مجسمه هادی خانیکی را به عنوان نماد امید باید ساخت
حتی باور دارم؛ «امید» هم از او که این روزها با جسمی شیشهای اما ارادهای فولادین در نبرد با سرطان است؛ کم آورده است. «امید» چنان در عمق نگاهش خانه کرده که کاش میشد آن را تاکسیدرمی کرد!
البته امید تنها واژهای نیست که یادآور او باشد؛ آنقدر که نام هادی خانیکی با «جامعه مدنی» و «گفتوگو» گره خورده؛ جسمش با «سرطان» گره نخورده است. زندگی او را در سه زیستجهان میتوان خلاصه کرد: سیاست ورزی؛ دغدغهمندی اجتماعی؛ علم و دانش.
دانشآموز کوشای مدرسه که در نوجوانی تصور میکرد با علمآموزی بویژه «علوم پایه» میتواند به همنوعانش خدمت کند؛ با ورود به دانشگاه و آشنایی با حساسیتهای جامعه و شرایط حکمرانی زمانه؛ قدم در راه سیاست نهاد و دهه دوم عمرش صرف زیست جهان اول یعنی «سیاستورزی» شد که تا مرز فعالیتهای رادیکال چریکی نیز پیش رفت.
شرایط گریزپذیر و گریزناپذیر پس از پیروزی انقلاب؛ دو انقلاب موثر را در زندگی او پدیدآورد. نخست ورودش به فضای آموزشی با معلمی در مدرسه که سرآغاز تمرینش برای «گفتوگو» بود و دوم حضورش در عرصه رسانه در امتداد همان مسیر. اینگونه بود که او وارد دومین زیست جهان خود یعنی دغدغه..
حتی باور دارم؛ «امید» هم از او که این روزها با جسمی شیشهای اما ارادهای فولادین در نبرد با سرطان است؛ کم آورده است. «امید» چنان در عمق نگاهش خانه کرده که کاش میشد آن را تاکسیدرمی کرد!
البته امید تنها واژهای نیست که یادآور او باشد؛ آنقدر که نام هادی خانیکی با «جامعه مدنی» و «گفتوگو» گره خورده؛ جسمش با «سرطان» گره نخورده است. زندگی او را در سه زیستجهان میتوان خلاصه کرد: سیاست ورزی؛ دغدغهمندی اجتماعی؛ علم و دانش.
دانشآموز کوشای مدرسه که در نوجوانی تصور میکرد با علمآموزی بویژه «علوم پایه» میتواند به همنوعانش خدمت کند؛ با ورود به دانشگاه و آشنایی با حساسیتهای جامعه و شرایط حکمرانی زمانه؛ قدم در راه سیاست نهاد و دهه دوم عمرش صرف زیست جهان اول یعنی «سیاستورزی» شد که تا مرز فعالیتهای رادیکال چریکی نیز پیش رفت.
شرایط گریزپذیر و گریزناپذیر پس از پیروزی انقلاب؛ دو انقلاب موثر را در زندگی او پدیدآورد. نخست ورودش به فضای آموزشی با معلمی در مدرسه که سرآغاز تمرینش برای «گفتوگو» بود و دوم حضورش در عرصه رسانه در امتداد همان مسیر. اینگونه بود که او وارد دومین زیست جهان خود یعنی دغدغهمندی اجتماعی در فضای فرهنگ و اندیشه شد. خانیکی جوان مسائل سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی را در سطحی عمیقتر وحرفهایتر دنبال کرد؛ تا آنجا که همکاریاش با روزنامه کیهان در دوره مدیریت سیدمحمد خاتمی، از سطح کیهان فرهنگی فراتر رفته و منجر به راهاندازی «کیهان سال»؛ مجله علمی پژوهشی «رسانه»؛ «نامه فرهنگ» و نهایتا «دفتر دانش» شد که محلی برای مساله دانشگاه در جامعه بود.
حضور در فضای رسانه؛ بار دیگر در او احساس نیاز به ادامه تحصیل آفرید؛ اما این بار در حوزه ارتباطات. به این ترتیب تحصیلات ناتمام و پراکنده آکادمیک او؛ این بار در رشته ارتباطات ادامه یافت تا هادی خانیکی را وارد سومین زیست جهان خود یعنی «علم و دانش» کند.
به این ترتیب او که تا این مقطع از زندگی خود را در فضای تجربی گذرانده بود؛ وارد فاز نظریه پردازی شد و کرسی «ارتباطات توسعه» را در این رشته پایه نهاد. نخستین جرقه را توسعه نیافتگی مطبوعات ایران در ذهن او ایجاد کرد تا ذهن پرسشگرش موانع ارتباطات اثربخش را در فضای فراتر از فضای رسانه ای بکاود. اینجا بود که نسبت بین قدرت و مطبوعات و جامعه مدنی در باورهای او پررنگ و پررنگتر و در نهایتا به موضوع تز کارشناسی ارشد وی بدل شد.
اندیشه خانیکی از اوائل دهه ۷۰ به امور میان رشتهای از سیاست و جامعه گرفته تا فرهنگ و …جلب شد که حاصلش کتاب قدرت جامعه مدنی و مطبوعات است. او در این کتاب تمرکز قدرت در دو دوره مشروطه و سلطنت پهلوی اول را مطالعه کرده و چنین نتیجه گرفته که هرگاه قدرت در ایران متمرکزتر بوده؛ مطبوعات توسعه نیافتهتر بودند و هرگاه قدرت در ایران دموکراتیزه شده، جامعه مدنی نمود و بروز یافته و جانی دوباره در کالبد مطبوعات دمیده شده است. دستاورد دیگر او در این کار پژوهشی آن است که «فرهنگ سیاسی نخبگان» سازوکارهای حل اختلاف را در هرکدام از این برههها تشدید یا تضعیف کرده اند.
این آموخته علمی از آن پس سرمشق زندگی خانیکی بویژه در عرصه فعالیتهای سیاسی و مدنی شد و همتش را بر تقویت بنیانهای جامعه مدنی گمارد؛ از حضورش در تشکلهای سیاسی و حزبی گرفته تا دورهمیهای فارغ التحصیلان و قس علیهذا.
دغدغه خاطر او پیرامون «مزیت جامعه مدنی»؛ آبستن دغدغه پسین او یعنی «گفت وگو» بود. او که به علل ضعف جامعه مدنی میاندیشید؛ دریافت که ضعف در همکاری افراد و گروهها و ….در ناتوانی آنها در «گفت و گو» است! مضاف بر اینکه ساختارهای اجتماعی و فرهنگی کشور چندان به افق گفت و گو گشوده نیست. این درست همان زمانی بود که او و دوستانش در نشریه کیان، اندیشه اصلاح طلبی را بنیان نهاده و در سال ۱۳۷۶ به پیروزی رساندند. پیروزی جنبش اصلاحات به خانیکی میانسال این فرصت را داد که دغدغههایش را این بار در سطحی اجرایی در وزارت علوم؛ پی بگیرد. کما اینکه با فراهم آوری زمینه تاسیس نهادهای علمی، فرهنگی و صنفی؛ انجمنهای علمی و نشریات دانشجویی و …. در کسوت معاونت وزارت علوم؛ عملا «جامعه مدنی» را در حوزه دانشگاه تعریف کرد. ایجاد نهادهای مشارکتی با حضور دانشجویان و دانشگاهیان؛ ترجمان دغدغههای خانیکی در وزارت علوم بود. نهادهایی که برخلاف گذشته دستوری و از بالا به پایین شکل نگرفته بودند.
نهایتا زندگی در این سه زیست جهان متفاوت، او را بر «ارتباطات و توسعه» متمرکز ساخت. فراغت ازمسئولیتهای اجرایی فرصتی دوباره به او داد تا بار دیگر به فضای آکادمیک بازگردد؛ در "عرصه ملی" قرابت بیشتری با اندیشههای مرحوم مجید تهرانیان و مرحوم کاظم معتمدنژاد به عنوان دو تن از بنیانگذاران ارتباطات توسعه در علم و عمل یافته و در "عرصه بینالمللی" قرابتی با اندیشههای مانوئل کاستلز، مبدع ارتباطات شبکهای یافت. از همین رو تز دکتری وی رنگ و بوی گفتوگوی تمدنها گرفت؛ پیرامون اینکه چه شد که جهان آماده شنیدن گفت و گوی تمدنها شد. خانیکی در رسالهاش از دریچه ارتباطات به تحولات فناورانه و پارادایم نوین ارتباطات توسعه نگریسته و جایگزینی ارتباطات افقی در ازای ارتباطات عمودی را کاویده است. تلاقی دو مقوله «گفتوگوی تمدنها» و «ارتباطات توسعه»؛ نه فقط در این رساله که سالهای بعدی زندگی خانیکی را هم به خود مشغول کرد؛ آنگونه که همواره در پی این سوال باشد که مساله امروز جهان و مساله امروز ایران چیست؟
یکی از مهمترین تفاوتهای خانیکی با هم عصران خود چه در فضای آکادمیک و چه در عرصه سیاست همیشه این بوده که فاصلهای میان علم و عملش نیست و یافتههایش به عینه در افکار و رفتارش جاری است. عمرش زیاد بادااااا.