هنری می‌خوانیم؛ نه موزه می‌رویم؛ نه به تماشای تاتر می‌نشینیم نه به آن شکل که در جهان مرسوم است از سینما و کنسرت‌های کلاسیک استقبال می‌کنیم! اصولا خیلی میانه خوشی با دیدن و یا حتی دید زدن آثار هنری نداریم. در سبد مالی‌مان هم؛ قدر وقیمت هنر به زور به یک پرس چلوکباب بناب می‌رسد! لابد می‌پرسید با این وجود چگونه به جایگاه رفیع فعلی درهنر دست یافتیم؟!
ببینید ایرانی هیچ چیز که نداشته باشد دو چیز دارد: اول «رو» برای آنکه در هیچ شرائطی کم نیاورد و دوم غیرت برای آنکه روی بقیه را کم کند! جالب است بدانید این دو مقوله در بسیاری از مواقع کافی و حتی می‌شود گفت از سرمان هم زیادی‌اند چون بشدت کار و بارمان (خصوصا کارمان) را راه می‌اندازند! بعنوان مثال …
در ورزش خیلی اعتقادی به علم ورزش و کسب تکنیک‌و تاکتیک‌های روز جهان نداریم چون غیرت جوانان‌ این مرز و بوم برای به اهتزار درآوردن و درآمدن پرچم کشور قهرمان‌خیزمان در مسابقات بین‌المللی کافیست. اگرهم کافی نباشد و -روی مان به دیوار- باعث باخت‌ما..

اما فرهنگ دوستی وعشق‌مان به هنر کمی با عشق‌های زمینی دیگر در کره زمین فرق دارد. خب؛ ما نه کتاب و ویژه‌نامه‌های هنری می‌خوانیم؛ نه موزه می‌رویم؛ نه به تماشای تاتر می‌نشینیم نه به آن شکل که در جهان مرسوم است از سینما و کنسرت‌های کلاسیک استقبال می‌کنیم! اصولا خیلی میانه خوشی با دیدن و یا حتی دید زدن آثار هنری نداریم. در سبد مالی‌مان هم؛ قدر وقیمت هنر به زور به یک پرس چلوکباب بناب می‌رسد! لابد می‌پرسید با این وجود چگونه به جایگاه رفیع فعلی درهنر دست یافتیم؟!

ببینید ایرانی هیچ چیز که نداشته باشد دو چیز دارد: اول «رو» برای آنکه در هیچ شرائطی کم نیاورد و دوم غیرت برای آنکه روی بقیه را کم کند! جالب است بدانید این دو مقوله در بسیاری از مواقع کافی و حتی می‌شود گفت از سرمان هم زیادی‌اند چون بشدت کار و بارمان (خصوصا کارمان) را راه می‌اندازند! بعنوان مثال …

در ورزش خیلی اعتقادی به علم ورزش و کسب تکنیک‌و تاکتیک‌های روز جهان نداریم چون غیرت جوانان‌ این مرز و بوم برای به اهتزار درآوردن و درآمدن پرچم کشور قهرمان‌خیزمان در مسابقات بین‌المللی کافیست. اگرهم کافی نباشد و -روی مان به دیوار- باعث باخت‌مان شود؛ با این باخت باز خودمان را نخواهیم باخت چون چیزی از ارزش‌های‌مان کم نخواهد کرد و ما به اندازه مورد نیاز«رو» داریم!

در امور جنگی خیلی نیازی به فراگیری آموزش آرایش‌های نظامی نداریم چون برای صیانت از خاک وطن در برابر متجاوزان به قدر لازم غیرت داریم! حتی اگر در مانورها از دشمن فرضی شکست بخوریم خوشبختانه روی‌مان آنقدر هست که آنرا به گردن خطای انسانی بیندازیم و از آن بگذریم.

در امور سیاسی هم، نیازی به فراگرفتن زبان دیپلماسی؛ فنون مذاکره و اصول تنش زدایی نداریم چون برای شعار دادن و خم کردن پشت دشمنان زبانی داریم دراز؛ همت و غیرتی بلند و البته رویی بیش از حد انتظار، گشاد!

تبلور و اوج این «غیرت» و«رو»، در امور خانوادگی‌است آنهم به وفور. غیورمردان کشورمان ممکن است خیلی با زن و بچه‌شان کار و باری نداشته باشند اما کافیست شخص دیگری کاری به کار آنها داشته باشد؛ حتی در حد یک نگاه چپ به همسرشان و یا برخوردی از نوع نزدیک با فرزندشان که در این مواقع ناگهان رگ غیرت دفاع از ناموس از گردن‌شان بیرون زده و دفاع از خوار(خواهر) و مادر در دستور کار قرار می گیرد!

در مورد هنر هم اوضاع اینچنین است اگر خیلی با هنر ارتباط برقرار نمی کنیم درعوض وقتی بفهمیم خالی بهشان افتاده؛ هر طور که شده طی یک بسیج عمومی آنرا بدون رنگ درش می‌آوریم و در برابر هر چه آدم خال‌کوب و خالدار است قیافه‌ای جدی و موضعی قاطع می گیریم! یعنی ارتباط ما با هنر فقط در مواقع بحرانی است؛ ما زمانی به آنها نگاهی می‌اندازیم که بخواهیم باعث و بانی فتنه گرانش را براندازیم! مثالش می‌شود همین حکیم نظامی که تا دیروز ولش کرده بودیم به امان خدا اما حالا که برای بعهده گرفتن سرپرستی این چهره ادبی بی‌سرپرست (و یا بدسرپرست) خواهانی پیدا شده، ناگهان در کشور آرایش نظامی در خصوص صیانت از حکیم نظامی شکل گرفته و خلاصه غوغایی بپا شده! در همین راستا نام کله پاچه‌ای‌های‌مان هم به حکیم نظامی تغییر یافته و نظامی نَقل محافل و نُقل مجالس شده!

لذا برهمین اساس اگر نظرات اینجانب برای‌تان ارزشی داشته باشد پیشنهاد می کنم یک پویش و حتی یک چالش به راه بیندازید و طی آن آتش بزنید به مال و منال و آثار و مفاخر هنری‌مان ؛ بلکه با این روش بتوان چند نفری را پیدا کرد تا گوشه چشمی به آنها بکنند و این وضعیت انزوای آثار هنری را تا حدی برطرف کنند!

مثلا در کل کشور به جز کارکنان موزه هنرهای معاصر؛ خالق ژاپنی اثر و حداکثر چند نفری دیگرعمرا کسی نام اثری بنام «ماده و فکر» را تا همین دیروز شنیده باشد اما همین که روغنش ریخت خشم عده‌ای و مهربانی‌های دایه‌های بهتر از مادرها را یکی پس از دیگری برانگیخت!

حال باید فرصت را غنیمت شمرد و این روغن‌های ریخته به زمین را نذر احیا و بازپروری هنر و آثار هنری کرد!

* معاون مرکز هنرهای تجسمی در سال های ۸۵- ۸۶