پایههای فکری علامه حکیمی در نگاه به عاشورا
مرحوم حکیمی و نگاه به تاریخ
مرحوم حکیمی یک مورخ نبود ولی حجم نوشتههای در پیوند با تاریخ ایشان بسیار زیاد است. ایشان افزون بر کتابهایی که ویژه بزرگانی مانند میرحامد حسین و شرف الدین و علامه امینی و دیگر بیدارگران اقالیم قبله نگاشتهند، سی و هفت مقاله نیز در یادنامهها که ویژه شخصیتهای مخلتف دینی و فکری است از خود به یادگار گذاشتهاند، ولی با این وجود نمیتوان ایشان را یک مورخ خواند. خود نیز چنین ادعایی نداشتند و در جایی به صراحت میگویند که هدف من از پرداختن به این شخصیتها، شرححالنگاری نیست، بلکه پرداختن به
“نکتهها و خصوصیات و ویژگیهایی هست که ممکن است سرمایه تربیت دیگران و خودسازی خودسازان شود و در سطح جامعه و تاریخ و فرهنگ اهمیت داشته باشد.” (فیلسوف عدالت، ص ۴۲)
مرحوم حکیمی در مقدمه زندگینامه خودنوشت خود، در این باره چنین مینویسد:
“بنده خودم چند شرح حال نوشتهام که اصولا هیچکدام جنبه شرح حال نویسی ندارند، بلکه به طور خاص، غرضم تحلیل ابعاد شخصیتهایی چند بوده است که فکر میکنم هر کدام از جهاتی میتوانند سرمشق و نمونه باشند. و این بنده بدنبال همین نکتهها در زندگی این بزرگوارا..
مرحوم حکیمی و نگاه به تاریخ
مرحوم حکیمی یک مورخ نبود ولی حجم نوشتههای در پیوند با تاریخ ایشان بسیار زیاد است. ایشان افزون بر کتابهایی که ویژه بزرگانی مانند میرحامد حسین و شرف الدین و علامه امینی و دیگر بیدارگران اقالیم قبله نگاشتهند، سی و هفت مقاله نیز در یادنامهها که ویژه شخصیتهای مخلتف دینی و فکری است از خود به یادگار گذاشتهاند، ولی با این وجود نمیتوان ایشان را یک مورخ خواند. خود نیز چنین ادعایی نداشتند و در جایی به صراحت میگویند که هدف من از پرداختن به این شخصیتها، شرححالنگاری نیست، بلکه پرداختن به
"نکتهها و خصوصیات و ویژگیهایی هست که ممکن است سرمایه تربیت دیگران و خودسازی خودسازان شود و در سطح جامعه و تاریخ و فرهنگ اهمیت داشته باشد." (فیلسوف عدالت، ص ۴۲)
مرحوم حکیمی در مقدمه زندگینامه خودنوشت خود، در این باره چنین مینویسد:
"بنده خودم چند شرح حال نوشتهام که اصولا هیچکدام جنبه شرح حال نویسی ندارند، بلکه به طور خاص، غرضم تحلیل ابعاد شخصیتهایی چند بوده است که فکر میکنم هر کدام از جهاتی میتوانند سرمشق و نمونه باشند. و این بنده بدنبال همین نکتهها در زندگی این بزرگواران بودهام، نه این که بخواهم صرفا تاریخ تولد و فوت و بقول قدما زایچة شخص را ترسیم کنم و از اولاد و احفاد نام ببرم. " (فیلسوف عدالت، صص ۴۲ ـ ۴۳)
بر همین اساس اگر از نگاه متعارف تاریخپژوهی به نوشتههای تاریخی ایشان نگاه شود، مواردی مانند پایبند نبودن به ذکر سند و منبع در همه جاهایی که نیازمند ذکر سند است، عدم رعایت ضوابط تاریخنگاری به ویژه عدم نسبی رعایت توالی زمانی در بیان رویدادها، پیوند گاه ضعیف شواهد تاریخی اقامه شده برای اثبات مدعا، عدم تناسب کامل بین عنوان مباحث و محتوای آن مانع از آن است که این آثار را همسان دیگر پژوهشهای تاریخی قرار داد. البته نگاه ویژه ایشان به تاریخ یعنی کاویدن آن چه ممکن است سرمایه تربیت دیگران و خودسازی خودسازان شود، خود گونهای از تاریخورزی است که میبتوان آن را در چارچوب مباحث مربوط به معنی تاریخ و یا تأویل در تاریخ بررسید.
آثار عاشورایی مرحوم حکیمی
مرحوم حکیمی دو کتاب مستقل با موضوع عاشورا به نامهای قیام جاودانه (دربردارنده سرآغاز و هشت فصل) و عاشورا؛ مظلومیتی مضاعف (دربردارنده پنج مقاله) دارد و در کتاب بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی هم فصلی ویژه عاشورا اختصاص داده است. افزون بر این در جای جای دیگر آثار خود از سرود جهشها گرفته که در شمار نخستین نوشتههای اوست تا کتاب امام در عینیت جامعه که در شمار آثار میانه اوست و مروری بر زندگی ائمه اطهار علیهم السلام دارد تا کتاب منهای فقر که در شمار آخرین نوشتههای اوست، اشارات و تصریحاتی به قیام و پیام عاشورا دارد. آن چه در اینجا بیان میشود بیشتر مستند به دیدگاه بازتاب یافته ایشان در دو کتاب و یک مقاله مستقل است که در سطرهای نخستین این پاراگراف نام آنها برده شد.
به راستی آدمی آرزو میکند که به جای سخن گفتن در باره دیدگاه عاشورایی حکیمی، تنها به خواندن نوشتههای ایشان بپردازد. قلم ویراسته و فاخر و نافذ ایشان به ویژه آن گاه که از حماسهها میگوید و به صورت مشخص آن گاه که از حماسه عاشورا میگوید آن چنان گیرا و مسحور کننده است که دل کندن و چشم برگرفتن از آن را بسیار دشوار میکند. نجوایی که ایشان در فصل دوم کتاب عاشورا، مظلومیتی مضاعف دارد و در آن "بیدادهایی را که بر ستمدیدگان رفته است و میرود دوباره در گوش عاشورا زمزمه" میکند و "خون دلی را که بر گونههای انسان بیپناه روان است را بر لوح عاشورا" مینگارد آن چنان بر قله زیبایی و استواری و پیامآوری است که برای هر بند آن بی هیچ زیادهگویی میتوان جستاری و یا حتی دفتری نوشت.
گفتمانها و قرائت های عاشورا و جایگاه گفتمان سیاسی در آن
در بین گفتمانهای مختلفی که بر خوانشهای عاشورا حاکم است مانند گفتمان عرفانی، گفتمان تاریخی، گفتمان عاطفی، گفتمان حماسی و جز آن، یکی از مهمترین گفتمانها گفتمان سیاسی است، این گفتمان به ویژه در سالها و ماههای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی رونق بیشتری داشت. مراد از سیطره این گفتمان بر خوانش عاشورا این است که عاشورا به گونهای خوانده و فهمیده شود که مبنای رفتار سیاسی امروز ما قرار گیرد و رفتار سیاسی ما امتداد قیام عاشورا و پژواک پیام عاشورا به شمار رود.
در یک نگاه کلی، باید گفت خوانش مرحوم حکیمی از عاشورا یک خوانش سیاسی معطوف به عدالت است، این سخن به معنای نادیده گرفتن ابعاد عاطفی، عرفانی و حماسی عاشورا از سوی وی نیست، بلکه تأکید بر و برجستهسازی نقطه بنیادین و قله مباحث عاشورایی ایشان است. عاشورا از نظر حکیمی قیامی است برای عدالت و پیامی است برای عدالت.
پایههای فکری حکیمی در نگاه به عاشورا
برای فهم باورهای عاشورایی مرحوم حکیمی باید به دو نکته توجه کرد. وی این دو مبنا را بارها و با تعابیر گونهگون مطرح کرده است و بازتاب این دو مبنا در نگاه او به معارف اسلامی و رسالت دین و پرچمداران آن به آسانی قابل ردیابی است.
· مبنای نخست: توحید و عدل دو رکن عمده اسلام ـ از نظر مرحوم حکیمی اسلام از دو ساحت نظر و عمل تشکیل شده است و توحید کلیدواژه و اوج قله و بنیان همه آموزههای اسلامی در ساحت نظر است و عدل که برآمده از همان توحید است نماد ساحت عملی اسلام است.
· مبنای دوم: ضرورت نگریستن به پیامبران و امامان در عینیت جامعه ـ از نظر مرحوم حکیمی در نظام انبیایی پاسخ به مشکلات و مسألههای بشری اندیشیدنی نیست، بلکه عملی بودن و عینیت داشتن است و این همان ساحت عملی اسلام در برابر ساحت نظری آن است. ایشان این مبنا را در مباحث مقدماتی کتاب ارزشمند امام در عینیت جامعه توضیح دادهاند و در مقالهای که در کتاب بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی در باره عاشورا دارند، از ۲۶ صفحه مقاله، حدود ده صفحه نخست آن به مقدمهای اختصاص دارد که در حقیقت برای تبیین این مبنا به عنوان چارچوب فهم عاشورا نوشته شده است.
اکنون بر پایه مقدماتی که ذکر شد به این نمونهها از نوشتههای مرحوم حکیمی در باره عاشوراء توجه کنید (علائم سجاوندی از متن کتاب تبعیت نمیکند):
حاصل بعثت، قرآن کریم است و حاصل غدیر، نهجالبلاغه، و حاصل عاشورا تداوم حیات قرآن و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و تعالیم امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و معارف قرآنی خالص حضرت امام رضا علیه السلام … و دیگر ائمه طاهرین علیهم السلام و حاصل ُظهور مهدی عج گسترش عدالت است در همه جهان، عدالت آفاقی و انفسی.
و عاشورا نقطه اتصال بعثت و غدیر است به ظهور مهدی ع و امام حسین ع تجسم سترگ آدم است تا خاتم صلی الله علیه و آله در تثبیت ارزشهای الهی و تقوم انسانیت انسان و الهی شدن زمین و اوست تکرار کننده نزول قرآن در صیانتی بزرگ، و اوست مفسر خطب فاطمیه و فریادگر نهجالبلاغه و معلم حماسه و آزادی، و مبشر ظهور مطلق و اسوه بزرگ زندگی و آزادگی (قیام جاودانه، ص ۸۸)
در این بیان، حرکت عدالتخواهی که از بعثت آغاز و با غدیر تثبیت شده است از طریق عاشورا به قیام مهدی که تحققبخش نهایی این عدالت است متصل میشود.
پس رسالت جداسازی حق از باطل و عدل از ظلم به منظور پایداری حق و عدل و نابودی باطل و ظلم، همواره رسالتی عظیم است و عاشورای عظیم، تجلی تام ادای این رسالت است (قیام جاودانه، ص ۴، همین جا یادآور میشود تمام ارجاعات این کتاب و نیز کتاب عاشورا؛ مظلومیتی مضاعف به نسخه الکترونیکی کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران است. از محبت کریمانه سرکار خانم دکتر فرشته کوشکی برای ارسال نسخه این دو کتاب تشکر میکنم.)
پیوند عاشورا با عدالت در عبارتی که ذکر شد و در عبارتی که پیش روست مورد تأکید قرار گرفته است:
عاشورای حسینی … یک انقلاب سریع و پویا بود که فاصله عبادت را در مکه و شهادت را در کربلا حذف کرد، و نشان داد که خدا هنگامی به درستی عبادت میشود که عدالت برقرار شود، با ستمکاران مبارزه شود، و از ستمدیدگان حمایت به عمل آید، و عدالت هنگامی درست عملی میگردد که ایمان به خدا در کار باشد و به قصد پرستش خدا تحقق یابد. عاشورا نقطه پیوند میان توحید و عدل است، یعنی بازتاب فریاد پیامبران. (قیام جاودانه، ص ۶)
همه آیات آسمانی پس از کتابت شدن بوسیله کاتبان وحی در آغاز اسلام، باری دیگر با خون پاک نبوی علوی فاطمی کتابت شدند (عاشورا؛ مظلومیتی مضاعف، ص ۵۰)
عاشورا مشرق انوار توحید و عدل است و توحید و عدل خورشید و روشنگر ارواحند. جهان همواره به دو خورشید نیاز دارد: خورشید روشنگر اجسام و خورشید روشنگر اروح، خورشید تن و خورشید جان … یزید از همه ظلم تاریخ حمایت کرد و حسین از همه عدل تاریخ (قیام جاودانه، ص ۴۷)
بر همین اساس حتی نگاه مرحوم آقای حکیمی به شخصیت فردی امام حسین علیه السلام هم به گونهای بازتاب دهنده دغدغه عدالتخواهانه اوست. از معدود گزارههای مربوط به زندگی شخصی امام حسین علیه السلام در نوشتههای مرحوم حکیمی، این نمونه مربوط به توجه امام به محرومان است:
بر پشت امام حسین علیه السلام در واقعه عاشورا اثری دیده شد، چون از کیفیت آن از امام سجاد علیه السلام پرسیدند، فرمود: این اثر انبانهایی است که پدرم بر دوش میکشید و به خانههای بیوهزنان و یتیمان و مسکینان میرساند. (به نقل از بحار، ج ۴۴، صص ۱۹۰ ـ ۱۹۱) (منهای فقر، ص ۱۸۰)
پیام عاشورا و مجالس حسینی
مرحوم حکیمی که عاشورا را دارای دو جزء قیام و پیام میشمرد، بر این باور بود که همان گونه که عنصر عدالت و عدالتخواهی نقطه کانونی قیام عاشوراست، در مرحله انتقال پیام عاشورا نیز باید مسأله عدالت جایگاه کانونی و محوری داشته باشد.
اکنون باید این پیام رادر مجالس عاشورا آموخت و پراکند و بعد سازندگی عاشورا را زنده کرد، باید مجالس عاشورا را غنی ساخت، و فریاد عاشورا را طنینافکن گردانید، عاشورا فریاد زندگی است، پس باید طنین آن در همه آفاق زندگی در پیچد. (قیام جاودانه، ص ۷)
ایشان غیرتمندانه از غفلت شیعیان در این باره و دور شدن و دور ماندن مجالس حسینی از این موضوع زبان به شکوی گشوده است.
از سر درد و دریغ میگویم شیعه بیشتر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا اندیشید، شیعه عاشروا را نگاه داشت ولی نشناساند، آفرین بر او که نگاه داشت و دریغ از او که نشناساسند (قیام جاودانه، ص ۴۶)
در اینجا نمیتوانیم از یادکرد افسوسی بس گران بگذریم و آن افسوس بس گران این است که عاشورا هنوز هم چنانکه باید شناخته باشد، شناخته نیست. دوست به گونهای عاشورا را ننمایانده است، و دشمن به گونهای عاشورا را پوشانده است. دوستان و معتقدان بیشتر از هر چیز به بعد عاطفی عاشورا گراییدند و در راه تحقق بخشیدن به رسالتهای گران عاشورا کوتاهی کردند. و دشمنان در نشناختن عاشورا، یا کوچک شمردن عظمتهای آن اصرار ورزیدند و برای دور نگاه داشتن افکار و اذهان و نسلها و شهرها از آشنایی با عاشورا و هماهنگ شدن با اهداف آن، کوشش بسیار کردند. اگر دوستان هر چه بیشتر به شناساندن ابعاد عجیب و عظیم عاشورا پرداخته بودند، دشمنان توفیق چندانی نمییافتند. خورشید که طلوع میکند همه بشریت آن را میبیند و همه انسانها خورشید را میشناسند و از عظمت و ارزش آفتاب آگاهند و مگر عاشورا خورشید تابیده در آفاق ارزشهای انسانی و تعالیم روحی بشری نیست؟ پس چرا چنان که باید، شناخته نیست؟ شب عاشورا، روز بزرگ انسانیت است و روز عاشورا ملکوت سترگ همه روزهاست. افسوس که سرایندگان عاشورا، ذات عاشورا را نسرودند، یا کمتر سرودند، افسوس که گویندگان عاشورا، ذات عاشورا را نگفتند، یا کمتر گفتند. (قیام جاودانه، ص ۵۴)
عاشورا حرکتی برای نفی ظلم و اجرای عدالت است، چنانکه در خطبه دوم حضرت امام حسین ع به صراحت ذکر شده است. عاشورا حماسه فجرهای بزرگ انقلابهای خونینی است که حق محرومان را بگیرد و به آنان برساند. عاشورا، پرچم اجرای عدالت است که بر قله خورشید نصب شده است، و اگر شیعه کوتاهی نکرده بود و عاشورا را به جهانیان شناسانده بود، امروز عاشورا همه محیطهای انسانی را با عدالت و انصاف آشنا کرده بود. به شرط این که خود طرفداران عاشورا و حکومتهای مدعی اعتقاد به عاشورا، به عدالت و انصاف معتقد باشند و جامعه را بر اساس عدل و داد بسازند و این همه تفاوتهای جهنمی و درههای فقر و قلههای ثروت وجود نداشته باشد و یزیدیانی که در زیر نام حسین ع خود را پنهان کردهاند در میان نباشند. (عاشورا؛ مظلومیتی مضاعف، ص ۷۸)
مرحوم حکیمی در باره مفهوم مضاعف بودن مظلومیت عاشورا این گونه توضیح دادهاند:
در عاشورا دو ظلم و اقع شده است: یکی بر حضرت امام حسین ع و خاندان پیامبر اکرم ص و دیگری بر خود عاشورا، عاشورایی که برای عدالت بر پا شد در راه تکاثر و اتراف و اسراف و اجحاف و اتلاف مال مردم مصرف میشود. کسی در عاشورا گامی برای عدالت برنمیدارد … چنان است که چهل سال پیش در کتاب سرود جهشها نوشتم: باز باید عاشورایی برای عاشورا گرفت (عاشورا، مظلومیتی مضاعف، ص ۲۲)
انقلاب اسلامی و اما و اگرهای پیوند آن با عاشورا
پس از رحلت مرحوم حکیمی بحثهایی در باره موضع ایشان نسبت به انقلاب اسلامی مطرح شد. در کتاب فیلسوف عدالت به استناد سخنی که ایشان در یک گفتگوی محدود با چند نقر از جمله مؤلف کتاب در این باره گفتهاند مطالبی بیان شده است، ولی به نظر میرسد همان موضع با همان صراحت و شفافیت قبلا هم در کتاب قیام جاودانه مطرح شده است. ایشان از فصل "حکومت مسانخ" در این کتاب تا پایان کتاب به صراحت در باره پیوند موجود و ممکن و ممتنع انقلاب اسلامی با عاشورا سخن گفته است. و به صراحت گفته است که این انقلاب که با تکیه بر آرمانخواهی و عدالتطلبی عاشورا آغاز شده بود، در عمل باید در موضوع عدالت به شعارهای نخست خود پایبند بماند.
ما که از نقطه قیام آفرین عاشورا شروع کردهایم باید به همان نقطه برگردیم، عدالت، این انقلاب خود را حامل پیام عاشورا میداند پس حالا که قدرت را در دست گرفته است باید عامل به آن پیام باشد.حامل پیام بود برای بسیح کردن شورانگیز مردم، به منظور کسب قدرت برای اجرای عدالت و قیام به قسط (لیقوم الناس بالقسط)، اکنون باید عامل به پیام باشد، برای حاضر نگاه داشتن تعهدآمیز مردم، به منظور حفظ قدرت، برای اجرای عدالت و قیام به قسط. (قیام جاودانه، ص ۷۱)
مرحوم حکیمی به صراحت بر این باور بود که انقلاب در عمل به این شعار ناتوان ماند. غرش شیرآسای ایشان علیه فقر که ۲۱ سال پیش از این در این کتاب ثبت شده است، طبعا با وضعیت کنونی جامعه و افزایش شرمآور فاصله فقیر و غنی اکنون یا به نالهای دردمندانه و یا به صیحهای بلند باید بدل شده باشد. مرحوم حکیمی بر این نکته نیز پای میفشرد که باید واقعیتهای جامعه را دید و فریاد کشید. وی پس از توضیح در باره وجود دو نگرش تمجیدآمیز و انتقادی در باره انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی در داخل ایران و در خارج از ایران، در باره نگرش دوم میگویند:
هر واقعیتی هموااره یک هشدار است. رویگردانی از واقعیتها بی اعتنایی به هشدارهاست و زیان بزرگ ـ بسیار بزرگ ـ این چگونگی بر هیچ خردمندی پوشیده نیست. … نگرش دوم در باره انقلاب یا بهتر است بگوییم در باره اشخاص و عملکردها، زیرا انقلاب به ذات خود ندارد عیبی و حاکمیت اسلامی ایران که از سوی کسانی اهل درد و اعتقاد از داخل و خارج ابراز میشود، واجب است که مورد توجه و تنبه بسیار قرار گیرد (قیام جاودانه، صص ۷۴ ـ ۷۵)
مرحوم حکیمی نکوهش چشم بستن بر واقعیات را نیز در قالب این تعابیر بیان کرده است:
به مسائل و عملکردها و اشخاص همواره به چشم تحسین نگریستن، و از آنها ستایش کردن و با تصویرگری لفظی واقعیات را بر خلاف آن چه هست نمایاندن یا از واقعیات چنان که هست بی اطلاع بودن، به حکم تجربه روش خوشعاقبتی نیست و این که بگوییم چون دشمن داریم نقاط ضعف را نباید مطرح کرد، نخست گام انحراف و انحطاط است و موجب وداع با ارزشها و سبب افول آنهاست و کاری در حد دفن انقلاب است، ارزشبانی میراث تشیع است (قیام جاودانه،ص ۷۸)
در سطحی بالاتر
مسامحه در باره واقعیتهای جامعه و مردم و زندگی در سطح حاکمیت، خلافت تکلیف نیز هست، پس نباید غافل بود، و نباید مسامحه روا داشت، … و این دفاعی بود از عاشورا (قیام جاودانه، ص ۱۴۲)
جمعبندی
در باره دیدگاههای عاشوایی مرحوم حکیمی همچون هر متفکر دیگری میتوان نقدهایی داشت، از برجسته ساختن وجه اقتصادی و تأثیرات احتمالی فضای مبارزه با سرمایهداری در سالهای نزدیک پیش و پس از پیروزی انقلاب. که البته ایشان در این باره در صدد رفع این تهمت برآمده است و توضیح میدهد که من تردید داشتم که آیا این مواضع من مطابق آموزههای دینی هست یا نه و برای همین به مطالعه متون دینی پرداختم و چنین یافتم که درست میاندیشم. الحیات نتیجه این مطالعه متون دینی است.
ولی اگر بخواهیم به عنوان سخن آخر، یک برداشت تعمیمپذیر از خوانش عاشورایی مرحوم حکیمی داشته باشیم، میتوانیم به همین نکته ضرورت زنده بودن قیام عاشورا در مجالس انتقال پیام عاشورا اشاره کنیم.
این که پیامهای عاشورایی رفته رفته از مجالس حسینی جامعه امروز ما رخت بر میبندد، یک نگرانی بسیار جدی است. این که مجالس حسینی به تدریج از پیامهایی که برای اکنون و اینجای من به کار آید خالی میشود، این که در مجالس حسینی از ظلمستیزی و عدالتخواهی خبری نیست، این که در مجالس حسینی نقد وضع موجود با این توهم که موجب تضعیف نظام است صورت نمیگیرد، این که در مجالس حسینی به جای تربیت شیعه پرسشگر اهل خروش، تشیع و شیعه فرمانبردار تبلیغ و ترویج میشود، اینها همه یک نگرانی جدی است. اگر عزاداری تنها برای عزاداری باشد، این نوع عزاداری در عصر قاجار بسیار بیشتر از حالا بود. تعداد تکایای ساخته شده در آن زمان بسیار زیاد بود، اما آن عزاداری سازندگی اجتماعی نداشت و اکنون شاهد بازگشت پرشتاب مجالس حسینی به نوع مجالس عصر قاجار هستیم. اگر میخواهیم پیام عاشورا را بشناسانیم و مانع استمرار ظلم مضاعفی که به تعبیر آقای حکیمی به آن کردهایم بشویم، باید نسبت به پیامهای سیاسی و اجتماعی و به ویژه ظلمستیزانه عاشورا اهتمام و اعتنای بیشتری داشته باشیم و با واقعبینی و دامن زدن فضای نقد سازنده، این مجالس را به پیام اصلیاش نزدیک کنیم
روضه
مناسب است سخن را با عرض ادبی به ساحت قدسی سیدالشهداء و اصحاب وفادارش به مدد خامه مرحوم حکیمی به پایان بریم. مرحوم حکیمی در کتاب بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی به وصف صحنههایی از عاشورا پرداخته است، از جمله در صص ۱۱۹ ـ ۱۲۰ در شرح رشادت و شهادت پیرمردی به نام جابر بن عُروه غِفاری چنین نوشته است:
"عاشوراییِ دیگر، جابر بن عُروه غِفاری بود، پیرمردی سالخورده، که خدمت پیغمبر ص را درک کرده و در جنگ بدر و صفین حاضر شده بود، این پیرمرد جوانعزم، کمر خویش را با عمامه محکم بست. ابروهای خود را که از پیری و سالخوردگی به روی چشمانش افتاده بود، بالا آورد و با دستمال بست. آن گاه به دشمن حمله کرد و پیوسته جهاد کرد تا شصت تن از آن سپاه را به قتل رسانید، آن گاه به شهادت رسید. نوشتهاند که امام حسین به او نگاه میکرد و میفرمود: شَکَرَ اللهُ سَعیَک یا شیخ ! ای پیرمرد خدای کوشش تو را پاداش دهاد."
امید است مرحوم حکیمی نیز در لحظه کوچیدن از این دیار ناپایدار، مخاطب چنین محبتی از سوی امام حسین علیه السلام بوده باشد.
مرحوم حکیمی در ادامه همین گزارش خود، لحظه شهادت امام حسین علیه السلام را در صفحه ۱۲۴ اینگونه هنرمندانه و با ادب رسم کرده است (چیزی از متن کم نشده و سه نقطهها عینا در متن اصلی کتاب هم هست):
"سرانجام، خود امام حسین چونان شیر پهنه کارزاران، پای به میدان نهاد. لشکر کوفه را طوماروار در هم پیچید. خون محمد و علی، خون فاطمه و حسن، خون حمزه و جعفر طیار در رگهای او شعله میکشید، خونی که از روز نخست برای نشر دعوت توحید و عدالت گرم و زنده بود، و هر جای نیازی حسن میشد به زمین میریخت، خون پیامبران، خون ابراهیم و اسماعیل، خون موسی و عیسی …
اندک اندک، آفتاب از میان آسمان به سوی باختران سرازیر گشت. خون زمین کربلا را گرفت. ساعتی از ظهر عاشورا گذشت. فاجعه عظمی و شهادت کبری واقع شد …
سر حسین در دست دشمن …
الله اکبر …
هوا تیره و تار
زمین لرزان،
و خورشید گرفته …
و سپس طلوع خورشید حقیقت …"
و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
* این مقاله به مناسبت چهلمین روز درگذشت علامه حکیمی، برای نشست عاشورایی پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت (علیهم السلام) ارائه شده است.
* عضو هئیت علمی دانشگاه باقر العلوم علیه السلام