«غولِ فلج» چگونه به «ابرقدرتِ مسئول» تبدیل میشود
کتاب «قدرت نرمِ چینی» نظریه جوزف نای را از خاستگاه و قدمتِ توجه به قدرت نرم، تا معنی و مکانیزم، و ابزار و نتایج آن به چالش کشیده است. با توجه به ضعف چینشناسی ما ایرانیان و فقدان منابع لازم و به روز در این زمینه، این کتاب به ۳ دلیل، بهترین و چکیدهترین رهیافتهای شناختِ اندیشه حکمرانی چینی، یا لااقل به کاربستِ «قدرت نرم چینی» را در اختیار خواننده میگذارد. اول اینکه؛ خانم «ماریا رِپنیکوا» نویسنده کتاب یک چینشناس غربی است که از زاویه دید خود، ریشههای فلسفی و اندیشگی قدرت نرم چینی تا نمونههای تاریخی و معاصری از کارکرد آن را، کاوش کرده است. دوم؛ مقدمه جامع و جهتدهندهی کتاب را دکتر حامد وفایی نگاشته است. او که از خبرنگاری حرفهای و حقیقت جو، به چینشناسی توام با دانش و تجربه عینی متمایل شد؛ جزء معدود چینشناسان ایرانی و بلکه غرب آسیا است که هم «چین را به زبان چینی میخواند» و هم با روحیه جوان، علمی و صدق و انصافی که دارد، به درکِ تصویر دقیقتر مخاطب از چینِ امروز و آینده کمک ارزندهای کرده است. و سوم؛ مترجم کتاب دکتر محمدرضا نوروزپور، علاوه بر اینکه روزنامهنگاری حاذق و مسلط به عرصه م..

کتاب «قدرت نرمِ چینی» نظریه جوزف نای را از خاستگاه و قدمتِ توجه به قدرت نرم، تا معنی و مکانیزم، و ابزار و نتایج آن به چالش کشیده است. با توجه به ضعف چینشناسی ما ایرانیان و فقدان منابع لازم و به روز در این زمینه، این کتاب به ۳ دلیل، بهترین و چکیدهترین رهیافتهای شناختِ اندیشه حکمرانی چینی، یا لااقل به کاربستِ «قدرت نرم چینی» را در اختیار خواننده میگذارد. اول اینکه؛ خانم «ماریا رِپنیکوا» نویسنده کتاب یک چینشناس غربی است که از زاویه دید خود، ریشههای فلسفی و اندیشگی قدرت نرم چینی تا نمونههای تاریخی و معاصری از کارکرد آن را، کاوش کرده است. دوم؛ مقدمه جامع و جهتدهندهی کتاب را دکتر حامد وفایی نگاشته است. او که از خبرنگاری حرفهای و حقیقت جو، به چینشناسی توام با دانش و تجربه عینی متمایل شد؛ جزء معدود چینشناسان ایرانی و بلکه غرب آسیا است که هم «چین را به زبان چینی میخواند» و هم با روحیه جوان، علمی و صدق و انصافی که دارد، به درکِ تصویر دقیقتر مخاطب از چینِ امروز و آینده کمک ارزندهای کرده است. و سوم؛ مترجم کتاب دکتر محمدرضا نوروزپور، علاوه بر اینکه روزنامهنگاری حاذق و مسلط به عرصه مدیریت و ارتباطات جهانی است، مطالعات و کتب دیگری نیز در جهت شناخت بهتر چین، به اقبالِ مخاطب و شمارگانِ مکرر رسانده است. مترجمِ صاحب سبکی که به پشتوانه چند دهه روزنامهنگاری پیشرو؛ نگاهی نو، روایی و جذاب از توجه اندیشمندان هزاران سال پیشِ چین به مفهوم، کاربردها، و تکنیکهای استفاده از قدرت نرم در روابط خارجی را پیش روی ما گذاشته است.
ظهورِ «چینِ همواره جدید»
بازنگری، اصلاح و تدوین سیاستهای حکمرانی چین بعد از مرگ مائو و از سال ۱۹۷۹،«چین جدید» یا به تعبیر نگارنده «چینِ همواره جدید» ی را به دنیا معرفی کرد که بازنگاه به مقوله «قدرت نرم» و کارکردهای آن، شاه بیت آن سیاستها بود. اتکا به فرهنگ ملی، هوشمندی و جامع نگری در برابر تحولات بینالمللی، ترجیح منافع بلند مدت بر کامیابیهای مقطعی، تجربه محوری و آینده نگری، ارزیابی و اصلاح دائمی عملکردها از ویژگیهای تدوین و اجرای موفق این سیاستها است.
تلاش گسترده چین برای مبارزه با جنگ شناختی (Cognitive war) و بهبود تصویر بینالمللی این کشور، بعد از حادثه تیان آن من در ۱۹۸۹ شتاب گرفت. حزب کمونیست این کشور در سال ۱۹۹۳ و در مانیفست جدیدی تأکید کرد که فرهنگ میتواند کلید مشروعیتِ نظام کمونیستی حاکم، انسجام ملی، هماهنگی و عاملی برای بهبود تصویر و افزایش جذابیت چین در خارج از کشور باشد. همچنین قدرت نرم فرصتهای مهمی برای جنگ ایدئولوژیک و سیاسی در مسیر گسترش نفوذ چین بدون استفاده از نیروی نظامی فراهم میکند (سان تزو: بزرگترین پیروزی آن است که بدون جنگ بدست آید).
آنها قدرت نرمِ چینی را بر سه پایهی «فرهنگ ملی چین، مدل توسعه چین، و رویای چینی» بنا نهادند. بدرستی فهمیدند که افراطهای قبلی در سرکوبِ گرایشهای ملیگرایانه و نابودسازی فرهنگ سنتی چین، با هدف فراگیر کردن ایدئولوژی مارکسیستی اشتباه بوده است. لذا بویژه با شروع رهبری «شی جینپینگ» در حزب کمونیست (نوامبر ۲۰۱۲)، احیای ملی گرایی چینی در دستور قرار گرفت که نتیجه آن تحکیم مشروعیت سیاسی و انسجام داخلی، و مقدمه ظهور بینالمللی چینِ نوین شد. شی در کنگره حزب کمونیست گفت: عظمت ملی آینده چین تنها میتواند در تطبیق و سازگاری مداوم با میراث تمدنی چین و معیارهای کمونیستی باشد.
در امتداد این نگرش؛ چینیها با هدف تقویت قدرت نرمِ ملی، تغییراتی مهم در حکمرانی خود انجام دادند که توجه ویژه به مقوله فرهنگ و سنتهای ملی از آن جمله بود. آنها از یک طرف «اعتمادِ فرهنگی» به عنوان اعتماد و افتخار مردم چین به گذشته و فرهنگ ملی خود را تقویت کردند و از دیگر سو، مشخصاً از دوره زمامداری شی، «امنیت فرهنگی» را به معنای ایجاد سپری ملی در برابر نفوذ فرهنگ غربی و تأثیرگذاری آن بر «اعتماد فرهنگی»، جدی گرفتند. نتیجه این دو رویکرد، تقویت باور عمومی به فرهگ ملی، انسجام داخلی، تحکیمِ اعتماد بین دولت (حکومت) – مردم و نهایتاً اثربخشی قدرت نرم چین در روابط بینالمللی شد. آنها نه تنها جلوی فعالیتهای فرهنگی را نگرفتند، بلکه به توصیه هو جین تائو در سال ۲۰۰۷، از هر ابزار و هزینهای برای «تحریکِ خلاقیتِ فرهنگی کل ملت چین» بهره بردند.
پیش روی، بدون تحریک
چین همزمان با روند افزایش قدرت نظامی، اقتصادی و نیز قدرت نرم خود بسیار مراقبت کرد تا از هرگونه تحریک و ایجاد واکنش بینالمللی پرهیز کند. حزب کمونیست چین اساس سیاست خارجی کشور را «سیاست خارجی مستقل و مبتنی بر صلح» اعلام و ۵ اصل همزیستی مسالمتآمیز را احترام متقابل به حاکمیت و تمامیت ارضی، عدم تعارض متقابل، عدم دخالت متقابل در امور داخلی، برابری منافع مشترک، و البته همزیستی مسالمتآمیز عنوان کردند. در فرایند توسعهی چین جدید، شعارها و برنامههای اشتراکی چون «تمدن جهانی»، «ابرقدرتِ مسئول»، «سرنوشت مشترک بشری»، «ابتکار یک کمربند یک راه» و … ایدههای اصلی و اعلامی شی جینپینگ رئیس جمهور بودند. در برنامهها و عملکردِ دیپلماسی عمومی نیز چینیها بر این باور شدند که قدرت نرم چین ریشه در اخلاق و همگرایی دارد و از این جهت، در تضاد کامل با قدرت نرمِ خالی از اخلاق ایالات متحده است.
«درک تیز» و فرصتسازی از کرونا
رشد اقتصادی مستمر، ایدههای حکمرانی داخلی رضایت بخش در داخل و البته کمکهای اقتصادی به سایر کشورها از ابزارهای مهم چین در قدرت نرم هستند. یو گومینگ محقق مشهور ارتباطات چین میگوید «اگر صدای ما با ایفای نقشِ مؤثر ما مطابقت نداشته باشد، هر چند که قوی باشیم، یک غول فلج باقی میمانیم.»
چین همواره ارزیابی و اصلاح میکند و در مواجهه با بحرانهایی که در مسیر قدرت نرم خود دیده، غالبا از تهدیدها فرصت ساخته است. شاید بتوان به این هوشمندی مقامات چینی مطابق ادبیات خودشان «درک تیز» Sharp Understanding را اطلاق کرد که دائماً نقدها، اشکالات و خطرات برای «چهره چین» سنجیده میشود و سپس با ابتکارات چینی، این چهره به نحو مطلوبی که هم جاه طلبانه باشد و هم سازگار با محیطهای محلی، اصلاح میشود. پاندمی کرونا یکی از مثالهای ملموس در این زمینه است که در برابر وحشت بینالمللی از همهگیری و تبلیغات وسیع آمریکاییها که چین را منشأء ویروس معرفی میکردند، دولت چین «دیپلماسی ماسک و واکسن» را پیش گرفت و با اهدا و ارسال گسترده تجهیزات حفاظتی، پزشکی و واکسنهای این بیماری به نقاط مختلف جهان، در قامت یک «ابرقدرتِ مسئول» بازنمایی شد.
ایالات متحده عیلرغم اینکه رکورد دار ابتلا به بیماری بود، با فرمان دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا کمک ۴۰۰ میلیون دلاری این کشور به سازمان بهداشت جهانی را قطع و محدودیتهای زیادی بر فعالیت آن اعمال کرد. در حالیکه روزانه صدها نفر در آمریکا بدلیل کم توجهی و حتی نفی اپیدمی، به کرونا دچار و تدفین میشدند، ترامپ فرافکنی پیشه کرد. چین را به لاپوشانی درباره انتشار کرونا و همدستی با سازمان بهداشت جهانی برای مخفیکاری متهم؛ و اروپا، استرالیا و … را به تشکیل جبههای علیه پکن تشویق میکرد.
چین در مقابل نه دست بسته ماند و نه عقب نشینی کرد. هم سرمایهگذاری قابل توجهی بر حوزه دیپلماسی عمومی کرد و هم برای مهار آسیبهای سیاسی تلاش گستردهای انجام داد. درست موقعی که آمریکا نه تنها کمکی به اروپا نکرده و بلکه در مدیریت داخلی بحران کرونا درمانده بود؛ شی جین پینگ رئیس جمهوری چین با موج ابتلا به کرونا در قاره سبز در پیامی به چارلز میشل رئیس شورای اروپا اعلام کرد که کشورش با قدرت از شهروندان اتحادیه اروپا برای جلوگیری از شیوع بیشتر ویروس کرونا حمایت میکند. سیل کمکهای بهداشتی چین با پیام «قوی باش» به همه جای دنیا و از جمله اروپا روانه شد تا آنجا که اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا رسما از مسئولیتپذیری و کمکهای چین قدردانی کرد.
وینست نای، گزارشگر بیبیسی آن زمان گفت: روایت چین این است که در کنترل و مهار کرونا بسیار قوی و موفق عمل کرده و حالا هم مسئولانه در حال کمک به باقی کشورهای دنیاست. اما در مقابل آمریکا و دونالد ترامپ که از پس مهار بحران بر نیامدهاند، میخواهند تاریخ را بازنویسی کنند و همه چیز را به گردن چین بیاندازند.
سهمگیریِ مداوم در بازار فرهنگی جهان
در سال ۲۰۱۱ ایالات متحده آمریکا ۴۳ درصد و چین فقط ۴ درصد از بازار فرهنگی جهان را در اختیار داشتهاند. قبل از پاسخ به این پرسش که این آمار در حال حاضر چگونه است، بسیاری علت این شکاف را این میدانند که منابع فرهنگی و جذابِ فرهنگ چین آنگونه که باید، در خدمت قدرت نرم نبوده است. من اما ضعف فناوری، مهارت و قدرت ارتباطی و همچنین ضعفِ روایتگری رسانهای چین ( هم ضعف تکنیکی و هم محتوایی) را در این زمینه مهمتر میدانم. در بررسی نمونههای شرقی و پیرامونی چین، کره جنوبی نمونه قابل مطالعهای است که اگر چه از نظر فرهنگی قدرتِ اندیشه ورزی، جمعیت و پهناوری قابل مقایسه با چین نیست، اما در همان بازه سهم فزاینده و قابل توجهی در مقایسه با چین در بازار جهانی فرهنگ داشته است. جدای از ابزارِ روایتگری، وجود رویکرد انتقادی و باز در تولیدات فرهنگی نیز فاکتوری قابل مطالعه است.
صنایع فرهنگی در چین با سرعت بالایی در حال رشد هستند. ارزش افزوده این صنایع در چین به بیش از ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۲۰ رسید. درآمد صنایع فرهنگی چین در سال ۲۰۲۳ از ۱۷۴ میلیارد گذشت و پیشبینی میشود این رقم در پایان سال ۲۰۲۴ از مرز ۲۰۰ میلیارد دلار عبور کرده باشد.
برخی آمارها (که هنوز از مراجع رسمی مثل یونسکو تأیید نشده) منتشر شده که سهم چین از بازار فرهنگی جهان در سال ۲۰۲۳ به میزان ۱۹ درصد در برابر ۴۲ درصد آمریکا افزایش یافته است. تائیدی بر همین مسأله که چین مدام ارزیابی و ضعفهای رقابتی خود را اصلاح میکند.
این آمار درست باشد یا نباشد، جایگاه چین در صادرات محصولات فرهنگی به اروپا (بالِ دوم آتلانتیک) بسیار جالب است. در سال ۲۰۲۳ (توجه: اولین سال بعد از کرونا)، تقریباً یک سوم واردات کالاهای فرهنگی به اتحادیه اروپا (۳۱٫۶ درصد با ارزشی حدود ۸ میلیارد دلار) از چین بوده است. حال آنکه سوئیس (۱۴٫۳٪) و ایالات متحده (۱۱٫۱٪) از واردات کالاهای فرهنگی به اتحادیه اروپا را در اختیار داشتهاند.
کنفوسیوس؛ نرمی برای غلبه بر سختی
مؤسسههای کنفوسیوس ابزاری مهم و محوری در توسعه قدرت نرم چین است؛ تا چین، هر قدر که ممکن است، به زبان چینی روایت شود. اگر چه غربیها همواره نگاه محدودکننده به این مؤسسه داشته و آن را «بدافزار دانشگاهی» یا وابسته با ارزشهای سیاسی حزب کمونیست خواندهاند، اما کنفوسیوس (که بر مبنای آموزههای دائویستی اداره میشود: استفاده از نرمی برای غلبه بر سختی) روادارانه و با مدارا پیش رفته و تلاشهایش در مجموع موفق بوده است. در سال ۲۰۰۹ حدود ۲۶۰ هزار نفر در دنیا زبان چینی میآموختند اما در آغاز سال ۲۰۲۰ بیش از ۳۰ میلیون نفر در جهان مشغول آموزش زبان چینی بودهاند. این ارقام و تأثیرگذاری، البته در پیرامونِ چین بیشتر و برای منافع پایدار این کشور مؤثرتر هم بوده است. چنانچه به طور نمونه در قرقیزستان ۵٫۵ میلیون نفری، بالای ۳۵۰ هزار نفر از طریق کنفوسیوس مشغول فراگیری زبان چینی بودهاند. در این زمینه هم بررسیها نشان میدهد که حکمرانی چین روند انتقادها از کنفوسیوس را نادیده نگرفته و به همین دلیل است که مبادله فرهنگی منهای سیاست، همچنین اصلاح تصورات غلط رایج درباره چین را ماموریت این مؤسسه قرار داده است. آنها برآنند تا با جای تحمیل دکترین ایدئولوژیک و سیاسی چین، تأثیرگذاری بر فرایندهای گفتمانی جهان را در اولویت کار این مؤسسه قرار دهند.
"اینگونه نیست که مردم آنجا بنشینند و کتاب قرمز کوچک (نقل قولهای مائو تسه تونگ که در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی مرتب تولید و توزیع عمومی میشد) را بخوانند! " چرا که میگویند ایدئولوژی، هر چه باشد، نمیتواند از فرهنگ قدرتمندتر عمل کند. حالا چینیها بیشتر از اینکه در کنفوسیوس چه آموزش بدهند، به کیفیت آموزش زبان چینی فکر میکنند.
همین که آب داخل لیوان باشد کافی است
درست که هژمونی فرهنگی غرب، همواره مانع اصلی برای جذابیت فرهنگی چین بوده است؛ اما چینیها صبورند و در کارکرد قدرت نرم خود، اتفاقاً به نیمه پر لیوان نگاه نمیکنند. برای چینیها همین که آب داخل لیوان باشد، کافی است. کم و زیادش اولویت کمتری دارد.
در زمینه قدرت رسانهای، مسیر چین با سختی و سنگلاخهای بیشتری مواجه بوده است اما به «بخش آبدار لیوان» نگاه کرده و مرتباً، روشها را بهبود بخشیده، سرمایهگذاری کرده و پیش رفته است. بر خلاف دوران مائو که خبرنگاران شینهوا به کشورهای دارای منافع مشترکِ ایدئولوژیک اعزام میشدند، از ابتدای دهه ۸۰ ارتباطات خارجی چین مسیر متفاوتی پیش گرفت. بخصوص سال ۲۰۰۱ و پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی WTO حکمرانان چینی توجه بیشتری به تأثیر جهانی رسانههای خود نشان دادند. در سال ۲۰۰۹ میلادی راهبرد رسانه ای «بیرون رفتن» با رویکردِ توسعه جهانی «صدای چین» آغاز و با اختصاص رقم کم سابقه ۶ میلیارد دلار، اقدامات گستردهای به اجرا درآمد. شینهوا خبرگزاری رسمی چین CNC World News را راهاندازی کرد، CCTV تلویزیون مرکزی چین به چندین زبان توسعه یافت و روزنامه انگلیسی China Daily شعاع فعالیتاش را گستردهتر کرد. در سال ۲۰۱۲ بازوی بینالمللی CCTV با عنوان CGTN یا «شبکه جهانی تلویزیون چین» اولین دفتر خود را در نایروبی افتتاح کرد و به سرعت آن را در نقاط مختلف جهان گسترش داد. اولویت نیروی انسانی را نیز بکارگیری مدیران و افراد محلی ای قرار داد که چین را میشناسند و چه بهتر که چین را هم به چینی بخوانند!
البته تضادهایی نیز در کارزار رسانهای چین به چشم میخورد که بخشی از آن شاید اقتضای گستردگی چین در همه ابعاد باشد، و بخش دیگر چالش انتقال یک صدای معتبر و متمایز است که کاملاً از کنترل سیاسی و چند لایه حزب حاکم پیراسته باشد. اینکه در داخل چین رسانهها کمتر قادر به گزارشگری شفاف و عینی از همه رویدادهای سیاسی و اجتماعی هستند، به اینگونه چالشها دامن میزند که یک روزنامهنگار خارجی شاغل در CGTN میگوید: آنها حاضرند به خبرنگاران غربیشان پول بدهند اما حاضر نیستند به انها گوش بدهند.
دستور کار: انعطافِ نرم
تحرک جدیدتر در این زمینه، سال ۲۰۱۳ رخ داد که قدرت نرم چینی و همه ابزارهای آن، مجدداً و همراستا با ایده «یک کمربند یک راه» اولویتبندی شد. منشور خبرنگاران چینی از سوی رئیس جمهور شی جینپینگ این شد که «داستان چین را به خوبی روایت کنند. » دستور کاری برای «داستان سرایی سازنده» که با روش سایر قدرتهای اقتدارگرا (و مثلاً روسیه به عنوان نزدیکترین مثال به چین که به جای روایت صحیحِ داستان خود، بر روایتسازی منفی از رقیب اصلی یعنی ایالات متحده تمرکز دارند) متفاوت بود. تغییر محتوای دائمی رسانههای چینی از پوشش ایدئولوژیک رویدادها به سمت پوشش بازار محور، نشانهی «انعطافِ نرم چینی» و نگرانی در حال تحول نسبت به بازار مخاطب است. البته همواره انتقادهایی حتی بزرگ و مهم، مثل سانسور در نقض حقوق بشر در برخورد چین با مسلمانان اویغور، یا نارضایتی برخی کارکنان بینالمللی رسانههای چین از محدودیتها شنیده میشود. اشکالات و تضادها همواره وجود دارند و رسانههای بینالمللی چین کماکان در چالش دوگانه اعتبار یا ناشناخته بودنِ برند، در مقایسه با رسانههای بزرگ غربی، وجود دارند؛ اما حضور رسانهای چین در جهان ابداً شکست خورده نیست. آنها ظرفیت اصلاحی و تطبیقی فوقالعاده بالایی در این زمینه دارند. به تعبیری، مثل لاک پشتی هستند که آهسته میروند، اما میدانند که به کدام سو باید بروند.
ناسیونالیسمِ آنلاین چینی
دولت چین کارنامه بسیار موفقی در سازماندهی یک «ناسیونالیسم آنلاینِ چینی» داشته است که میتوان آن را نتیجه مستقیم سیاست «اعتماد فرهنگی» دانست. بر این باورند که «صداهای پائین» مانند صدای روزنامه نگاران و بویژه شهروندان، نقش اقناعی و بسیار مهمتری در قدرتمندتر کردن سیستمِ ارتباط جهانی چین دارند. در سایه توجه به علایق مردم چین به فرهنگی ملی خود، احساسات ملیگرایانه و فزایده مردم چین سینرژی مهمی در کمک به رسانههای چینی برای رقابت گفتمانی با رسانههای غربی ایجاد کرده است. کاربران چینی مشتاقانه و بدون دستورالعلهای حکومتی در سکوهایی مثل فیسبوک، توئیتر و … به دفاع از هویت ملی خود میپردازند.
در «ناسیونالیسم آنلاین چینی» البته نقش چینیهای دور از وطن یا «دیاسپورا» بسیار برجسته است و هر کدام از آنها عملاً به بازویی برای قدرت نرم چین محسوب میشوند. علاوه بر دیاسپورایی که داوطلبانه در جهتگیریهای بینالمللی چین مشارکت میکنند؛ نخبگانِ فراملیتی چین با قراردادهای تجاری بزرگ به توسعه رسانههای بینالمللی چین کمک میکنند که به عنوان یک نمونه میتوان از تامی جیانگ مهاجر چینی و غول رسانهای مقیم ملبورن در استرالیا اشاره کرد که از سال ۲۰۰۷ ضمن عقد قراردادی با رادیو بینالمللی چین، به توزیع صدای چین در قاره اقیانوسیه کمک رسانده است.
چینیها البته همانطور که پیشتر گفتیم هم نرمی دارند و هم اگر لازم باشد تیزی. در سالهای اخیر شاهد حضور دیپلماسی جدیدی با عنوان «گرگ مبارز» یا Golf Warrior Diplomacy هم بخصوص از سوی مقامات رسمی میانه، دیپلماتها و برخی نخبگان چینی هستیم که توئیتهای تهاجمی و گاه توهینآمیزی را هم منتشر میکنند.
تجارت برای توزیع محتوا
توزیع محتوا از طریق مشارکت با رسانههای محلی شامل توافقنامههای تجاری با رسانههای مهم دنیا مسیر دیگری است که چین برای توسعه صدا و بهبود چهره خود در دنیا طی میکند. اگر چه این توافقها بویژه با رسانههای غربی بدون اختلاف نظر و چالش هم نبوده است، اما به هر حال اثر بخش بوده است. به طور مثال در حال حاضر چاینا دیلی حداقل با ۳۰ روزنامه مهم دنیا از جمله نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، فیگارو، واشنگتن پست و … قرارداد مبادله خبر دارد.
علاوه بر قرارداد تجاری توزیع محتوا، چین استراتژی «خرید قایق» را هم نادیده نگرفته است. بویژه از دوره شی جینپینگ قراردادهای بینالمللی تجاری – رسانهای چین به سمت تصاحب یا تصرفِ سهم از رسانههای غربی هم رفته است. به طور مثال رادیو بینالمللی چین حداقل در ۳۳ ایستگاه رادیویی در ۱۴ کشور دنیا سهامدار است.
بازوهای فناورانه برای دیپلماسی عمومی
چینیها برای نفوذ قدرت نرم خود، راهکار فناورانه را هم جدی گرفتهاند. هر چه آنها در زیر ساختهای ارتباطی غربی با رویکردهای رقابتی جذاب، هم از نظر تجاری و هم تکنولوژیکی، حضور یابند؛ طبعا به قدرت نرم خود افزودهاند. از زمان عقد قرارداد هووآوی با نروژ در سال ۲۰۰۹ برای توسعه شبکه تلفن همراه ۴ G، این شرکت فعالیتهای خود را به ۱۸۰ کشور گسترش داده است. و از سال ۲۰۱۹ بیش از ۵۰ کشور جهان از جمله آلمان، ایتالیا، کره جنوبی و … قراردادهایی برای توسعه ۵ G با هوآوی منعقد کردهاند. آنها گرچه دائماً از نگرانی امنیتی در این زمینه شکوه میکنند اما نتوانستهاند از جذابیت همکاری فناورانه با چین چشم بپوشند. پروژه «راه ابریشم دیجیتال» Digital Silk Road نیز نماد جاه طلبی زیر ساخت ارتباطی چین در پیوند با ابتکار یک کمربند یک راه است. چین در مشارکت با ۱۶ کشور تا پایان سال ۲۰۲۲ قریب به ۷۹ میلیارد دلار در این زمینه هزینه کرده است که ساز و کارهای دیپلماتیک در ارتباط با جنوب جهانی Global South مثل BRICS نیز زیرساختهای لازم را در این زمینه فراهم میآورند. باید دانست که با توجه به ظهور فناوریهای نوینتر مانند هوش مصنوعی، چین در این زمینه هم با درسگیری از تأخیر در فناوریهای ارتباطی دهههای پیش، بسیار فعالانه و بدون تأخیر برخورد خواهد کرد که جنجال اخیر بر سر DeepSeek نشانهای از این فعالیت بهنگام و رقابتی است.
در کنار همه اینها، ارزانی و کیفیتِ قابل رقابت ابزارهای فناورانه ارتباطی چین، جذابیتی است که منجر به نفوذ بازوهای فناورانهی قدرت نرم چینی میشود.
آموزش در خدمت قدرت نرم
مقامات چینی آموزش بینالمللی و مبادلهای را بخش مهمی از دیپلماسی مردم – مردم و البته قدرت نرم میدانند. آنها اینجا نیز با تلفیق منطق فرهنگ و منطق بازار تلاش کردهاند تا ابتکارات آموزش عالی چین را شکل دهند. به همین دلیل چین تلاش کرده تا به عنوان یکی از مراکز مهم و جذابِ آموزش بینالمللی ظهور کند. درحالیکه تعداد دانشجویان خارجی شاغل به تحصیل در چین در سال ۱۹۷۸ کمی بیش از ۱۲۰۰ نفر و عمدتاً شامل دانشجویانی از کشورهای دارای منافع مشترک ایدئولوژیک با چین بوده است، تعداد این دانشجویان در سال ۲۰۲۴ به حدود یک میلیون نفر نزدیک شده است. با این تفاوت که بر خلاف دوران مائو که دانشجویان معدودِ خارجی به بورسیههای دولتی به چین میآمدند، بیشتر دانشجویانِ خارجی فعلی در چین از جیب خود هزینه تحصیل را میپردازند. طی نظر سنجیهای مستقل حدود ۹۲ درصد از این دانشجویان معتقد بودهاند که تحصیلشان در چین، به پایداری روابط سیاسی با کشور خودشان کمک میکند. علاوه بر این رهیافت، دولت چین با ساز و کارها و ابتکاراتی مانند برنامه «هزار استعداد» Thousand Talents تلاش کرده تا در چهار حوزه کلیدی فناوری و توسعه راهبردی، نوآوری و مهارتهای صنعتی، ساخت و ساز اجتماعی و زیست محیطی؛ و احیای کشاورزی و زیست روستایی، نخبگانِ دانشجوی خارجی را جذب کند.
چینیها البته دورههای کوتاه مدت چینشناسی یا تورهای چین را برای روزنامه نگاران، فعالان مدنی و نخبگان خارجی تدارک میبینند که این اقدامات با هزینه حزب حاکم صورت میپذیرد. هزاران نفر از مقامات فعلی و چهرههای مؤثر دنیا، از آمریکا تا آفریقا و البته بیشتر از همه در آفریقا و آسیا، در چین آموزش دیده یا این دورهها را گذراندهاند و عمدتاً به عنوان شبکهای سمپات با بازوهای قدرت نرم چینی در ارتباط هستند.
بررسیها نشان میدهد عمده روزنامه نگارانی که میهمان این دورهها بودهاند، روایت مثبتی از چین را منتقل و حتی ترویج میکنند. اگر چه در این زمینه هم انتقاداتی، وجود دارد. چنانچه برخی دانشجویان خارجی از اینکه اساتید چینی اجازه بحث انتقادی به دانشجویان نمیدهند، گله کردهاند. یا برخی از میهمانان تورهای چینی، به نحو بدبینانهای این دورهها را فروش تصویر چین خواندهاند.
مقامات چینی میگویند که این انتقادات را میشنوند، دیدگاهها را اصلاح و یا نقایص را بر طرف میکنند.
دست و دلبازی برای فرهنگ
برای چینیها وقتی نوبت به میزبانی از رویدادهای دیپلماسی عمومی میرسد، منطق داخلی و بینالمللی به یک اندازه اهمیت مییابند. آنها بر خلاف باورها، در نمایشهای مرتبط با قدرت نرم دست و دلباز و پر خرج عمل میکنند. نمایشهای فرهنگی – بینالمللی چین جزء گران قیمتترینها در مقایسه با نمونههای دیگر جهان هستند. ابر رویدادها Mega Events به نوعی مظهر ماموریتِ صلحسازی و جهان شمولی چینیها هستند. المپیک ۲۰۰۸ پکن ۲۸ میلیارد دلار هزینه روی دست چینیها گذاشت و انتقادات داخلی از جابجایی ۱٫۵ میلیون نفز از پایتخت را به جان خریدند، اما افزون بر ۴٫۷ میلیارد بیننده تلویزیونی در جهان محو تماشای فرهنگ و مدیریت چینی شدند. اکسپوی ۲۰۱۰ شانگهای با بیش از ۴۴ میلیارد دلار هزینه و برخی محدودیتهای مورد انتقاد در میان شهروندان نیز، تلالو مشابهی داشت. بویژه اینکه تمام عناصر استفاده شده در المپیک و اکسپو منشأء چینی داشت.
در ابعاد دیپلماتیک نیز نهادسازیها (مثل مجمع همکاری چین و آسیا Focac)، میزبانی اجلاسهای بینالمللی و هر برنامهای که در راستای تقویت پروژه «یک کمربند یک راه» باشد، از دست چینیها در نمیرود! اینجا هم انتقاداتی (هر چند کم تعداد) وجود داشته و دارد. روزنامه نگاران غربی، هم در المپیک پکن و هم اکسپو شانگهای تلاش کردند تا «چین واقعی» را که از نظر آنها پشت روایتهای رسمی پنهان است، به دنیا نشان دهند. اما نهایتاً تیترهای بزرگ آنها منحصر به ایراداتی مانند آواز جعلی یک دختر زیبارو به جای دختری که خواننده واقعی آواز بود، (در المپیک ۲۰۰۸) شد. ایراداتی که واقعاً نیز وارد است. اما یادمان نرود برای چینیها همین که آب درون لیوان باشد، کافی است.
ما و تجربه قدرت نرمِ چینی
طی دهههای اخیر و از میان مؤلفههای قدرت، مقولهی «قدرت نرم» بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، حال آنکه استفاده از قدرت نرم در مناسبات خارجی، سابقهای کهن دارد. بدیهی است که در سایر تمدنهای بزرگ جهان، از جمله ایران نیز میتوان چنین کاوشی داشت. و چه بسا از آنجا که تمدن مستند شده ایران حداقل یک هزاره قدمت بیشتری از تمدن چینی دارد و حتی در دورهای قلمرو آن بخشهایی از کرانه چین را هم شامل بود، ایران ظرفیت اندیشه ورزی و به کاربستی بسیار بیشتری از چین برای استفاده از قدرت نرم در مناسبات بینالمللی داشته باشد. بدون تردید، مسیری که چین در این زمینه پیموده و دستاوردهایی که داشته، رهیافتهایی ارزنده نیز برای ما دارد.
* روزنامهنگار | سفیر سابق ایران در کرواسی