غیاب نخبگان در جامعه ایران
لذا افراد حاکم در ساختارهای شاهنشاهی، امپراطوری و یا هر ساختار دیگر، به مثابه دانای کل، اداره امور جامعه تا مقدرات افراد تحت حاکمیت خود را در اختیار داشته است. حاکم آمر و ناهی و هدایت کننده قلمداد می شد. دو سیاست اقتصادی و خارجی، مهم ترین مسئله بوده با تدبیر حاکم به پیش می رفته است. رفاه تمام افراد تحت حاکمیت مطرح نبوده؛ چرا که در بینش انسان سنتی، قدرت امر الهی بوده که از برای سعادت انسان به فردی برگزیده واگذار می شده است. حاکم با علم به سیاست های الهی از برای سعادت، رهبری جامعه را برعهده می گیرد. سعادت نیز امری دنیوی نبوده؛ بلکه آدمی در جهان فانی سعادت و بهزیستی نمی جوید. رنج و سختی در هستی برای رسیدن به سعادت و آرامش ابدی به حساب می آمده است. از این رو تمام جنگ ها در عهد سنت با هدف هدایت انسان ها به حق و حقیقت انجام می شده است. انسان در ذیل هر ایده حکومت اندیشانه در عصر کلاسیک می زیسته، خدا را در قامت حاکمی الهی تجسد یافته می دیده است؛ لذا تبعیت و اطاعت، بایسته تعالی انسان به حساب می آمده است. در این تفکر دو مولفه مردم و یا شورش علیه حاکم جایگاهی ندارد. ثبات و تداوم مستمر قدرت، دالی ..