معاون پزشکیان، «چتربازی» و همدلی
عمرِ آدمی به نسبت عمر آرزوها، رویاها و هوسهای او، بسی کوتاه است. خوب که فکرش را بکنیم؛ در این ضیافت کوتاه، آدمها حق دارند به دنبال تفرج باشند، بروند آفاق و انفس را بگردند. اگر توان مالی، مجال و امکان داشته باشند، بهتر است یک جا نمانند و بروند بگردند. اتفاقا کسی که برای یک سفر زیبا در فصل زمستان، قطب جنوب را انتخاب میکند، نشان میدهد که احتمالا یا آدم باسلیقه و خاصی است و خارج از لیست نوکیسهها قرار گرفته، یا احتمالا هنوز هم نوکیسه است ولی از آنجایی که تمام آسیا و اروپا و آفریقا را درنوردیده، حالا به دنبال مقصدی جدید است و کجا بهتر از تهِ زمین!؟ این آدم فردا روزی بخواهد توریست فضایی شود و سری بزند به ماه و مریخ، باز هم ناز شست دارد و نباید خرده گرفت. منتهای مراتب، اگر این سالک مشتاق و متمول مسیر آفاق، از رجال سیاسی و مسئولان طراز اول کشوری با اقتصاد بحران زده و شرایط خاص باشد… خب… در آن صورت قضیه فرق میکند. این همان نقطهای است که شهرام خان دبیری، اهمیت آن را درک نکرده و ممکن است در روزهای آتی، به عدلیه برود، شاکی شود و وکلایش را سراغ تک تک ما بفرستد که به چه حقی انتقاد کردید؟!
..
عمرِ آدمی به نسبت عمر آرزوها، رویاها و هوسهای او، بسی کوتاه است. خوب که فکرش را بکنیم؛ در این ضیافت کوتاه، آدمها حق دارند به دنبال تفرج باشند، بروند آفاق و انفس را بگردند. اگر توان مالی، مجال و امکان داشته باشند، بهتر است یک جا نمانند و بروند بگردند. اتفاقا کسی که برای یک سفر زیبا در فصل زمستان، قطب جنوب را انتخاب میکند، نشان میدهد که احتمالا یا آدم باسلیقه و خاصی است و خارج از لیست نوکیسهها قرار گرفته، یا احتمالا هنوز هم نوکیسه است ولی از آنجایی که تمام آسیا و اروپا و آفریقا را درنوردیده، حالا به دنبال مقصدی جدید است و کجا بهتر از تهِ زمین!؟ این آدم فردا روزی بخواهد توریست فضایی شود و سری بزند به ماه و مریخ، باز هم ناز شست دارد و نباید خرده گرفت. منتهای مراتب، اگر این سالک مشتاق و متمول مسیر آفاق، از رجال سیاسی و مسئولان طراز اول کشوری با اقتصاد بحران زده و شرایط خاص باشد… خب… در آن صورت قضیه فرق میکند. این همان نقطهای است که شهرام خان دبیری، اهمیت آن را درک نکرده و ممکن است در روزهای آتی، به عدلیه برود، شاکی شود و وکلایش را سراغ تک تک ما بفرستد که به چه حقی انتقاد کردید؟!
درک دبیری و امثال او از دنیای سیاست همین است و خطاست اگر در مشی و مرام آنها دنبال چیزی به نام همدلی و درک شرایط عمومی کشور و مردم بگردیم.
اگر یادمان باشد در ماجرای سیسمونی گیت هم، آن چیزی که خیلی خیلی مورد عتاب و خشم قرار گرفت؛ اصل قضیه نبود، بلکه اعتراض به این بود که چرا دوربین رسانه باید روی سفر خانوادههای مقامات زوم کند. حتی چیزی نمانده بود؛ پدر خانواده بگوید: آهای ملت! مگر وقتی که شما استانبول و تایلند و اربیل و دبی میروید، سیاستمداران به شما گیر میدهند؟!
چرا مداوما با چنین وضعیتی روبرو میشویم؟
این سوال دو وجه دارد:
اول این که چرا بخش قابل توجهی از اهل سیاست، مشتاق سفر خارجی هستند؟
دوم این که چرا مردم و افکار عمومی تا به این اندازه به این موضوع حساسند؟
به باور من در چنین ماجرایی با چهار موضوع مهم روبرو هستیم:
الف) مسبوق به سابقه است. برویم ببینیم بیرون چه خبر است؟
ب) آن که با چتر بیاید، احتمالا با هواپیما هم میرود!
ج) مردم ایران، حالا و در این شرایط، بیش از هر زمان دیگری حق دارند به این موضوعات حساس باشند.
از اولی شروع میکنم: تقاضا و اشتیاق مداوم چهرههای برجستهی حکمرانی، سیاستمداران و مسئولین برای سفر به خارج و گشت و گذار فرنگ، سابقهی تاریخی دارد. نمونههای برجستهی ماجرا، مربوط به همان دوران قاجار و سفرهای ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه است.
در دوران پهلوی اول و دوم هم، از مقامات درباری گرفته تا مدیران میانی؛ اشتیاق بالایی برای سفر به خارج وجود داشت. خود خانوادهی سلطنتی هم از امورات دندانپزشکی گرفته تا خرید عطر و ادکلن و مبلمان، یک تُک پا میرفتند پاریس و لندن و نیویورک! در دوران پس از پیروزی انقلاب ۵۷ نیز این رویه به طور کامل متوقف نشد. کافیست نگاهی بیاندازیم به خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی. یکی از بسامدها و مواردی که بسیار تکرار میشود، مراجعت خیلی از افراد برجسته به ایشان برای کسب ارز و مساعدت مالی در مورد سفر به خارج است. حتی خود هاشمی هم در بسیاری از سفرها، فرزندانش را با خودش میبرد و در جریان بازگویی خاطرات هم، مداوما به سفرهای خارجی دیگر اعضای خانوادهاش اشاره میکند.
آن مورد مشهور دوران احمدی نژاد در سفر به نیویورک و روسای بعدی نیز بارها مورد توجه قرار گرفته است. صد البته اینها فقط نوک کوه یخ است و رسانهها و افکار عمومی فقط از اطلاعات بخشی از این سفرها خبر دارند و حساسیتها وقتی بیشتر میشود که به خاطر بیاوریم نه تنها روسای جمهور، وزرا و مقامات پارلمانی، بلکه بسیاری از شهرداران، استانداران، شهرداران و اعضای شورای شهر در استانهای مختلف هم، غالبا به دنبال راهی بودهاند تا مجالی برای سفر پیدا کنند و ماموریتی جور شود و بروند آفاق را بگردند ببینند بیرون چه خبر است. (انفس را معمولا فاکتور میگیرند!)
دیپلمات برجستهای تعریف میکرد؛ زمانی که در سفارت جمهوری اسلامی ایران در یکی از کشورهای اروپایی مسئولیت داشته، آن قدر تقاضاها و بهانههای عجیبی برای هموارسازی مسیر سفر برای این و آن دریافت میکرد که اساسا ماموریت اصلی در حاشیه قرار میگرفت!
به راستی چرا؟
این چه اخلاقیات و سبک زندگی عجیبی است که آدمها، با وجود ادعای دینداری و زندگی اسلامی، به راحتی از امکانات دولتی برای سفر خارجی استفاده میکنند و میخواهند کارشان راه بیفتد و همواره در محور وی.آی.پی و فرست کلاس قرار بگیرند؟
نکتهی جالب اینجاست: بسیاری از مقامات و مسئولینی که مردم را دعوت به قناعت و تحمل شرایط میکنند، نه تنها برای تفریح و مداوا به خارجی میروند، بلکه نورچشمیهای خودشان را هم به دانشگاههای خارج از کشور میفرستند تا آیندهی آنها تامین باشد! ظاهرا این کشور، با این فرودگاهها و جادههای ناساز، با این وضعیت اقتصادی، با این وضعیت دشوار معیشتی، حتی با وجود صدها جذابیت طبیعی و فرهنگی، لطفی برای از مابهتران ندارد و برایشان تکراری شده!
موضوع چه ربطی به «چتربازی» دارد؟
عرض میکنم.
یکی از دفاعیههای دبیری معاون پارلمانی رییس جمهور، این است که اولا با پول و درآمد خودش به قطب جنوب رفته و از امکانات دولتی هم استفاده نکرده و نباید بر او خرده گرفت. دوم این که همه جا تعطیل است و کار خاصی نداشته! ربط موضوع به فرودآمدن چتربازان در دنیای سیاست، دقیقا همینجاست.
دبیری اگر اهل سیاست بود، اگر سلسله مراتب رشد اداری و سیاسی را بر اساس سنت مرسوم جهان طی کرده بود، هم میدانست که لااقل در حیطهی ادعا و تبلیغ و پروپاگاندا، مفهومی به نام «همدلی با مردم» وجود دارد و باید با آنها به سوگ نشست و با آنها در سور شریک شد، هم درک میکرد که روال و جریان کار سیاسی، تعطیلی بردار نیست. به ویژه در شرایطی که تندروهای مجلس به جان پزشکیان و کابینهی او افتادهاند، باید بیشترین زمان خود را به ارتباط با نمایندگان مجلس اختصاص میداد. شاید هر کس دیگری جای او بود، یک چادر مسافرتی در حیاط مجلس برپا میکرد تا شب و روز در همان جا بماند و بتواند با نمایندهها صحبت و رایزنی کند و فضای بین مجریه و مقننه را تلطیف و تعدیل کند. اما از آنجایی که جناب دبیری، کار سیاسی نکرده و حد اعلای تجارب او پیروزی در انتخابات شورای شهر تبریز بوده و در حیطهی تخصصی هم نهایتا در امور ورزشی و بیمارستانی فعالیت کرده، طبیعیست اگر نتواند یک پاراگراف ده سطری دربارهی تفاوت معاونت پارلمانی و معاونت اجرایی بنویسد!
آیا دبیری تنها سیاستمداری است که بدون سلسله مراتب و رشد تدریجی سازمانی و دیوانی، اصطلاحا با چتر بر صحنهی سیاست و قدرت فرود آمده است؟!
خیر. اختیار دارید! این نیز همچون همان سفر به فرنگ، مسبوق به سابقه است. این موضوع، یکی از بزگترین اشکالات ساختاری نهاد سیاست و قدرت در حکمرانی جمهوری اسلامی است.
یادمان باشد ما در کشوری زندگی میکنیم که فردی میتواند از پست مشاور استانداری کردستان، جهش کند به استانداری اردبیل، سپس بشود شهردار تهران و بعد به مدت ۸ سال رییس جمهور شود!
ما در کشوری زندگی میکنیم که یک نمایندهی مجلس یا عضو یک خانوادهی قدرتمند سیاسی، به راحتی میتواند بدون تجریه و فعالیت ورزشی، طی یک دوره بیست ساله رییس یک فدراسیون ورزشی شود یا میتواند به راحتی رییس دانشگاه شود.
ما در کشوری زندگی میکنیم که یک نمایندهی کمیسیون امنیت ملی مجلس با سطح ناچیزی از دانش و معلومات سیاسی پس از شکست در انتخابات میرود عضو هیات علمی یکی از مهمترین دانشگاههای کشور میشود، یک استاندار احمدی نژادی در دولت بعدی به خاطر رابطه فامیلی رییس سازمان مدیریت بحران میشود، یک ورزشکار میتواند به راحتی پست اجرایی بگیرد، یک مداح میتواند ره صد ساله را یک شبه طی کند، یک گوینده تلویزیون میتواند بدون هیچ دانش و تخصصی عضو هیات علمی و نماینده مجلس شود، یک آقازاده میتواند با مدرک کارشناسی یک رشتهی بیربط عضو هیات مدیره شستا شود، یک آقازاده میتواند صاحب اندیشکده و پژوهشکده شود، آن یکی دلال نفت و دلار شد و دهها و صدها نمونهی دیگر که آبِ چشم فراوان جاری کند!
تا زمانی که در نهاد سیاست و همچنین در دیوانسالاری ایران، آدمها راه رشد سلسله مراتبی و تدریجی را طی نکنند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. یادمان باشد که پزشکیان بسیاری دیگر از معاونین خودش را هم از بین صنف پزشک جماعت انتخاب کرده و اساسا مخالفتی با چتربازان دنیای سیاست ندارد! ولی مساله فقط پزشکیان نیست. اسلاف او نیز چنین بودند. نه تنها در تهران و در تقسیم موقعیت و پست هم دولتی و حکومتی، در استان و مناطق هم، تعیین بسیاری از پست و عناوین اجرایی، بر اساس تقرب ستاد انتخاباتی و روابط تشکیلاتی است ونه شایستگی و تخصص.
در روزهایی که یک دلار گردن شکسته از یک میلیون ریال هم گرانتر شده، در شرایطی که حتی خرید آجیل و شرینی عید برای میلیون ها خانوار این کشور تبدیل به امری تجملی و دست نیافتنی شده، فقدان حس همدلی بین سیاستمدار و حکمران با شهروند عادی، از هر دورانی تلختر است.
۲۳۳۱۱