«پیر پسر» فیلمی سرگرم کننده و آبرومند نه شاهکار
بیشک پیر پسر فیلمی آبرومند و شسته و رفته است و در حد سینمای ایران(و نه به قول فریدون جیرانی؛ جهانی) فیلم خوبی محسوب میشود اما وقتی تصور و توقع با تصویر و تصنع، سنخیت و قرابتی نداشته باشند برای گذاردن پیشوند عنوان شاهکار قبل از نام فیلم (با توجه به گفتهها) باید محتاط و بشدت دست به عصا یود.
در این راستا به نقل قول خود حامد بهداد اشاره میکنیم که معتقد بود فیلم خوب از پایانش برای مخاطب آغاز میشود که طبعا اگر با همین استدلال هم بخواهیم به نقد فیلم بپردازیم پیر پسر فیلمی نبود که باعث شود مسیر سینما تا منزل را با تامل و تفکر پای پیاده گز کنی. پیرپسر نه حرف تازه خاصی داشت(پسرانی در انتظار مال و ثروت پدر و اختلافات پدر و پسری) و نه چیزی که بخواهد جهانبینیها را عوض کرده و مخاطب را دچار کشف و شهودی خاص کند. هر آنچه قرار بود بر سر ذهن و روح و روان بیاید قبلا اثراتشان را با داستانهای داستایوفسکی؛ ادیپشهریار سوفکل و رستم و سهراب فردوسی گذاشته بودند و برای این فیلم چیزی برای کاتارسیس تماشاگر و درگیری حس ترحم و ترس وی، علاوه بر آنچه که در داستانهای تراژیک و اسطورهای فوق بود نگداشته بود؛ افزودن چیزی بر آنها، پیشکش. حتی با توجه به نشانههایی که مرتبا در فیلم داده میشد از جمله شنیدن تصادفی صحبتهای دو برادر توسط پدر(که این خود یک سنت نخ نمای هندی محسوب میشود) و تاکید باسمهای بر تصویر رستم و سهراب و… چندان غافلگیرکننده هم نبود. قتل رعنا هم با توجه به تذکرات جدی علی به وی و معرفی شخصیت پدرش، کاملا قابل پیشبینی شده بود. در مجموع باید گفت پیر پسر علی رغم نکات مثبت، از آن فیلمهایی نبود که مخاطب را ناگزیر کند بار دیگر بلیطی را برایش پاره کند.
با همه این احوال پیر پسر قابل تحمل بود، در زمانی بیش از 3 ساعت پخش فیلم، کمتر تماشاگری بود که به ساعت خود نگاه بیندازد که البته همین هم نکته کمی نیست و میتوان آن را علاوه بر بازیهای قابل قبول بازیگران(به جز حامد بهداد) از جمله نکات مثبت فیلم محسوب کرد. اگر یکی از اهداف سینما را جنبه سرگرم کنندگی آن بدانیم باید به عوامل فیلم در این مورد تبریک ویژه گفت که الحق نشاندن تماشاگر کم حوصله این دوره و زمانه تا این مدت کار چندان راحتی نیست. شاید هم تصور شاهکار بودن فیلم از همین جا نشات گرفته باشد که وقتی مخاطبین عام(و چه بسا خاص) متوجه می شوند گذشت زمان 200 دقیقهای را حس نکردهاند ناخودآگاه آنرا به حساب کیفیت فوقالعاده و جنبههای هنری و دراماتیک ویژه فیلم میگذارند. برخی از نکات تصادفی مانند پیش بینی پدر هم که معتقد بود: بهتر است ترامپ تهران را با خاک یکسان کند(!) برای تماشاگران جالب و همچنین برخی از تابوشکنیهای فیلم که به شکلی نو به سمت خطوط قرمز رفته بودند هم در جای خود جالب بودند. مواردی مانند نشان دادن تصویر زن در حمام؛ بوسه زن به مرد؛ اقدام برای گرفتن دست زن توسط مرد، نشان دادن پای بازیگر بدون جوراب زن و خصوصا نوعی از استرپتیز و فیتیش جنسی پدر نسبت به لوازمات زن و عشوههای خاص زن در طرز نشستن و نگاههای وی و همچنین رقص وبالاخره مصرف علنی مواد مخدر و سیگار که ایکاش در این مورد بیشتر محتاط بود.
باری به هر جهت تذکر این نکته هم باز طبق روال معمول ضروری میدانیم که باید به حال و روز مسئولین فرهنگی کشور و همچنین داوران مطیع و تابع جشنواره فجر تاسف خورد که همچنان به روند توقیف و توقف فیلمهای بیحاشیه و خوب اینچنینی آنهم بدون دلیل یا دلائل منطقی ادامه میدهند و آنها را از چرخه اکران و یا شرکت در بخش مسابقه جشنواره فجر منع و حتی تبلیغات تلویزیونی را هم برایشان محدود میکنند. ایکاش آنها کمی به خود آیند تا مانند جناب ضرغامی بعدها تاسف عملکرد بدون تدبیر گذشتهشان را با حسرت نخورند و با شرمندگی شاهد پخش بیخطر این فیلمها در سالهای آتی نباشند.
اما جالب آنکه همین نقطه قوت فیلم 200 دقیقهای از زاویهای دیگر بنوعی میتواند نقطه ضعف فیلم هم باشد چراکه براحتی میتوان یکساعت پایانی فیلم را حداکثر در 10 دقیقه جمع کرد و چیزی را هم از دست نداد. در اصل فیلم از زمانی که پدر مرتکب قتل میشود پایان مییابد و دلیل درگیری پدران و پسران هم که از اول فیلم انتظارش را داشتیم همانجا قابل پیشبینیتر میشود. به تاحیر انداختن این درگیری و حتی کش دادن بی مورد سکانس دعوای پدر با پسران کاملا مصنوعی و حتی ابتدایی به نظر میرسید و بیشتر با هدف تحت تاثیر قراردادن احساسات تماشاگر عام بود. استفاده از عناصر سطحی و کلیشهای هم مانند: قرار دادن نمادین سر پدر زیر شاخ نصب شده بر دیوار ، افتادن غیرمنطقی کلید در نقطهای بسیار دور از دسترس(در زمان فرار پدر)، بهبودی ناگهانی حال و اوضاع وخیم علی (که تقریبا به حالت غش افتاده بود) در زمان کمک به رضا، استحمام نامعقول رضا(به هر علت بهداشتی که باشد) آنهم درست در میانه درگیری شدید و… فیلم را سطحیتر کرده بودند. جستجویهای کارگاهگونه دو برادر برای کشف واقعیت (در حالیکه مخاطب اصل جریان را در زمان کندن قبر توسط پدر میداند و به همین خاطر نمیتواند با برادران در تعلیق و هیجان کشف راز مفقود شدن رعنا همراه شود) کاملا اضافی بود. اصرارهای مداوم و تکراری علی از اینکه پدر اصل جریان را ( آنهم در هر شرائطی و در حالیکه خودش بنوعی میداند) بگوید نه تنها هیچ کمکی به روند فیلم نمیکرد بلکه تا حدی آن را به سمت مطایبه میبرد. داستانهای رازآلودی هم که هر از گاهی در نحوه ارتباط پدر با همسرانش و بلاهایی که بر سرشان آورده بود و نشان دادن محل دفن در زیر پای آنها تنها فیلم را قابل پیشبینیتر و کلیشهایتر میکرد. نکته دیکر حضور بدون تاثیر و خاصیت شخصیتهایی مانند پدر و مادر و دوست رعنا و حضور بیخاصیت محسن و نوع ارتباط نامفهوم رعنا باآنها بود و ایضا صحنه انتهایی فیلم که عینا همچون تراژدیهای باستان به پایان رسید.
اما بعنوان آخرین نکته باید گفت ایکاش در انتهای فیلم نامی هم از خسیس مولیر برده می شد که اتفاقا داستان فیلم خیلی بیشتر شبیه این نمایشنامه بود تا مواردی که در پایان بندی فیلم به آنها اشاره شده بود.
در نمایشنامه خسیس هم شاهد عشق مشترک و رقابت پدر پولدار و پسر بیبضاعتش بر سر یک دختر هستیم که البته در آنجا هم دختر به پسر فقیر گرایش دارد. در جایی از این نمایشنامه پسر پولهای پدر را یافته و آنها را به شرط فراموشی عشق مشترک و رضایت او برای ازدواجش با دختر فوق، گرو میگیرد در این فیلم هم داروهای پدر به شرط اعتراف وی برای آنچه که بر سر زن آورده توسط پسران گرو گرفته میشوند و…
در کل به سازندگان این فیلم آبرومند خدا قوت گفته و با اشتیاق زیاد به پای آثار بعدی این گروه خواهیم نشست.