چرا مردم از خدای بعضی ها بیزارند
اما کیست که نداند عرصه جولان فلانی و نظائر او یا در مقامات انتصابی است و یا در جایی که چیزی شبیه به انتخابات برگزار می شود. هرجا که مردم حضور پیدا می کنند دیگر از فلانی و دوستانش نشانی باقی نمی ماند. چرا؟ چرا او و رفقایش علی رغم این همه دعوی و شعار و رگ گردن کلفت کردن نمی توانند مردم را فریب دهند؟ مگر نه این که سیاست عرصه فریب کاری است؟ مگر نه این که فلانی و دوستانش همواره رقبایشان را به دروغگویی متهم می کنند و می گویند آن ها با فریب مردم توانسته اند رای اکثریت را به دست بیاورند؟ پس لابد آن سوی دعوی فلانی و امثال او این است که ما راست گوییم. پس چرا مردم به صداقت این راستگویان هیچ گاه روی خوش نشان نداده و نمی دهند؟ آیا مردم ذاتا از دروغ خوششان می آید؟ اگر این گونه است پس چرا دم از مردم می زنند؟ آیا مردمی که دروغ و فریبکاری را بر درستی و راستی ترجیح می دهند لایق این همه فداکاری اند؟ حقیقت این است که اکثر مردم دروغ و راست را بی آن که درباره آن تحقیق کنند از یکدیگر تمیز می دهند. لسان غیب می فرماید: به صدق کوش که خورشید زاید از نفست. کسی که مدام دم از صداقت می زند اما هنوز شجاعت آن را ندارد..
اما کیست که نداند عرصه جولان فلانی و نظائر او یا در مقامات انتصابی است و یا در جایی که چیزی شبیه به انتخابات برگزار می شود. هرجا که مردم حضور پیدا می کنند دیگر از فلانی و دوستانش نشانی باقی نمی ماند. چرا؟ چرا او و رفقایش علی رغم این همه دعوی و شعار و رگ گردن کلفت کردن نمی توانند مردم را فریب دهند؟ مگر نه این که سیاست عرصه فریب کاری است؟ مگر نه این که فلانی و دوستانش همواره رقبایشان را به دروغگویی متهم می کنند و می گویند آن ها با فریب مردم توانسته اند رای اکثریت را به دست بیاورند؟ پس لابد آن سوی دعوی فلانی و امثال او این است که ما راست گوییم. پس چرا مردم به صداقت این راستگویان هیچ گاه روی خوش نشان نداده و نمی دهند؟ آیا مردم ذاتا از دروغ خوششان می آید؟ اگر این گونه است پس چرا دم از مردم می زنند؟ آیا مردمی که دروغ و فریبکاری را بر درستی و راستی ترجیح می دهند لایق این همه فداکاری اند؟ حقیقت این است که اکثر مردم دروغ و راست را بی آن که درباره آن تحقیق کنند از یکدیگر تمیز می دهند. لسان غیب می فرماید: به صدق کوش که خورشید زاید از نفست. کسی که مدام دم از صداقت می زند اما هنوز شجاعت آن را ندارد تا حضور حجاب بان ها و گشت ارشاد را در خیابان ها و مترو به عهده بگیرد هزاران سال نوری با مفاهیمی مانند صدق و عدالت و دلیری فاصله دارد. مگر می شود عالی ترین مقامات یک کشور دورهم بنشینند و همه باهم برخوردهای زشت و زننده ای را که با زنان و دختران این سرزمین می شود محکوم کنند اما کماکان فیلم ها و ویدئوهایی منتشر شود از ادامه همان برخوردها؟ اگر این رفتارها به دستور مستقیم فلانی و نظائر اوست که تکذیب آن نشانه جبونی و زبونی است و اگر نیست گواهی است بر بی عرضگی و نهان روشی مدیری که با بی پروایی تمام، خرد و کلان مملکت را بی عرضه می خواند و سعی دارد خود را در شمار باعرضه ترین و صادق ترین مدیران تاریخ جا بزند.
درود همه دردمندان بر آن که گفت: آن که می گوید نخواهم گذاشت رئیس جمهور شوی، یا جای خدا نشسته است یا جای مردم. باری! آنان که با چنان قاطعیتی و در مقام فعال مایشاء چنین احکامی صادر می کنند از آغاز خود را خدا می دانسته اند و صاحب این مردم. به همین دلیل هر رفتاری با مردم را حق ذاتی خود می دانند و در عین حال خود را حامی مردم می خوانند. مردم از نظر آن ها وقتی مردمند که تمام قد چه از حیث ظاهر و چه از حیث عقیده و آیین و مکتب به شکل و رنگ آن ها دربیایند وگرنه می شوند معاند و خودباخته و غربزده و سازشکار و ضدانقلاب و دیگر القاب و عناوینی که خود مستحق آنند. مردم را در کوچه و خیابان و بانک و مترو و اداره و بیمارستان و کلانتری و دادسرا و دانشگاه و ورزشگاه، فقط و فقط به جرم آن که نمی خواهند به شکل مطلوب آنان درآیند تحقیر می کنند و بازهم دم از مردم می زنند. این مایه از تکبر و تفرعن از همان خودخداپنداری سرچشمه می گیرد وگرنه که را زهره آن است که با هم نوع و هم وطن و همسایه خود چنان رفتار کند که پیشتر دشمنان قسم خورده این آب و خاک هم نکرده اند.
مشکل از خدا و پیغمبر نیست. هیچ کدام از کاندیداهای ریاست جمهوری به اندازه مسعودپزشکیان آیه و حدیث و روایت نمی خواند. با این حال کمتر کسی را دیده ام بگوید این شکل از سخن گفتن را خوش نمی دارم. اما وقتی فلانی می گوید: «به لطف خدا»، آدم حالش بد می شود. چرا؟ به این علت روشن که خدای پزشکیان هرچه هست خدای ابزاری نیست. خدایی صاف و صادق است. اما خدای فلانی و نظائر او بتی است که هرلحظه به رنگی درمی آید. نه به مصداق «کل یوم هو فی شان» بلکه به مصداق آفتاب پرستی که به اقتضای حال و روزِ نفسِ نفیسِ حضرات، شکل عوض می کند. اگر خلق که یکسر همه نهال خدایند به خاتمی و روحانی رای دهند خدا این وسط هیچ کاره است و اگر هم وجود داشته باشد در مقابل کید شیطان –نعوذباالله- بازی را باخته اما اگر نیمی از همان مردم به کاندیدای موردنظر این حضرات رای بدهند آن وقت است که خداوند تبارک و تعالی مهر آن بزرگوار را در دل مردمان انداخته و سبب سرافکندگی شیطان را فراهم ساخته. این خدای خودساخته نه خدای عارفان است که مظهر لطف و مرحمت باشد، نه خدای متشرعان است که نسبت به ربا و دروغ و ریا و ظلم به مردم حساس باشد و نه حتی خدای زاهدان که اگرچه زیادی سخت گیر است اما حکمش بر همه یکسان رواست. خدایی است که هرگاه فلانی و نظائر فلانی اراده می کنند سر و کله اش پیدا می شود و به دلخواه حضرات رفتار می کند و بعد می رود پی کارش. خدایی است که تنها حساسیتش موی زنان است. خدایی است که نسبت به ناکارآمدی و کارنابلدی و سپردن زمام امور به دست و پا چلفتی ترین مخلوقات خود هیچ اهمیتی نمی دهد. خدایی است که از وعده های پوچ و دروغین به خشم نمی آید. خدایی است که زنان و فرزندان حاکمان را با چشم دیگری می نگرد. خدایی است که اصلا با عقل مشکلی اساسی دارد و مغز را به اشتباه در کله آدمی کار گذاشته.