قاضی در توجیه برائت متهم گفت :برخلاف ادعای شکات،متهم فرد با هوشی است که توانسته با دروغ میلیاردها تومان پول تحصیل کند
صدای گوش خراشی بود؛فریادهایی که با ناله های جگر سوز زن جوان و صدای قیژقیژ درِ اتاقِ قاضی یکی شد،هنوز از چهارچوب(چارچوب) در خارج نشده بودند که زن تمام برگه های پوشه ای که در دست داشت، پاره کرد و به سر وصورت مرد میانسالی که خارج از محکمه روی صندلی آهنی راهرو دادگستری مغموم و سرافکنده نشسته بود،ریخت،گویی جشن عروسی است و صاحب جشن مرد میانسال است!!
زن! همراه با ناله ، کِل می کشید!!نفرین می کرد و قهقه سر می داد!!با مشت یکی به سینه ی خویش می کوبید و یکی بر بازوی مرد همراهش!کل می کشید و ناله می کرد!هورا می کشید و کف می زد!گریه میکرد و میخندید!!
در چشم به هم زدنی نقش زمین شد،عرق سرد روی پیشانیاش را میشد از چند متر فاصله دید همانطور که حرارت صورت گلگون شده اش را،حتی نالههایی که در همان حال و احوال بیحالی نزدیک به بیهوشی زیر لب زمزمه میکرد…
رو به مرد میانسال میگفت:
مرد نیستی اگر آن پسر از خدا بیخبر کلاشِ یک رو صد رنگ را تحویل من و این شوهر سادهلوح احمق ندی! !پسر نامردت کاری کرد که هم احترام و عشقِ بین من و شوهرم از بین رفت هم حرمت رفاقت که اگه خدا هست و خدایی می کنه حتما تاوان می..
صدای گوش خراشی بود؛فریادهایی که با ناله های جگر سوز زن جوان و صدای قیژقیژ درِ اتاقِ قاضی یکی شد،هنوز از چهارچوب(چارچوب) در خارج نشده بودند که زن تمام برگه های پوشه ای که در دست داشت، پاره کرد و به سر وصورت مرد میانسالی که خارج از محکمه روی صندلی آهنی راهرو دادگستری مغموم و سرافکنده نشسته بود،ریخت،گویی جشن عروسی است و صاحب جشن مرد میانسال است!!
زن! همراه با ناله ، کِل می کشید!!نفرین می کرد و قهقه سر می داد!!با مشت یکی به سینه ی خویش می کوبید و یکی بر بازوی مرد همراهش!کل می کشید و ناله می کرد!هورا می کشید و کف می زد!گریه میکرد و میخندید!!
در چشم به هم زدنی نقش زمین شد،عرق سرد روی پیشانیاش را میشد از چند متر فاصله دید همانطور که حرارت صورت گلگون شده اش را،حتی نالههایی که در همان حال و احوال بیحالی نزدیک به بیهوشی زیر لب زمزمه میکرد…
رو به مرد میانسال میگفت:
مرد نیستی اگر آن پسر از خدا بیخبر کلاشِ یک رو صد رنگ را تحویل من و این شوهر سادهلوح احمق ندی! !پسر نامردت کاری کرد که هم احترام و عشقِ بین من و شوهرم از بین رفت هم حرمت رفاقت که اگه خدا هست و خدایی می کنه حتما تاوان میدی…
زن جوان مرد میانسال را به رگبار کلمات گرفته بود ؛ گاه با فریاد گاه با ناله و مرد میانسال همانطور که آماج کلمات بود،سرافکنده به موزاییک های سیاه و سفید کف راهرو چشم دوخته بود و هر از گاهی که سر بلند می کرد رو به شوهر زن جوان که دست به سینه سعی داشت با ایماء و اشاره به وی بفهماند که همسرش عصبانی است و از او دلگیر نباش، زیرلب می گفت:بگذار راحت باشه!حق داره!و با اشاره به سقف ساختمان خدا را گواه می گرفت که از پسرش خبری ندارد.
شرح ماوقع:پسر مرد میانسال که از دوران کودکی با این زن و شوهرِ جوان دوست بوده و به عبارتی قدمت رفاقتشان با طول عمرشان یکی بوده، در جشن عروسی به زوج جوان سرویس طلایی هدیه می دهد، که با وضعیت مالی اش هیچ سنخیتی نداشته و در ادامه دعوت به رستوران مجلل شهر و پذیرایی آنچنانی ، ضمیمه ی ارزش کادوی شب عروسی،سبب تعجب و پرسشِ رفقای قدیمی و تازه عروس و داماد آنروز می شود که چطور به چنین وضع مالی و سرمایه ای رسیده ای؟!و این سوال فتح باب نقشه ی رفیق بی معرفت است که از همان رستوران شروع می شود؛ وی با سرهم کردن دروغ های باورپذیر،مدعی می شود که چند وقتی است در بازار مشغول معاملاتی شده که سود حاصله قابل باور نیست و در کمتر از دو سه ماه سرمایه ی جزیی وی چندین برابر شده و حالا در صدد افزایش سرمایه و مشارکت با شخصی معتمد است و به هیچکس جز رفقای دوران کودکی اعتماد ندارد…
زوج جوان پس از مدتی که به خیال خودشان سرگرم برآورد شرایط بوده اند… پیشنهاد رفیق قدیمی را پذیرفته،کل هدایای عروسی حتی سرویس طلایی که وی هدیه داده بود را تَنگِ ودیعهی مسکنِ اجارهای و پول ماشین زده،دو دستی تقدیم میکنند!
یکماه و چند روز بعد برگهی احضاریه دادسرا حکایت میکند که هدیهی رفیق قدیمی طلای مسروقه بوده و …
برگهی احضاریه دادسرا برای زوج جوان مفهومی ورای معنای غالب اوراق قضایی داشت.
زوج جوان در برگهی احضاریه دادسرا که به سایز A۵ بود و نهایتا سه سطر نوشته داشت، سرنوشت یک عمر رفاقت را میدیدند و بر باد رفتن سرمایهی یک زندگی که سالها برای جمعآوری آن زحمت کشیده بودند!
زوج جوان در شکواییهی تنظیمی تمامی جملات و عباراتی که رفیق قدیمی برای جلب اعتماد ایشان به زبان جاری کرده بود را ضمیمهی شهادت شهودی کرده بودند که گواهی میدادند،تیپ و رفتار رفیق قدیمی یک شبه شبیه کسانی شد که سالها در بازار تجارت میکند و تمام دروغ های متهم را جزء به جز نقل کردند و برخی نزدیکان و مهمانان شب عروسی که مخاطب دروغ های متهم بودند نیز به عنوان گواه در مراحل دادرسی حضور یافتندو…اما قاضی دادگاه با این استدلال که متهم صرفا با دروغ اعتماد شکات را جلب کرده و چون دروغگویی جرم نیست وی را تبرئه کرده در انتهای دادنامه انشاء شده بود: شکات ارشاد می شوند به طرح دعوی حقوقی بابت مطالبه ی طلب !*
وعده های واهی و امیدوار کردن افراد به امور غیر واقع مقدمه ی وقوع جرم کلاهبرداری است که همراه با مانور متقلبانه و سپس تحصیل مال به عنوان نتیجه ی اینگونه رفتارها سبب نهایی شدن ارکان جرم است.علیرغم قرابت مفهومی و نزدیکی مصادیق نتایج حاصل از رفتارهای فریبکارانه و دروغگویی،حقوق کیفری بین این دو قائل به تفاوت بوده،برای شکل گیری عنصر مادی-روانی بزه کلاهبرداری لازم است فریب و اغفال افراد در نتیجه ی اعمال متقلبانه(مانور متقلبانه) رخ دهد و نه صرف دروغگویی لذا چنانچه فردی با توسل به دروغ موفق به اغفال و سپس تحصیل مال دیگری شود امکان انتساب جرم کلاهبرداری به رفتار چنین فردی وجود ندارد…
*در چنین مواردی مال باخته صرفا می تواند با طراحی دادخواست،ادعای مطالبه وجوه پرداختی را در قالب خواسته ی مطالبه وجه و خسارات ناشی از تاخیر تادیه و دادرسی را مستند به مستندات واریز و پرداخت وجوه مطرح کند.
وکیل دادگستری-شیراز