چرا ایران مهم است؟
ایده ایران، اندیشه ای در بستر سرزمینی ایران و در قالب امر حکومت معنا می یابد. سرزمین ایران، عرصه پهناور جغرافیایی است که به دلیل تنوع آب و هوایی و حاصلخیزی زمین، محل هجرت و سکونت اقوام گوناگون بوده است. اقوام گوناگون، به دلیل شرایط ناشی از آب و هوا، خشکسالی و یخبندان، با مهاجرت به فلات ایران، مسکنی امن و بدور از دشواره های جغرافیایی برای خود برگزیدند. این اقوام که برای خود زیست جمعی و فرهنگی خاص خود داشتند؛ لذا با سکونت در فلات ایران، حاکمیتی خاص خود در منطقه خود اعمال کردند. اما با مهاجرت و سکونت در فلات ایران، امکان دفع تمام مشکلات و خطرات برای آن ها امکانپذیر نبود. در این مهاجرت، خطرات ناشی خشکسالی و یخبندان محض از بین رفته بود؛ اما در مقابل خطرات ناشی از حملات اقوام دیگر که متأثر از شرایط جغرافیایی و در از برای بقاء غارت می کردند، در امان نبودند.
برای اولین بار ، عیلامی ها که در منطقه جنوب غربی و جنوب فلات ایران، تمدنی بزرگی برساخته بودند، ملجاء و پناه این آقوام ضعیف در مقابل خطرات ناشی از قتل و غارت بودند. این توان نظامی، فرصتی را در اختیار عیلامی ها داد تا در اندیشه توسعه حاکمیت..
ایده ایران، اندیشه ای در بستر سرزمینی ایران و در قالب امر حکومت معنا می یابد. سرزمین ایران، عرصه پهناور جغرافیایی است که به دلیل تنوع آب و هوایی و حاصلخیزی زمین، محل هجرت و سکونت اقوام گوناگون بوده است. اقوام گوناگون، به دلیل شرایط ناشی از آب و هوا، خشکسالی و یخبندان، با مهاجرت به فلات ایران، مسکنی امن و بدور از دشواره های جغرافیایی برای خود برگزیدند. این اقوام که برای خود زیست جمعی و فرهنگی خاص خود داشتند؛ لذا با سکونت در فلات ایران، حاکمیتی خاص خود در منطقه خود اعمال کردند. اما با مهاجرت و سکونت در فلات ایران، امکان دفع تمام مشکلات و خطرات برای آن ها امکانپذیر نبود. در این مهاجرت، خطرات ناشی خشکسالی و یخبندان محض از بین رفته بود؛ اما در مقابل خطرات ناشی از حملات اقوام دیگر که متأثر از شرایط جغرافیایی و در از برای بقاء غارت می کردند، در امان نبودند.
برای اولین بار ، عیلامی ها که در منطقه جنوب غربی و جنوب فلات ایران، تمدنی بزرگی برساخته بودند، ملجاء و پناه این آقوام ضعیف در مقابل خطرات ناشی از قتل و غارت بودند. این توان نظامی، فرصتی را در اختیار عیلامی ها داد تا در اندیشه توسعه حاکمیت خود برآیند. اندیشه توسعه حاکمیت در گذشته با جنگ طلبی همراه بوده است؛ اما برای اولین بار در فلات ایران، تحت تاثیر اندیشه حکومتی بین النهرین(میان رودان)، برسازی حکومتی اتحادساز در فلات ایران برساخته شد.
در این حکومت، شاهنشاه مفهوم مرکزی و پایه اساسی شکل گیری قدرت قلمداد می شد. همان طور که از این اصطلاح بر می آید، شاهنشاه، شاه تمام شاهان ساکن بر این فلات پهناور خ اهد بود. در این حکومت که در شاهنشاه، تجلی معنایی پیدا می کند، شاهنشاه، شاهان محلی را در ذیل قدرت خود متحد می سازد. اتحادی که در آن، ضمن پذیرش قدرت های محلی، از لحاظ ساختاری، به مرکزیت شاهنشاه تکیه می کنند. بر این اساس شاهنشاه ایده کثرت در عین وحدت به ساختار قدرت وارد می شود. در این ساختار، قدرت، بر محور شاهنشاه که شاه تمام شاهان مناطق محلی است به یگانگی می رسد.مبدا وحدت او خواهد بود و از او تمام تنوع ها و گوناگونی ها ناشی می شود. در این فرآیند، حکمرانی پاره پاره در معرض خطرات مختلف در فرآیند اتحاد به قدرتی یکپارچه، منسجم و در عین حال قدرتمند تبدیل می شود. این ایده در زمانه خود برای پذیرش و مشروعیت از گفتمان دینی حاکم بر ذهنیت عامه، جهت توجیه بهره لازم را می برد؛ به صورتی که قدرت یکتایی شاهنشاه در امتداد قدرت اهورامزدا، خدای بزرگ بر کیهان قلمداد می شود. در این رهیافت، غایت نهادینه در کیهان را نظم و ثبات تصور شده است که در هستی متافیزیکی و در ذیل مدیریت الهی برساخته شده است. این ثابت و نظم در هستی مادی از سوی نیروی شر، مورد تعرض قرار می گیرد، در نتیجه سعادت و بهزیستی از جهان مادی رخت بر می ببند. در این شرایط با برسازی ایده حکومت اندیشی ایرانی که در آن مرکزیت از آن شاهنشاه است، خداوند، اهورامزدا با برگزیدن انسانی با صفات متعالی و خویشکاری مشخص در راستای تحقق نظم و سعادت( اشه ) قدرت الهی را در زیست جهان مادی امتداد می بخشد. در این ساختار حکومتی، شاهنشاه همان موقعیت و جایگاه اهورامزدا را در هستی مادی دارد. او با کسب فره ایزدی، مقامی الهی بدست می آورد. حال با این توان و این غایت، شاهنشاه از برای تحقق نظم و ثبات و نیز نهادینگی عدالت مبتنی بر اشه، تمام تنوع ها را به اتحاد می رسد. اتحاد متجلی در شاهنشاهی به مثابه وحدت، یکتایی و یکرنگی نیست؛ بلکه همه چیز در جایگاه و نقش خود باقی می ماند، اما در راه مبارزه با شر وبدی متحد می شوند. در این ایده حکومت اندیشی، شاهنشاه با تعریفی که از آن در ذهنیت دینی و تصور ایرانی وجود داشت، راهبر انسان ایرانی به سوی خیر، نور و سعادت است.
در دوران باستان با برآمدن چالشها و بحران های سخت، بقای ایران را تضمین و حفظ کرده است. بحث در باب چگونگی محافظت و بقای ایران بر بنیاد ایده حکومت اندیشی ایرانی فرصتی دیگر و نوشتاری مستقل می طلبد.
اکنون سؤال این است که بقای ایران در طول تاریخ و تداوم فکری و فرهنگی ایران در عصر سنت قابل فهم است؛ زیرا ایده برساخته تفکر سنتی در محیط آن توان ایفای نقش و تحقق غایت متصور را خواهد داشت. اما شرایط دنیا جدید و مدرن، بسیار متفاوت از گذشته است. در این وضعیت راه پیش رو، گسست معرفتی خواهد بود یا راهی دیگر در مقابل هم وجود دارد؟
در پاسخ این سؤال باید دقت داشت که از دو دنیا به طور کامل متفاوت سخن می گوییم. دنیای سنت که انسان موجودی تابع از وجود خدایان و اندیشه معرفتی الهی است، لذا در این بینش، انسان تکلیف مدار، مطیع و ذهنیت تبعی از امر متافیزیک است. در مقابل، انسان در دنیای جدید مدرن، در گذار از گفتمان دینی، گفتمان انسان مداری را نهادینه ساخته که در آن انسان با توان تفکر و اندیشیدن، خویشتن خ یش را در وضعیت برابر با خدایگان عصر سنت قرار می دهد. این امر انسان را موجود حق مدار و دارای صلاحیت های تحقق بهزیستی برای خویشتن خویش است. انسان خردمند داعیه دار حل تمام نادانسته و خب یل آن ها به دانسته های ملموس و حقیقی است. حقیقت در این تصور دیگر امری متعالی و غیر قابل دستیابی نیست؛ بلکه حقیقت چیزی نیست، مگر آن که برساخته فکر انسان که در عنیت آن را نمود می بخشد. در این تغییر معرفتی، حکومت اندیشی مبتنی بر افراد برگزیده صالح، کارایی و غایت متصور از آن با افول روبرو شده است. همچنین این ایده های حکومت اندیشی نمی تواند ، اهداف مدنظر انسان خردمند و صاحب حق مدرن را برآورده سازد.
در این شرایط هر نوع انقطاع معرفتی، انسان در حال گذار از ذهنیت تبعی متکی به خدایگان را دچار بحران و سرگشتگی می کند. این انسان که وجود تجسد بخش خدا را در مفهومی بنام شاهنشاه بازنمایی می کرده است، به طور ناگهان با پدیدار انسان به ماهو انسان از هر نژاد و زبان و طبقه، جایگزین آن می شود و صلاحیت حق مداری در برگزیدن و برگزیده شدن پیدا می کند. در این بستر، نمود حکومت هایی با بن مایه های معرفتی گذشته گرا در قالب ساختارهای نو، محصول این دشواره ذهنی در بستر گذار است. امری که خطرات مضاعفی چون سرگشتگی و حیرانی را در فروپاشی های اجتماعی و سرزمینی می تواند نمود بخشد. برآمد صداهای ناهمساز با تاریخ ایران را باید در بستر این دشواره خوانش کرد.
راه حل این چالش سخت، در مفهوم سازی های جایگزین یا بازنمایی کردن است. اگر در طول تاریخ ایران زمین، شاهنشاه، ضامن بقای ایران ا خطرات و دشواره ها بوده و نیز معیار اتحاد قومی یکپارچگی ملی بوده است، امروز این کارکرد را نمی تواند برای سرزمین ایران ایفاء کند. دلیل اصلی آن این است که انسان خردمند از هر نوع سروی بر خویشتن خویش عبور کرده است. انسانی که داعیه دار سروری در این دوره باید از تمام انسان های تحت حاکمیت و قدرت خود بالاتر و داناتر باشد. در گذشته با توجه به این امر که دانایی در طبقه ممتاز اشراف نمود می افته، برتری شاهنشاه جهت راهبری جامعه، امر قابل فهم و باور بوده است، اما اکنون، چنین ادعایی از سوی هیچ انسانی قابل پذیرش نیست. عصر تجمیع قدرت در جود یک شخص با تکیه بر مفاهیم توجیهی متافیزیکی گذشته و غیرقابل دفاع است. در این شرایط، انسان خردمند در فرآیند حق برگزیدن و برگزیده شدن، حکمرانی انتخابی در سیکل جابه جایی قدرت نمود بخشیده است.
ایران این سرزمین پهناور و متنوع و مملوء از گوناگونی ها در فرآیند برسازی ساختارهای حکمرانی چرخشی با اتکاء به شرایط انسان خردمند، می تواند با اتکاء به مفهوم ایران که بازنمایی شاهنشاه را در خود دارد به سوی حکمرانی ن ین پیش رود. ایران، نقطه اشتراک تمام ایرانیان از اقوام مختلف زبانی، لهجه ای و نژادی است. آن چه همه قومیت های ساکن بر این ع صه جغرافیایی را می تواند پیوند بدهد، مفهوم ایران است. تمام کسانی که بر این سرزمین زیسته اند و همطراز عمر آن تاریخ دارند، در برسازی هویت مشترک ایرانی نقشی داشته و در برسازی تاریخ آن موثر بوده اند. حال می توان با اتکاء به ایران، مام مهین که هریک از اقوام عرب، ترک، بلوچ، کرد، گیلکی، مازنی، لر، بختیاری، فارس و….در حفظه تاریخی و هویتی خود با آن وجود تأثیرگذار داشته اند، امروز با تکیه بر آن بستر برسازی هویت ملی جدید برای گذار به حکمرانی انسان خردمند، حق مدار استفاده کرد. ایران ، نقطه عزیمت برای اندیشیدن دشواره های دنیای ۹دید و برسازی حکمرانی متناسب با شعور انسان خردمند ایرانی خواهد بود.
۶۵۶۵