سیاست خیابانی

میل به نفی و برسازی در یک جامعه از منظر چارچوبی مشخص صورت می گرفت؛ این که چه نمی خواهیم و نیز چه می خواهیم را ایدئولوژی ها در ذهن ها در رهیافتی باورمند بوجود می آوردند. آن گاه در این باور جایی برای پرسش و یا حتی نقدی وجود نداشت. ایدئولوژی ها چون مبدایی ایمانی به ویرانی هر چه هست و برسازی کاخ آمال و آرزوها در محملی از زیبایی ها اقدام می کند. هر چه هست سیاهی و تاریکی است و آن چه باید باشد همه نور تعالی است. رهبری انقلابی نمونه کامل تجسم این ایدئولوژی به صورت عینی و عملی است. رهبر تجسم نور است که به جنگ شر مبادرت می ورزد.
تمام انقلاب های کلاسیک را می توان از این زاویه فهم کرد که چگونه یک توده گوش به فرمان آبرومندانه به رهبری فرهمند، هر چه هست را از برای کسب وضع بهتر متعالی برهم می زنند. لذا انقلابیون در نفی آن چه هست، زبانی قاطع و سخنی بسیار دارند. بررسی تمام منابعی که انقلابیون ایران از چپ و راست تا اسلام گرایان در دهه ۴۰ و ۵۰ نوشته آن را در ترسیم جلوه های ناراست و سیاه ساختار، کنش سیاسی و شخصیت ها کارگزار نظام هم افق بودند؛ اما به همان میزان در ترسیم آن چه باید باشد، به جای ارائه واقعی..

میل به نفی و برسازی در یک جامعه از منظر چارچوبی مشخص صورت می گرفت؛ این که چه نمی خواهیم و نیز چه می خواهیم را ایدئولوژی ها در ذهن ها در رهیافتی باورمند بوجود می آوردند. آن گاه در این باور جایی برای پرسش و یا حتی نقدی وجود نداشت. ایدئولوژی ها چون مبدایی ایمانی به ویرانی هر چه هست و برسازی کاخ آمال و آرزوها در محملی از زیبایی ها اقدام می کند. هر چه هست سیاهی و تاریکی است و آن چه باید باشد همه نور تعالی است. رهبری انقلابی نمونه کامل تجسم این ایدئولوژی به صورت عینی و عملی است. رهبر تجسم نور است که به جنگ شر مبادرت می ورزد.

تمام انقلاب های کلاسیک را می توان از این زاویه فهم کرد که چگونه یک توده گوش به فرمان آبرومندانه به رهبری فرهمند، هر چه هست را از برای کسب وضع بهتر متعالی برهم می زنند. لذا انقلابیون در نفی آن چه هست، زبانی قاطع و سخنی بسیار دارند. بررسی تمام منابعی که انقلابیون ایران از چپ و راست تا اسلام گرایان در دهه ۴۰ و ۵۰ نوشته آن را در ترسیم جلوه های ناراست و سیاه ساختار، کنش سیاسی و شخصیت ها کارگزار نظام هم افق بودند؛ اما به همان میزان در ترسیم آن چه باید باشد، به جای ارائه واقعیت ها و آن چه می خواهند بسازند، تنها به گفتارهایی آرمانی و نمونه های ایده آل از گذشته تاریخی اسلام بسنده کرده اند. احیای گذشته مشعشع در امروز هم خارج از دغدغه تمام این ایده پردازان انقلابی است. نمونه واضح آن را در دکتر علی شریعتی می توان دید که تلاش وافر در نفی و برسازی ایده آل ها داشته است. شریعتی در میانه علی و معاویه، خیر و شر را طوری طراحی می کرد که تمام مخاطبان با شنیدن گفتارها به تطبیق با وضع موجود می پرداختند. تصویر سازی های اولیه در درسگفتارهای اسلام شناسی مشهد و ارشاد تهران، بستری را مهیا کرد که تاریخ گذشته اسلام با رویکردی شیعی در زمانه خود و با شخصیت های موجود بازنمایی کند.وی از منظر ایدئولوژی سازی، عرصه اقناع را از رهیافت های علمی خارج و به داروسازی ایمانی سوق داد. وجود نهادهای مردم گرایانه چون حسینه ارشاد او را رسیدن به هدف یاری رسانید، بی شک آن چه شریعتی در نهادهای مردم گرایانه ایجاد کرد مطابق شرایطی اقناع ایدئولوژیکی بوده است، امری که در نهادهای دانشگاهی مبتنی بر وجه های دانش گرایانه امکان برسازی آن وجود نداشته است. حاصل دوگانه سازی های خیر و شر، نور و تاریکی، بستر مبارزه را برای انقلابیون فراهم آورد.

انقلاب پیروز شد و این نقطه آغاز اختلاف میان انقلابیون شد؛ زیرا انقلابیون برای پیش برد اهداف انقلابی، هیچ گاه تصویر شفاف و نمایان از آینده و آن چه می خواهند بسازند،ارائه نمیدهند. ارائه طرح پیش رو، امکان اتحاد و همبستگی برای رسیدن به هدف پیروزی انقلاب را ضعیف می کند. در این وضعیت شریعتی از تداوم انقلاب در عصر تاسیس سخن می گوید. امتداد وضع انقلابی در روزگار تاسیس و برسازی، تصفیه و پیاده سازی انقلابیون از چرخه انقلاب را را در دستور کار قرار می دهد. یکدست سازی فکری واعتقادی در عصر پیروزی بر محور ایدئولوژی عصررانقلاب صورت نمی گیرد؛ بلکه با پوست اندازی ایدئولوژیکی، امتداد انقلاب بر محور نظریه پردازان جدیدی و ایده های تاسیس صورت می گیرد. لذا ما شاهد عبور از شریعتی به مطهری و حتی ایدئولوژی سازان حاشیه ای چون فردید هستیم.

این مسیر امتداد یافته در بستر گفتمان انقلابی، چهار دهه حکومت را با سیاست های داخلی و خارجی ایدئولوژیک روبرو ساخته است. ویژگی های این نوع سیاست ها، جهان وطنی فراتر از دامنه منافع و مصالح ملی، اقناع سازی مبتنی بر اهداف آرمان گرایانه، دوگانه سازی مطلق گرایانه در عرصه پندار سیاسی و تربیت نیروهای موافق می توان برشمرد.

این نگرش به مسائل مهم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، شکاف هایی را ساختار اجتماعی بوجود آورده بود. نمود اولیه شکاف دولت_ ملت در سال ۱۳۷۶ با انتخابات دوم خرداد ظهور کرد. شکافی که نسل دوم انقلابیون با بینش اصلاحی، مسیر نویی از سیاست اندیشی وسیاست ورزی را طلب می کرد. مسیری که به بن بست اصلاحات در ایران انجامید با تصور پیروزی از جانب اصوالگرایان همراه شد؛ غافل از این امر که بروز شکاف های اجتماعی در یک جامعه، سرآغاز بحران های دیگری در آینده خواهد شد. اما گفتمان غالب بدون توجه به تغییر نسلی و تحولات عصری که سیاست ورزی سخت افزارانه گذشته را با دنیای مجازی نرم افزارانه به چالش می طلبید.

عدم توجه به تغییر نسلی همراه با عدم درک منطق زمانی، سبب شد تا اصولگرایان رویکرد سیاست ورزی از بالا به پایین مبتنی بر نگرش ایدئولوژیک را ادامه دهد. در این رهیافت، به جای تقویت فرآیند ارتباطی مردم با حکومت از طریق جامعه مدنی، خیابان به عنوان مرکز ثقل ارتباطی و سیاست ورزی برگزیده شد. روندی که در دوران انقلاب آغاز شده بود که خیابان مرکز اصلی ابراز نارضایتی، خشم و انتقاد مدنظر قرار گرفته بود؛ بعد از انقلاب، تحت تاثیر نگرش امتداد انقلابی گری در ساختار حکومتی، خیابان محلی برای تایید حکومت و سیاست های آن در نظر گرفته شد. امری که باعث شد، هرگونه انتقاد و حتی اعتراض در خیابان خود را مطرح سازد. انسداد ابزارهای ارتباطی در جامعه مدنی از احزاب و مطبوعات تا سازمان غیردولتی، خیابان را تنها راه ابراز نقد و اعتراض باقی بماند.

در این میان شکاف های اجتماعی در جامعه ایرانی با نگرش امنیتی و عدم حل اصولی آن، امروز در بستر تحول نسلی، به شکاف های متراکم متقاطع تبدیل شود. اصولگرایان از میراث انقلابی و گفتمان آن در عرصه سیاست ورزی و حکومت داری دفاع می کند و نسل های جدید که منطق زمانی مبتنی بر منافع ملی را درک و به خودآگاهی رسیده اند، از امر نو و تغییر در بینش ها سخن می گویند. نتیجه بن بست سیاست ورزی و مواجهه خشم آلود قدیم و جدید در خیابان شده است. با وجود سلطه هژمونی گفتمان قدیم بر منطق حکومت داری، امکان تفاهم میان قدیم و جدید وجود نخواهد داشت. یکبار که مسیر گفتگو میان قدیم و جدید در جامعه باز شد و می رفت که اصولگرایی خود را در معرض بازخوانی انتقادی و دیالکتیک افق های معنایی گذشته و نوین قرار دهد؛ با دوگانه سازی های انقلابی و غیر انقلابی، خودی و غیر خودی، همه جانبه به دفاع از قدیم در مقابل جدید با امکانات قدرت ایستادگی کرد. تمام دشوار های سیاسی که از سال ۱۳۷۶ به بعد جامعه ایران با آن روبرو شده، مواجهه قدیم و جدید بوده که به جای حل آن با برخورد، دشواره ها را به چالش و سپس به بحران سوق داده اند. تداوم این نگرش شکاف های منتهی به بحران که خود را با چالش های مدیریتی و هویتی مواجه می بیند، در صورت عدم توجه به حل چالش های بحران زا به بحران های مهم تری چون بحران ساختاری مشروعیت می رسد. مشروعیت زدایی، خطرناک ترین نوع بحران است. توجه به نخبگان و خروج از گفتمان مواجه سازی قدیم و جدید، می تواند مقدمه بازاندیشی در سیاست ها باشد.

۶۵۶۵