پیکر خمیده رسانهها
آیا هنوز و به راستی نزد مردم به عنوان سرمایه اجتماعی – فرهنگی به حساب میآیند؟ آیا مخاطبان رسانهها، آن را تنها یادگاری خنثی از گذشتههای نه چندان دور میدانند؟ حاکمیت سیاسی از چه منظری به جایگاه و کارویژه لازم برای رسانهها مینگرد؟ آیا در این منظر، همچنان رسانهها سرمایه اجتماعی – فرهنگی هستند؟ یا مزاحمی که لازم است مدام چوب تنبیه بر سر و رویش خورده و در شبکهای از نظارتها مراقبت شوند؟
رسانهها به اجبار لازم است برای ادامه بقای خود به موقعیت سنجی هوشمندانه پرداخته و جایگاه خود را در درون نظام سیاسی؛ حقوقی و وظایف حرفهای در برابر جامعه، منافع و امنیت ملی روشن کنند. در غیر از این صورت و در مواجهه با نگاههای بستهای که همواره در کارکرد رسانهها ایجاد تردید و اتهام میکنند، موقعیت روشن و ثابت نخواهند داشت. به عبارت دیگر، همه چیز در باره موقعیت یا جایگاه رسانهها در پرده ابهام باقی خواهد ماند.
ابهام گریبانگیر در کارکرد و موقعیت رسانهها، بزرگترین آسیب را بر قدرت سیاستگذاری خبری آنها زده است؛ امری که کارویژه رسانهها را با سه مؤلفه اعتبار؛ مرجعیت و تأثیرگذاری مفهوم میبخشد. همین مهم ..
آیا هنوز و به راستی نزد مردم به عنوان سرمایه اجتماعی – فرهنگی به حساب میآیند؟ آیا مخاطبان رسانهها، آن را تنها یادگاری خنثی از گذشتههای نه چندان دور میدانند؟ حاکمیت سیاسی از چه منظری به جایگاه و کارویژه لازم برای رسانهها مینگرد؟ آیا در این منظر، همچنان رسانهها سرمایه اجتماعی – فرهنگی هستند؟ یا مزاحمی که لازم است مدام چوب تنبیه بر سر و رویش خورده و در شبکهای از نظارتها مراقبت شوند؟
رسانهها به اجبار لازم است برای ادامه بقای خود به موقعیت سنجی هوشمندانه پرداخته و جایگاه خود را در درون نظام سیاسی؛ حقوقی و وظایف حرفهای در برابر جامعه، منافع و امنیت ملی روشن کنند. در غیر از این صورت و در مواجهه با نگاههای بستهای که همواره در کارکرد رسانهها ایجاد تردید و اتهام میکنند، موقعیت روشن و ثابت نخواهند داشت. به عبارت دیگر، همه چیز در باره موقعیت یا جایگاه رسانهها در پرده ابهام باقی خواهد ماند.
ابهام گریبانگیر در کارکرد و موقعیت رسانهها، بزرگترین آسیب را بر قدرت سیاستگذاری خبری آنها زده است؛ امری که کارویژه رسانهها را با سه مؤلفه اعتبار؛ مرجعیت و تأثیرگذاری مفهوم میبخشد. همین مهم سبب شده تا نقش آنها در جایگاه «شریک منصف» و «ناظر بیطرف» برای نزدیک کردن دیدگاههای متفاوت و گاه متعارض به گونه ترسآور خنثی بنماید. برخلاف تصور جزم اندیشان خوشباور، این وضع نه تنها برای منافع عمومی؛ بلکه نظام سیاسی نیز هشدار دهنده و تهدیدزاست.
اوضاع برای رسانهها چنان سخت شده که حالا مدیران آن میان دو گزینه سرگردانند: این که آیا باید از حرفه و مسئولیتهای مترتب برکار رسانه دفاع کنند؟ یا از نیروهای خود که به دلیل انجام وظایف حرفهای با آسیبهای ناگهانی روبرو میشوند؟ همین مهم کار رسانهها را به انتخاب ناگزیر میان یکی از دو متغیر «هوش» و «هوشیاری» کشانده است. اگر «هوش» را هنر حل مسایل و برون رفت از مشکلات و نیز «هوشیاری» را هنر شناخت پیشاپیش تهدیدها و آسیبها معنی کنیم، اکنون غالب خبرنگاران رسانهها و مدیرانشان «هوشیارانه» در پی محدود کردن کار خود برای مصون ماندن از آسیبهایی هستند که ممکن است به دلیل برخی تنگ نظریها با آن روبرو شوند. این در حالی است که در شرایط عادی، کار رسانه، هوشیار ساختن افکار عمومی و نظام سیاسی در برابر آسیبها، تهدیدها و خطراتی است که به صورت پنهان و آشکار میتوانند متوجه ثبات و مشروعیتهای لازم برای حل مشکلات شوند. علاوه براین، رسانهها با مشارکت جویی از نخبگان رسمی و غیر رسمی و برپایی مناظره منصفانه، میکوشند «هوش» لازم را برای حل مشکلات و برون رفت از آن تقویت کنند. «هوش و هوشیاری» دو امر همپوشانندهای هستند که به کارویژه رسانهها معنی میبخشند.
باز خوانی یا بازتعریف از جایگاه و موقعیت رسانهها تنها متوجه مدیران و کارگزاران آن نیست، بلکه کارگزاران نظام سیاسی نیز در این بزنگاه کم بدیل، لازم است دیدگاه خود را به دور از تنگ نظریهای تحمیلگر به آن روشن کنند. آیا رسانه را به عنوان پدیده ای برخاسته از مدرنیسم و عصر ارتباطات به رسمیت میشناسند؟ آیا نخبگان رسمی،اهمیت تفاوت تلقیها و باورها به عنوان مختصات افکار عمومی در دوران حاضر را میپذیرند؟ آیا باور دارند که برخلاف گذشته، افکار عمومی اعم از افراد و گروههای اجتماعی تلقی خود را از تحولات به گونه عقلانی – تحلیلی پذیرا هستند و این مهم، ممکن نخواهد بود مگر عرصهای که رسانهها در هیئت «ناظر بیطرف» و «شریک منصف» در تعقیب مطالبات عمومی و با برپایی مناظرهها به نزدیک کردن دیدگاههای متفاوت ایجاد میکنند؟ اگر این پذیرش وجود دارد؛ در این صورت لازم است کارویژه رسانهها را در شکل بخشی به فرهنگ سیاسی – اجتماعی به رسمیت شناخت.
کارویژه اصلی رسانههای مؤثر، به کار گیری تکنیکهای تحلیلی به جای نگرشهای آمرانه است. این امر برخلاف آن مفهومی است که برخی صاحبان تریبونهای رسانهای جزم اندیش بر آن اصرار دارند؛ یعنی مخالفت با هرگونه رقابت آزاد اندیشهها و حتی ارزشها. آنان روشهای آمرانه را بر همه روشهای مشروعیت زا ترجیح میدهند؛ در حالی که «مشروعیت» کلید ثبات سیاسی است. برخلاف تصور جزم اندیشان انحصار طلب که یا از سر ساده بینی و یا تعمد تردید برانگیز در انگیزههایشان عمل میکنند، ناکارآمد کردن رسانههای ( به زعم آنان رقیب) آن هم در عصر ارتباطات، هرگز نخواهد توانست باورهای ایشان را بر افکار عمومی مسلط کند.
تفکرات جامانده در گذشته، دیر یا زود درخواهند یافت که در زمانه حاضر نمیتوان تفاوتها را تا همیشه به رسمیت نشناخت و با آن ستیز دائم داشت. از این رو لازم است نظام سیاسی بر حسب مصالح خود، تعریف روشنی از موقعیت و جایگاه رسانهها ارائه کند.
روز«خبرنگار» امکانی است برای تعارفهای معمول و گفتن جملات قصار از جایگاه خبرنگار به عنوان پرتو افکن نور در تاریکیها و سخنانی پر طمطراق از این دست. مهم به رسمیت شناختن کارویژه رسانه و جایگاه خبرنگار است.
تجربههای تلخ، پیکر رسانههای کشور را خمیده کرده است؛ لازم است موقعیت و جایگاه آن از سوی کارگزاران رسانه به اجبار و نظام سیاسی بر حسب تشخیص مصالح، باز تعریف شود.