نوروز ایرانی و کارکردهای مقابله‌ای جشن‌ها

شیرینی نخستین سروده‌ی آن را به حاضران پیشکش کردم:
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه‌ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست …
نرم‌نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!
کتاب را بستم و گفتم: «برای جشن بزرگ نوروز -که نرم‌نرمک از راه می‌رسد- خود را آماده کنیم. همه‌ی ما و دیگر دوستان و خویشان، روز اول فروردین در باغ دلگشای علی آقا گرد هم آییم، شادی کنیم و به سفارش حافظ، دست‌افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم.» پارسا بانویی از جمع, با چهره‌ای برافروخته و لحنی خشم‌آلود گفت: «مگر نمی‌دانید نخستین روز بهار، نوزدهم رمضان است و شب قبل و شب‌های بعد از آن لیالی قدراند؟ پایکوبی و دست‌افشانی چه جایی دارد؟» زمزمه کردم: سَلَٰمٌ هِیَ حَتَّیٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ و آ رام گفتم: «اما شعرخوانی و خاطره‌گویی و بازی‌های گروهی منافاتی با روزه‌داری ندارند.» استغفرالله گویی آن زن را، اعتراض پسر ۳۵ ساله و مجردش، ناتمام گذاشت: «بگذارید من هم از فروغ فرخزاد برایتان شعری بخوانم:
کسی به فکر گل‌ها نیست
کسی به فکر م..

شیرینی نخستین سروده‌ی آن را به حاضران پیشکش کردم:

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگ‌های سبز بید

عطر نرگس، رقص باد

نغمه‌ی شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست …

نرم‌نرمک می‌رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار!

کتاب را بستم و گفتم: «برای جشن بزرگ نوروز -که نرم‌نرمک از راه می‌رسد- خود را آماده کنیم. همه‌ی ما و دیگر دوستان و خویشان، روز اول فروردین در باغ دلگشای علی آقا گرد هم آییم، شادی کنیم و به سفارش حافظ، دست‌افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم.» پارسا بانویی از جمع, با چهره‌ای برافروخته و لحنی خشم‌آلود گفت: «مگر نمی‌دانید نخستین روز بهار، نوزدهم رمضان است و شب قبل و شب‌های بعد از آن لیالی قدراند؟ پایکوبی و دست‌افشانی چه جایی دارد؟» زمزمه کردم: سَلَٰمٌ هِیَ حَتَّیٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ و آ رام گفتم: «اما شعرخوانی و خاطره‌گویی و بازی‌های گروهی منافاتی با روزه‌داری ندارند.» استغفرالله گویی آن زن را، اعتراض پسر ۳۵ ساله و مجردش، ناتمام گذاشت: «بگذارید من هم از فروغ فرخزاد برایتان شعری بخوانم:

کسی به فکر گل‌ها نیست

کسی به فکر ماهی‌ها نیست

کسی نمی‌خواهد باور کند که باغچه دارد می‌میرد

که قلب باغچه در آفتاب ورم کرده است

که ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهی می‌شود

و حس باغچه انگار چیزی مجرد است

که در انزوای باغچه پوسیده است!

حیاط خانه‌ی ما تنهاست

حیاط خانه‌ی ما

در انتظار یک ابر ناشناس

خمیازه می‌کشد۰

و رو به من کرد و گفت: «از شما که روان‌شناسی دانشگاهی و باتجربه هستید تعجب می‌کنم که در این رنج‌آورترین وضعیتی که مردم ایران گرفتارش‌ هستند: نرخ تورم بالای ۴۰ درصد، شدت و گسترش فقر، بیکاری میلیون‌ها نیروی انسانی توانا، کاهش ارزش پول ملی، فراوانی جوانان مجرد، افزایش طلاق و درگیری‌های خانوادگی، سرمایه‌ی اجتماعی پایین همراه با ناکارآمدی‌ها و وعده‌پراکنی‌های مدیران ارشد، پیشنهاد می‌کنید لباس نو بپوشیم ؛ دور هم جمع شویم و بخندیم و بخندانیم. چنین رهنمودی اگر نشانه‌ی بی‌دردی نباشد -که البته شما این‌گونه نیستید- همان سازوکار دفاعی انکار است که هنگام رویارویی با ضربه‌های کوبنده، ناخودآگاه سراغمان می‌آید. من از هر دو معترض دردمند تشکر کردم و چون دیگران را نیز مشتاق پاسخ‌گویی خود دیدم گفتم: مگر کسی می‌تواند چشم خود را بر این واقعیت‌های تلخ بپوشد؟ مشکلات و نارسایی‌های کوچک و بزرگ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، سطح فشارهای روانی مردم را بالا می‌برند و آن‌ها را دچار بیماری‌های جسمی، روانی و کژکاری‌های رفتاری می‌کنند. چهل سال پیش لازاروس و فولکمن مقابله و کنار آمدن (coping) با فشار روانی را این‌گونه تعریف کردند: «مجموعه‌ای از راهبردها و رفتارهایی که افراد برای مقابله و سازواری با فشارهای‌روانی از آن‌ها استفاده می‌کنند. این فرآیند شامل اررزیابی موقعیت فشارزا و تلاش برای مدیریت یا کاهش پیامدهای منفی آن است که به دو نوع هیجان‌مدار و مسئله‌مدار تقسیم می‌شوند. در دو دهه‌ی اخیر -افزون بر روش‌های انفرادی مقابله با فشارهای روانی، روش‌های مقابله‌ی گروهی و دسته‌جمعی, برای بحران‌های فراگیر مانند جنگ و زلزله نیز مورد توجه روان‌شناسان قرار گرفته است.

جشن‌های گروهی، محلی و ملی از کارآمدترین این شیوه‌هااند. جشن‌های فرهنگی، هویت جمعی را تقویت می‌کنند، این جشن‌ها با افزایش حس انسجام و همبستگی، افراد را از تنهایی و انزوا بیرون می‌آورند، پیوندهای اجتماعی را استوار می‌سازند، نیاز به تعلق که باومیستر آن را جزو نیازهای اساسی انسانی می‌داند، برآورده می‌کنند، با یادآوری ارزش‌های مشترک فرهنگی و دینی احساس غرور و اعتماد را برمی‌انگیزانند و در نتیجه اعتمادبه‌نفس و امید به آینده را فزونی می‌بخشند.میزان همدلی، مهربانی و یاری‌رسانی -با شرکت فعالانه در جشن‌ها- پرورش می‌یابد. همه‌ی این بهره‌های مثبت، تاثیر زیادی بر توانمندسازی، تاب‌آوری و مقاومت‌زایی در بحران‌ها و مصیبت‌های بزرگ اجتماعی و اقتصادی دارند. در دو مطالعه با گروهی از مردم کشمیر که درگیر بحران اقتصادی بودند و پناه‌جویانی از میانمار که در بنگلادش به سر می‌بردند، اثربخشی حضور در جشن‌های فرهنگی، به اثبات رسیده است.

به خودمان بازگردیم، دکتر شریعتی در کتاب هبوط در کویر می‌نویسد:«نوروز را که ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می‌داشته است، این اندیشه‌های پر هیجان را در مغزمان بیدار می‌کند که، آری! هر ساله حتی همان سالی که که اسکندر چهره‌ی این خاک را با خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله‌های مهیبی که از تخت‌جمشید زبانه می‌کشید، همان جا، همان وقت، مردم مصیبت‌زده‌ی ما نوروز را جدی‌تر و با ایمان سرخ‌رنگ، خیمه برافراشته بودند و مُهَلَّب خراسان را پیاپی قتل‌عام می‌کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده‌های سرد و خاموش، نوروز را گرم و پرشور جشن می‌گرفتند. تاریخ از مردی در سیستان خبر می‌دهدکه در آن هنگام که عرب، سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه‌ی جاهلی، آرام کرده بود، از قتل‌عام شهرها و ویرانی خانه‌ها و آوارگی سپاهیان می‌گفت، مردم را می‌گریاند و سپس چنگ خویش را برمی‌گرفت و می‌گفت:« اَباتیمار؛ اندکی شاید باید.» نوروز در این سال‌ها و در همه‌ی سال‌های همانندش شادی‌ای این‌چنین بوده است، عیاشی و بی خودی نبوده است . اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت و نشانه‌ی پیوند با گذشته‌ای که زمان و حوادث ویران‌کننده‌ی زمان، همواره در گسستن آن ‌کوشیده است، بوده است. نوروز، همه وقت عزیز بوده است: در چشم مغان، در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان.»

منوچهری، نگارگر نکته‌پرداز طبیعت، نوروز را شادی‌انگیز و جنبش‌افزایی می‌داند که آسوده‌خاطری و امنیت‌آفرینی را به ارمغان می‌آورد.

نوروز، روزگار نشاط است و ایمنی

پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی

ومی‌گوید همان‌گونه که دست‌پروردگان بهار از پنهان‌سرای خاک بیرون آمده و چمن‌گزین و صحرانورد شده اند آدمیان نیز باید از گوشه‌ی عزلت به درآیند و راهی مرغزارها و بوستان‌ها شوند.

خیل بهار، خیمه به صحرا برون زند واجب کند که خیمه به صحرا برون زنی

اما این که امسال, نوروز در فردای شب قدر قرار دارد، مرا به یاد سعدی استاد سخنوارن پارسی‌زبان می‌اندازد. او که دانش‌آموخته‌ی مدرسه نظامیه بغداد- مهم‌ترین مرکز آموزش‌های دینی آن زمان -بوده است و به‌عنوان خطیبی زبردست با لقب مشرف‌الدین در اجتماع مسلمانان و بر فراز منبرها، آموزه‌های دینی را به یاد مردم می‌آورده است، در غزلی زیبا که گویی در روز نخست فروردین ۱۴۰۴ سروده می‌گوید:

مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز به استقبالم آمد بخت پیروز

دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود، امروز نوروز

شب قدر که مبارک‌ترین شب است با نوروز که خرم‌ترین و نشاط‌ آورترین روز است، همراه شده است. در هر دو رویداد فرخنده، باید غریو شادی برآورد و به یکدیگر بشارت و مژده داد. دین‌داران گشوده‌ذهن، شادمانی را هم‌زاد دین و نیایش‌گری را هم‌آغوش نیایش‌گری، می‌دانند. آن‌گونه که عارفان روشن‌دل و پاک‌اندیش مسلمان بر این روش زیسته‌اند و آن را ترویج داده‌اند. مهمانی افطار آن شب با آرزوی جمع شدن در روز اول سال, در باغ مصفای علی آقا و با رضایت و موافقت آن پارسا زن پایان یافت. پسر دردآشنای او در هنگام خداحافظی گفت: کاری که از ما برمی‌آید همین است، تا ببینیم خسروان این ملک برای به سامان رساندن کشور چه تدابیری می‌اندیشند وچه گام های عملی بر می دارند.