بلاگ

باستان گرایی یا مقدمات ورود شاهزاده

این‌طور نبود که در میدان فردوسی مشهد، نقاشی‌ِ دیواریِ شاهنامه را پاک کنند و در میدانِ امامِ ساری، مجسمه‌های تاریخی را یک‌شبه از جا دربیاورند. این‌طور نبود که در نمایش‌های تلویزیونی نام هرچه جانی و خلافکار ایرانی باشد و نام هرچه آدم مثبت و علیه‌السلامی اسلامی. پیش از بهمن پنجاه و هفت، قرار بود احیایِ عظمتِ گذشتة ایران به مشروعیت و مقبولیت حکومت وقت مدد برساند و راه را برای گذشتن از دروازه‌های تمدن هموار سازد. با این‌حال، آن باستان‌گرایی با همه خوش‌سلیقه‌گی‌هایی که دست‌اندرکارانش داشتند و با همه هوش و دانشی که کارگردانان پشت‌صحنه اش، نتوانست اعلیحضرت و خاندانش را از فرجام شومی که در انتظار آنان بود رهایی بخشد. و نه تنها رهایی نبخشید بلکه خود یکی از عوامل برانگیختگی توده‌ها شد تا داد خود از کهتر و مهتر بستانند. با این همه انصاف آن است که بگوییم آن باستان‌گرایی به سر و شکل مدعیانش می‌آمد و لباس این باستان‌گرایی به تن مدعیان زار می‌زند. این باستان‌گرایی باسمه‌ای هیچ نسبتی نه با سیاست‌های کلان نظام سیاسی امروز دارد و نه با شعارهای رایج. صرفا یک شوی تبلیغاتی بی‌مزه است. برای سرگرمی خلایق. شاید هم برای پُرکردنِ جیبِ مشتی پروژه‌بگیرِ مردِرِند که اوضاع کنونی را بهترین فرصت برای اجرای این شعبده‌بازی‌ها دیده‌اند. هرچه هست تناقضی است که روی دیگر تناقض‌های بی‌شمار حکمرانی موجود تلنبار می‌شود و مثل خوره ته‌مانده باورها و اعتقادات این مردم را می‌خورد. اگر خُردک خردی باقی مانده‌است باید جلوی این بی‌خردی‌ها را گرفت اما اگر داستان چیز دیگری است و حضرات جدی جدی قصد دارند که عطف به ماسبق کنند و یا مقدمات ورود شاهزاده را فراهم آورند باید هرچه زودتر تکلیفشان را با آدم‌ها و ایالت‌های خودمختار روشن کنند و سیاستی یکدست را بر مملکت حاکم فرمایند. با سیاست یک بام و چندین و چند هوا شاید بتوان مدتی کار خود را پیش برد اما نمی‌توان مدت زیادی دوام آورد. بالاخره یک جا کار از دست در می‌رود.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا