زیباکلام؛ از عشق به کره شمالی تا تحریف تاریخ جنگ
در آخرین فقره از این بازی عشق و نفرت حضرتشان مدعی شده که آغازگر هشت سال جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی بوده و شخص رهبر انقلاب. یعنی حتی سازمان ملل که قاعدتا باید برای آقای زیباکلام مرجعی معتبر باشد و در صداقت و درستی اش جای هیچ شک و شبهه ای هم نباشد این جا دیگر اعتباری ندارد. چرا که این جا نفرت از گذشته بر شیفتگی نسبت به غرب غلبه کرده. آقای زیباکلام مثل بسیاری از مردم این سرزمین انقلابی بوده. مثل خیلی ها هم از انقلابی بودنش پشیمان شده. تا این جایش هیچ ایرادی ندارد. هر آدمی می تواند به چیزی معتقد باشد و بعد، از آن اعتقاد رویگردان شود. مشکل آن جاست که شما زیادی معتقد باشید. معمولا آن هایی که زیادی معتقدند بعد از آن که پشیمان می شوند زیادی پشیمان می شوند. همه مشکل در همین زیادی بودن است. زیادی یعنی اضافه. یعنی پِرت. یعنی بیش از حد معمول و معقول. حالا زیادی پشیمان شدن آقای زیباکلام کار را به جایی رسانده که می خواهد انتقامش را از دیگران بگیرد. از تاریخ. از مردم. از حاکمان. از هرکسی به جز خودش. زمانی نوشت که من دوست دارم تیم ملی فوتبال ایران ببازد. استدلالش هم این بود که ایرانی ها وقتی می ب..
در آخرین فقره از این بازی عشق و نفرت حضرتشان مدعی شده که آغازگر هشت سال جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی بوده و شخص رهبر انقلاب. یعنی حتی سازمان ملل که قاعدتا باید برای آقای زیباکلام مرجعی معتبر باشد و در صداقت و درستی اش جای هیچ شک و شبهه ای هم نباشد این جا دیگر اعتباری ندارد. چرا که این جا نفرت از گذشته بر شیفتگی نسبت به غرب غلبه کرده. آقای زیباکلام مثل بسیاری از مردم این سرزمین انقلابی بوده. مثل خیلی ها هم از انقلابی بودنش پشیمان شده. تا این جایش هیچ ایرادی ندارد. هر آدمی می تواند به چیزی معتقد باشد و بعد، از آن اعتقاد رویگردان شود. مشکل آن جاست که شما زیادی معتقد باشید. معمولا آن هایی که زیادی معتقدند بعد از آن که پشیمان می شوند زیادی پشیمان می شوند. همه مشکل در همین زیادی بودن است. زیادی یعنی اضافه. یعنی پِرت. یعنی بیش از حد معمول و معقول. حالا زیادی پشیمان شدن آقای زیباکلام کار را به جایی رسانده که می خواهد انتقامش را از دیگران بگیرد. از تاریخ. از مردم. از حاکمان. از هرکسی به جز خودش. زمانی نوشت که من دوست دارم تیم ملی فوتبال ایران ببازد. استدلالش هم این بود که ایرانی ها وقتی می برند زیادی دور بر می دارند و فکر می کنند پُخی هستند و به همین دلیل بهتر است ببازند تا حد و اندازه واقعی خودشان دستشان بیاید. بعد که با نقد دیگران مواجه شد معلوم شد از اساس مشکلش چیز دیگری بوده. در همان جنگ و جدال های قلمی کاشف به عمل آمد که جناب زیباکلام در جوانی چنان چپ زده بوده و از پس عینک ایدئولوژی زدگی به جهان پیرامونش می نگریسته که طرفدار تیفوسی تیم ملی کره شمالی بوده. توجه بفرمایید کره شمالی و نه حتی آرژانتین یا برزیل. یا دست کم اروگوئه و پاراگوئه. طرفدار کره شمالی بوده و در خیال خام خود آرزو می کرده این تیم که یک بار از سر شانس در ۱۹۶۶به مرحله یک چهارم نهایی راه پیدا کرده بود و البته در نهایت سر و کار کل تیم به اردوگاه های کار اجباری کشیده شده بود همیشه قهرمان جهان شود. سرخوردگی از شکست های پی در پی تیم محبوب آقای زیباکلام عوض این که ایشان را سر عقل بیاورد و بپذیرد که جهان جای خیال پردازی های آرمانگرایانه نیست ایشان را به این نتیجه رسانده که همان طور که غرب در همه شئون فردی و جمعی قبله و آمال ماست در فوتبال هم حق سروری با آن هاست و جهان سومی جماعت اصلا غلط می کند از این سوداها در سر بپروراند.
حالا هم احتمالا به تاوان زیادی انقلابی بودن و حمایت از ادامه جنگ در آن سال ها می خواهد با خودش تسویه حساب کند. به همین دلیل حتی سازمان ملل را که صراحتا و آشکارا عراق را آغازگر جنگ اعلام کرده به رسمیت نمی شناسد. جالب است سازمان ملل وقتی اسرائیلِ اشغالگر را به عنوان یک کشور به رسمیت می شناسد مرجعیت دارد اما وقتی عراق را آغازگر جنگ معرفی می کند فاقد مرجعیت است. حرف های پوپولیستی آقای زیباکلام به همین جاها ختم نمی شود. ایشان برای اثبات حرف های به شدت منطقی اش به خاطره ای از ابراهیم یزدی استناد می کند. خاطره ای که در آن حاج محمود دعایی نزد امام رفته و به ایشان می گوید صدام می خواهد چندماه دیگر جنگ را شروع کند و امام به حرف های آقای دعایی اعتنایی نمی کند. اول آن که مرحوم دعایی در زمان حیاتشان چندباری این ادعا را تکذیب کردند. دوم این که فرض بر صحت ادعای آقای زیباکلام، آقای ابراهیم یزدی در همان مصاحبه مورد نظر که با حسین دهباشی انجام داد حرف های دیگری را هم مطرح می کند. از جمله این که صدام درباره جزایر سه گانه هم مدعی بود و می گفت طبق آیین نامه حزب بعث همه مسائل عربی به ما مربوط می شود. در همین مصاحبه آقای یزدی به صراحت از بلندپروازی های صدام هم سخن می گوید و این که صدام می خواست پا جای پای جمال عبدالناصر بگذارد. از این حرف ها عوامانه تر آن جاست که آقای زیباکلام می گوید ما صدام را تحریک کردیم. منظور ایشان از تحریک احتمالا حرف های تند و تیزی است که امام درباره صدام می زد. حرف هایی که کسی نمی تواند منکر آن ها شود اما مگر صِرف حرف تند زدن درباره یک کشور مجوزی است برای آغاز جنگ؟ اگر این طور باشد که هند و پاکستان باید تا به حال خاک یکدیگر را به توبره می کشیدند. اگر این طور بود که الان نصف دنیا باید با یکدیگر در حال جنگ می بودند. بمب گذاری هایی که از آغاز انقلاب در خرمشهر و آبادان انجام می شد تحریک نبود اما سخنرانی های امام تحریک به جنگ بود؟
صلاح عمرالعلی نماینده وقت عراق در سازمان ملل در گفت و گو با شبکه الجزیره روایتی را از دیدار با آقای ابراهیم یزدی وزیر وقت خارجه جمهوری اسلامی ایران تعریف می کند که گویای همه واقعیت است. در این دیدار که در هاوانا انجام گرفته صدام پس از دیدار با ابراهیم یزدی به صراحت به نماینده وقت عراق در سازمان ملل می گوید:«حالا بهترین وقت برای حمله به ایران است. این فرصتی است که شاید در طول هر قرن بیشتر از یک بار اتفاق نیفتد. این ها اهواز را از ما گرفتند. شط العرب را از ما گرفتند. مارا تهدید کردند. می خواهند انقلابشان را برای ما صادر کنند و فرصت ما الان که دچار از هم گسیختگی هستند، دچار تفرقه هستند و بینشان درگیری است یک فرصت تاریخی است که تمامی حقوقمان را از آن ها پس بگیریم و این را به تو می گویم تا خودت را آماده کنی تا به عنوان نماینده عراق در سازمان ملل یک ضربتی به آن ها بزنیم. ضربتی که تمام کره زمین صدایش را بشنود.» می توانید در گوگل سرچ کنید و این مصاحبه را ببینید. این اتفاق یک سال پیش از آغاز جنگ تحمیلی است و البته برای کسی که اهل تاریخ و تحقیق باشد شواهد بسیار است. صلاح عمر العلی در یک گفت و گوی مفصل تر با غسان شربل روزنامه نگار نامدار لبنانی در این باره سخن گفته است که متن آن نیز منتشر شده و در دسترس است.
اگر صادق زیباکلام این مستندات را دیده و هم چنان بر یک داستان عامه پسند سخیف اصرار می ورزد که بدا به حال او که نمی تواند بر لجاجت و غرض ورزی های شخصی اش غلبه کند و اندکی انصاف را پیشه خود سازد. اگر در مقام یک استاد دانشگاه که تاریخ و سیاست درس می دهد این چیزها را ندیده بدا به حال ما که او را جدی می گیریم و اصلا حرف هایش را در رسانه ها انتشار می دهیم. من صادق زیباکلام را دوست می دارم. خودش هم این را می داند. باور کنید اگر پای بچه های جنگ در میان نبود اصلا وارد این بحث نمی شدم. او از دست جمهوری اسلامی شاکی است. ظاهرا از دانشگاه اخراج شده و به خودش حق می دهد با هرچه جمهوری اسلامی موافق است مخالف باشد و با هرچه جمهوری اسلامی مخالف است موافق. به من هم ربطی ندارد. یک جورهایی از خجالت هم در می آیند اما این جا بحث بچه های جنگ است. حکمرانی غلط باعث ذبح بسیاری از مفاهیم قدسی و ارزشی شده. اما خیلی زور دارد صادق زیباکلام که دعوی میهن پرستی و ایران دوستی دارد زمینه بی احترامی به شریف ترین بچه های این سرزمین را فراهم آورد. این حرف مفت که ایران آغازگر جنگ بوده تبعات دارد. فردا می گویند آن ها که جانشان را کف دستشان گذاشتند و برای حفظ این آب و خاک سلاح به دست گرفتند مشتی ساده لوح بودند که برای تحکیم پایه های قدرت عده ای جنگ طلب خونشان را هدر دادند. چند صباح دیگر می گویند اصلا هرچه مصیبت داریم زیر سر همان هایی است که رفتند تا…بله. این ترهات را پایانی نیست. آقای زیباکلام می تواند برای به دست آوردن دل عامی چند و گرفتن لایک و فالوئر هرچه دلش می خواهد بگوید اما بهتر است موضوعی دیگر برای مقاصد خودش انتخاب کند. آن بچه ها هنوز هم سند شرف و هویت ما هستند. خیلی ها با خون آن ها کاسبی کرده اند و می کنند، لطفا شما پایتان را کنار بکشید آقای زیباکلام.