پرسشی مهم در جمهوری اسلامی
بهنظرم مسئله آزادی در جمهوری اسلامی ریشه بسیاری دیگر از موضوعات است که از کارآمدی اجرائی-اقتصادی و میداندادن به نیروها و سرمایههای ملی گرفته تا سازگاری و ثبات سیاسی، امید و اعتماد اجتماعی را دربر میگیرد. بسیاری از مشکلاتمان در گرو اندیشهورزی در باب «سیاست آزادی» و چگونگی اجرای آن است. این نوشتار معطوف به اجرای سیاست آزادی است و نه تعریف و تعیین حدود آزادی. بهنظرم تا نتوان این موضوع را به لحاظ عملی و سپس ذهنی-نظری حل کرد، همواره دغدغه ثبات سیاسی، امنیت و جابهجایی قدرت، تهدید خارجی و… و دورهای باطل حاصل از آن ما را زمینگیر خواهد کرد. همه اینها به درجاتی در گرو تعهد ما نسبت به آزادی است و نه تعریف دقیق آن!!! و در گرو برساختنِ مشارکتیِ قرائتی سازگار از آزادی با جامعه ایرانی است.
این قرائت باید از درون جامعه ایرانی برساخته شود تا پایدار باشد. اگر امروز درگیر مسئله روسیه و آمریکا هستیم، اگر مسئله جابهجایی قدرت، پیشرسانه و پیشدستانه، خود را در تب و تاب منازعات نشان میدهد؛ اگر ما همچنان از کارآمدی اجرائی و گزینش مدیران رنج میبریم؛ اگر جامعه دچار تعارض و تناقض و چندچهرگی است؛ اگ..
بهنظرم مسئله آزادی در جمهوری اسلامی ریشه بسیاری دیگر از موضوعات است که از کارآمدی اجرائی-اقتصادی و میداندادن به نیروها و سرمایههای ملی گرفته تا سازگاری و ثبات سیاسی، امید و اعتماد اجتماعی را دربر میگیرد. بسیاری از مشکلاتمان در گرو اندیشهورزی در باب «سیاست آزادی» و چگونگی اجرای آن است. این نوشتار معطوف به اجرای سیاست آزادی است و نه تعریف و تعیین حدود آزادی. بهنظرم تا نتوان این موضوع را به لحاظ عملی و سپس ذهنی-نظری حل کرد، همواره دغدغه ثبات سیاسی، امنیت و جابهجایی قدرت، تهدید خارجی و… و دورهای باطل حاصل از آن ما را زمینگیر خواهد کرد. همه اینها به درجاتی در گرو تعهد ما نسبت به آزادی است و نه تعریف دقیق آن!!! و در گرو برساختنِ مشارکتیِ قرائتی سازگار از آزادی با جامعه ایرانی است.
این قرائت باید از درون جامعه ایرانی برساخته شود تا پایدار باشد. اگر امروز درگیر مسئله روسیه و آمریکا هستیم، اگر مسئله جابهجایی قدرت، پیشرسانه و پیشدستانه، خود را در تب و تاب منازعات نشان میدهد؛ اگر ما همچنان از کارآمدی اجرائی و گزینش مدیران رنج میبریم؛ اگر جامعه دچار تعارض و تناقض و چندچهرگی است؛ اگر نمیتوانیم در فرایندهای گفتوگویی در میان نخبگان به نظریههای کموبیش روشنی از توسعه دست یابیم؛ اگر و اگر و اگر… همه اینها به درجات گوناگون و البته نه بهصورت مطلق، به دلیل آن است که ما ایرانیان -هم در درون نظام و هم بیرون آن- «معضله آزادی» را برای نحوه ارتباط خود با دیگری حل نکردهایم. شاید برای خود حل کرده باشیم، اما، برای ارتباط خود با دیگری (یعنی برای «ما» و نه برای «من») حل نکردهایم. بازیگر آزادی یک تن نیست بلکه همه هستند. نمیتوان گفت که آزادی آن است که من میگویم. آزادی آن است که مفهوم آن را «ما» بهتدریج و در فرایند تعاملی تاریخی برمیسازیم.
برکات آزادی بر همگان روشن است و اتفاقا میخواهم همین «برکات» را مبنای سازش و حرکت و «سیاستگذاری آزادی» قرار دهم و نه تعریف دقیق از آزادی را. آزادی میتواند درون حکومت فضای بهتری ایجاد کند تا دامنه وسیعتری از مدیران ملی اداره امور را به دست بگیرند، آزادی میتواند سبب شود که حرفها و سخنها امکان ورود به چرخه سیاستگذاری را بیابند. نظرات نباید در کلاسها و محفلها و کاغذنوشتهها محدود بماند؛
آزادی به آن است که امکان ارائه سخن در چرخههای رسمی و غیررسمی حکومت وجود داشته باشد و این سخن «فرصت برابر» برای قدرتیابی در عرصه سیاسی داشته باشد و الا در تاکسیها و فضاهای عمومی هم که هر چیزی را میشود گفت و شنفت. با گفتوگوی آزاد است که میتوان به درک آزادی نائل آمد، درک مدیریتی را در میان فعالان سیاسی-مدیریتی صیقل داد، آن را به درون حاکمیت گسترش داد و قدرت ملی را درون حکومت نهادینه کرد. اما مشکل اصلی ظاهرا این نیست که قبول داشته باشیم آزادی خوب است یا چنین برکاتی دارد. این را همه میگویند؛ مشکل اصلی این است که چگونه نهال آزادی را بکاریم و تنومندش کنیم؟
بهنظرم یکی از مهمترین موانع آزادی آن بوده است که خواستهایم آن را ابتدا دقیقا تعریف و سپس اعمال کنیم. شاید این خود یکی از مهمترین خطاها بوده است! در چنین حالتی، «تحقق آزادی» تعلیق به محال میشود. امکان تعریف دقیق آزادی با توجه به سلایق گوناگون وجود ندارد و این مفهوم آنچنان پیچیده است که ما را دچار فرسودگی میکند. راهحل چیست؟ راهحل آن است که پیرامون همین «برکات آزادی» که هر کس از ظن خود یار آن شده است، «تعهدی» ایجاد شود. فعلا همین. یعنی همگی بپذیریم که «قدر مطلق» آزادی (با آزادی مطلق اشتباه نشود) به سود همه است. آنگاه که چنین شود به «برساخت آزادی» در یک فرایند تاریخی و تعاملی میپردازیم.
مثل این است که همگی معتقد و متعهد باشیم که یک سرپناه برای انسان خوب است. این سبب میشود که به هر حال سرپناهی ساخته شود هرچند که ممکن است همه سلایق را کاملا راضی نکند. آزادی از چنان ظرفیتی برخوردار نیست که بتوان آن را دقیقا تعریف کرد. اگر بخواهیم پس از تعریف آن را از طریق آییننامههای دقیق به اجرا درآوریم، هیچگاه به آن نمیرسیم. آزادی یک شعور و حکمت است. تلاش متفکران و فعالان سیاسی باید بر آن باشد که همگان به این شعور و حکمت برسند که این «قدر مطلق» به نفع همه است و با هر میزان از تحقق باید به نفع همه باشد.
در نوشتههای تخصصی «صورتبندی و حل مشکل» برای حل یک مشکل پیچیده و غامض (Wicked Problem) آن را به یک فرایند مشارکتی میسپارند. این خود یک روش است که به جای اینکه به یک «راهحل» برسیم به «برساخت» مشارکتیِ راهحل «تعهد» بسپریم. یعنی با یک توافق ملی تلاش میکنیم که با هم بسازیم. همچون ازدواج، تعهد میسپاریم که «با هم بسازیم». نمیدانیم که در آینده زندگی مشترک «دقیقا» چه پیش خواهد آمد ولی فرض بر این است که قرارداد میکنیم که با شراکت زندگی را بسازیم.
این یک نوع «مهارت سیاسی-اجتماعی» است که طی آن برای حل مشکلاتی که چشمانداز روشنی ندارند و نمیتوانیم هم چشمانداز دقیقی از آن داشته باشیم، روشی از نوع «معماری اجتماعی» را در پیش میگیریم. راهحل مهمی که از سوی کارشناسان «حل مسئله» برای مشکلات پیچیده و غامض ارائه شده، یک راهحل فنی و نه محتوایی بوده است. آزادی نیز از آن جمله است. در واقع «سیاست آزادی» همان «تعهد به آزادی» است؛ یعنی یک نوع معماری تدریجی-تاریخی است. با این روش، تعهدی ملی به یک امر نسبی، همچون آزادی و برساختن آن در یک فرایند تاریخی ایجاد میشود.
به همین دلیل است که رجال سیاسی و معماران اولیه یک حکومت بسیار مهم هستند؛ چراکه این تعهد آنها به آزادی است که معماری نظامات سیاسی را رقم میزند. بدینسان سخن از تعهد به معماری آزادی است. اینکه آیا آزادی بیقیدوشرط است؟ حدود آزادی چیست؟ و پرسشهایی از این دست برای «سیاست آزادی» گمراهکننده است و سبب میشود هیچگاه به نتیجه نرسیم. هشدار! که منظورم این نیست که در ساحت اندیشه به چنین موضوعاتی نباید پرداخت. این بدیهی است که در حوزه فکری بایستی غنای لازم پدید آید. سخن من معطوف به «آغاز سیاست آزادی» است. به هر حال باید شروع کرد و به تدریج آن را صیقل داد نه اینکه اجرای آن متوقف بر یک تعریف دقیق و شستهرفته شود؛ چنین چیزی امکان وقوع ندارد. درواقع پاسخ قطعی به این پرسشها وجود ندارد و سبب میشود در «سیاست آزادی» تعلل بورزیم.
آزادی از جنس ابزار است و نه ایدئولوژی. بنابراین، مهم، پرسش از «اراده آزادی است». آیا ارادهای برای آزادی داریم؟ اراده آزادی در فرایندی تدریجی و تاریخی و عرفی به معماری آن میانجامد. در این فرایند، آزادی برساخته میشود. مهمترین نکته اراده آزادی است و نه تعیین حدود دقیق آن. تعیین حدود در قالب یک جریان عرفی و سپس حقوقی-قضائی شکل میگیرد. مهم این است که همگان دغدغه آزادی را داشته باشند و آن را علتالعلل در اصلاح نظام حکمرانی، در افزایش کارآمدی دستگاههای سیاستگذاری و در مبارزه با فساد و تبعیض بدانیم. مهم این است که بدانیم «تعهد به آزادی» به نفع همگان است.
در چنین فضایی است که حتی تعقیب و تنبیه دروغپردازانی که از فضای آزاد برای بیثباتی کشور و هتک حیثیت افراد و نابودی اخلاق سوءاستفاده میکنند، به یکی از مهمترین وظایف آزادیخواهان تبدیل میشود. درک این نکته مهم است که بدانیم آزادی به نفع همه است؛ امروز این بیشتر و آن یک کمتر از این موهبت بهره میبرد و برعکس. تعهدی کلی به آزادی مبنای سیاست آزادی است و نه تعریف حدود آن. این، راهی صلحآمیز برای سازگاری اجتماعی است که به ثبات و اصلاح و توسعه میانجامد.
* منتشر شده در روزنامه شرق/ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱