ماجرای ماشین صدمیلیاردی و دولت محرومان

در همه جای دنیا فوتبالیست ها به ویژه فوتبالیست های مشهور و محبوب از حیث اقتصادی اوضاع و احوال خوبی دارند. کسی هم معترض این وضع نیست. انبوه طرفدارانشان آن ها را دوست دارند. جایگاهشان را با زحمت به دست آورده اند. منبع و ماخذ پولشان هم معلوم است. دست کم همگان می دانند که آن پول ها از راه رانت و اختلاس به دست نیامده. و درست به همین دلایلی که عرض کردم کسی معترض آن ها نمی شود. اما آیا در این مرز پُر گُهر نیز ماجرا بر همین منوال است؟
چند سال پیش جمعی از دوستان از خانه مستند سازان انقلاب اسلامی تشریف آوردند پیش بنده که: می خواهیم مستندی بسازیم در باره مقایسه اوضاع اقتصادی مردم در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب. و حرفشان در نهایت این که: مردم اگرچه بعد از انقلاب اوضاع و احوال اقتصادی شان بهتر شده اما احساسشان این نیست. می خواستند بابت ساخت این مستند من هم کارهایی انجام دهم که گفتم: نیستم. علتش هم آن بود که می دیدم آن برنامه در نهایت می خواهد تبعیض و نابرابری آشکاری که در جامعه می بینیم منکر شود، و من نمی خواستم در اشاعه چنین دروغ شاخداری سهیم باشم.تبعیض گاهی به مراتب از فقر بدتر است. تبعیض چیست..

در همه جای دنیا فوتبالیست ها به ویژه فوتبالیست های مشهور و محبوب از حیث اقتصادی اوضاع و احوال خوبی دارند. کسی هم معترض این وضع نیست. انبوه طرفدارانشان آن ها را دوست دارند. جایگاهشان را با زحمت به دست آورده اند. منبع و ماخذ پولشان هم معلوم است. دست کم همگان می دانند که آن پول ها از راه رانت و اختلاس به دست نیامده. و درست به همین دلایلی که عرض کردم کسی معترض آن ها نمی شود. اما آیا در این مرز پُر گُهر نیز ماجرا بر همین منوال است؟

چند سال پیش جمعی از دوستان از خانه مستند سازان انقلاب اسلامی تشریف آوردند پیش بنده که: می خواهیم مستندی بسازیم در باره مقایسه اوضاع اقتصادی مردم در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب. و حرفشان در نهایت این که: مردم اگرچه بعد از انقلاب اوضاع و احوال اقتصادی شان بهتر شده اما احساسشان این نیست. می خواستند بابت ساخت این مستند من هم کارهایی انجام دهم که گفتم: نیستم. علتش هم آن بود که می دیدم آن برنامه در نهایت می خواهد تبعیض و نابرابری آشکاری که در جامعه می بینیم منکر شود، و من نمی خواستم در اشاعه چنین دروغ شاخداری سهیم باشم.تبعیض گاهی به مراتب از فقر بدتر است. تبعیض چیست؟ عرض می کنم خدمتتان.

تعبیر بچه های شیکاگو را احتمالا شنیده اید. اگر هم نشنیده اید یک سرچ ساده بفرمایید تا بدانید از چه سخن می گویم. مختصر و مفیدش این که دولت دیکتاتور پینوشه که با کمک آمریکایی ها دولت آلنده را سرنگون کرد برای بهبود بخشیدن به اوضاع درب و داغان اقتصادی کشورش دست به دامان آمریکایی ها شد. آن ها هم چند جوان را که در دانشگاه شیکاگو اقتصاد خوانده بودند و به بچه های شیکاگو معروف شده بودند فرستادند شیلی. بچه های شیکاگو با سیاست های جدید اقتصادی مبتنی برتجارت آزاد توانستند چیزی را رقم بزنند که سال ها بعد معجزه شیلی نام گرفت. اگرچه سیاست های اقتصادی بچه های شیکاگو فراز و فرودهای بسیاری داشت اما پس از چند دهه رفاه عمومی را برای کثیری از مردم به همراه داشت. بسیاری از مردم که از تهیه مایحتاج اولیه خود ناتوان بودند به یک زندگی نسبتا آبرومند دست یافتند اما معجزه شیلی وقتی ترک برداشت که بسیاری از همان مردم ریختند کف خیابان و به وضع موجود معترض شدند. دوباره همان شعارهای ویکتورخارای انقلابی و تصاویر چه گوارای شورشی خیابان های شیلی را به لرزه درآورد. کجای کار ایراد داشت؟ مگر نه این که این مردم نسبت به دوران آلنده زندگی بهتری را تجربه می کردند پس به چه چیز اعتراض داشتند؟ آیا از سر شکم سیری هوای انقلاب به سرشان زده بود؟ وقتی عده ای احتمالا مثل آن دوستان مستند ساز به سراغ مردم رفتند تا جویای حقیقت ماجرا شوند شنیدند: آن چه مارا آزار می دهد فاصله طبقاتی است. آن چه مارا به فریاد وا می دارد رانت خواری است. آن چه مارا به خیابان می کشاند عدم شایسته سالاری است. این درست که ما این سال ها دستمان به دهانمان می رسد اما چرا برخی ها بی هیچ زحمتی باید به ثروت های نجومی دست پیدا کنند و ما با این همه زحمت و تلاش صرفا یک زندگی معمولی داشته باشیم؟ بله. بچه های شیکاگو حواسشان نبود که در کنار آن رفاه نسبی جمعی، فساد و تبعیض و رانت خواری هم رشد فزاینده ای پیدا کرده و آدمیزاد در مقابل هرچه خاموش بنشیند بی عدالتی را تاب نمی آورد.فقر وقتی بلای همگانی بود قابل تحمل تر بود و حتما شنیده ای که: عزا برای همه، عروسی است. یا: ظلم بالسویه نوعی عدل است.

نمی خواهم اوضاع خودمان را با شیلی مقایسه کنم. شاید چند سال پیش امکان این مقایسه وجود داشت اما الان سال هاست که دیگر آن رفاه نسبی هم وجود ندارد. اکثر مردم برای رفع مایحتاج روزمره خود حقیقتا به سختی افتاده اند. فقر بسیاری از هم وطنان مارا به مرز جنون کشانده است. تبعیض و رانت خواری هم که بیداد می کند. یک نمونه اش همین ماجرای فوتبالیست عزیزی که می تواند ماشین صدمیلیاردی وارد کند. آن هم با مجوز دولت محرومان و اعلام آن از تلویزیون بچه انقلابی ها.آن هم به دلیل حضور ضعیف و آبرو بَر در جام جهانی.آن هم وقتی که بسیاری از ورزشکاران لایق و سختکوش ما در دیگر رشته های ورزشی از حداقل امکانات هم برخوردارنیستند. آن هم وقتی که طبق آمارهای خود دولت، میلیون ها نفر حاشیه نشینند. میلیون ها نفر زیر خط فقر زندگی می کنند. میلیون ها نفر امکان مدرسه رفتن ندارند. میلیون ها نفر درگیر بیماری و هزینه های کمرشکن دوا و درمانند. میلیون ها نفر از پس کرایه خانه خود برنمی آیند. میلیون ها نفر…بس نیست؟

آری. اگر همه چیز بر قرار و قاعده و سامان بود ماشین یک صد میلیاردی یک فوتبالیست خیلی هم مشکلی نداشت.اصلا می توانست یک خبر جذاب و مفرح باشد و مایه سرگرمی خلق خدا. به هرحال از اقتضائات دنیای جدید یکیش هم محبوب بودن فوتبالیست ها و شومن ها و هنرپیشه ها و پدیده هایی از این دست است. اما هرچیزی حد و اندازه ای دارد و می دانی حقیقت حد و اندازه چیست؟:عدل. پس باید خطاب به بزرگان برای صدهزارمین بار از زبان لسان غیب بگوییم:

ساقی به جام عدل بده باده تا گدا

غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

۵۷۵۷