« ادب زیارت و اذن شرفیابی »
در اوایل دهه هشتاد هجری شمسی ، نخستین بارم بود که پس از سرنگونی دژخیم عراق، صدام، به زیارت عتبات عالیات در کربلای معلی مشرف میشدم!
لحظات پُر احساس و با دلهره زیادی به همراهم بود!
منگ و سرگردان بین الحرمین و هاج و واج مانده بودم، ابتدا به زیارت کدامین «سَرْوْ» بروم؟ «حسین» سرور شهیدان یا برادر باوفا و از خود گذشتهاش «حضرت عباس»؟
بر این گمان بودم که میبایست علاوه بر آدابِ معمول و مذکور در زیارتنامهها ، نوع تشریفات دیگری نزد زائران عرب وجود داشته باشد!
در این فکر بودم که ناگه به عربی سبزه چهره با قدی کشیده و سبیلی آویزان، عگال به سر و عبا به دوش روبرو شدم!
شکل و شمایل ظاهری این مرد، نشان میداد چهره عشیرهای جنوب عراق است.
به سبک خودشان:
«سلام علیکم ! عمی!» گفتم.
او هم بنا به توصیه و آموزه قرآنی:
وَ إِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا
پاسخ بهتری به من داد :
« وعلیکم السلام و مرحبا و میة هلا»!
پرسیدم:
عمو!
اولین بار است که به زیارت این دو بزرگوار مشرف میشوم ! راه و رسمتان چیست؟ باید نخست به زیارت کدامین امام رفت؟
با چشمان ثاقب و عقاب گونهاش ..
در اوایل دهه هشتاد هجری شمسی ، نخستین بارم بود که پس از سرنگونی دژخیم عراق، صدام، به زیارت عتبات عالیات در کربلای معلی مشرف میشدم!
لحظات پُر احساس و با دلهره زیادی به همراهم بود!
منگ و سرگردان بین الحرمین و هاج و واج مانده بودم، ابتدا به زیارت کدامین «سَرْوْ» بروم؟ «حسین» سرور شهیدان یا برادر باوفا و از خود گذشتهاش «حضرت عباس»؟
بر این گمان بودم که میبایست علاوه بر آدابِ معمول و مذکور در زیارتنامهها ، نوع تشریفات دیگری نزد زائران عرب وجود داشته باشد!
در این فکر بودم که ناگه به عربی سبزه چهره با قدی کشیده و سبیلی آویزان، عگال به سر و عبا به دوش روبرو شدم!
شکل و شمایل ظاهری این مرد، نشان میداد چهره عشیرهای جنوب عراق است.
به سبک خودشان:
«سلام علیکم ! عمی!» گفتم.
او هم بنا به توصیه و آموزه قرآنی:
وَ إِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا
پاسخ بهتری به من داد :
« وعلیکم السلام و مرحبا و میة هلا»!
پرسیدم:
عمو!
اولین بار است که به زیارت این دو بزرگوار مشرف میشوم ! راه و رسمتان چیست؟ باید نخست به زیارت کدامین امام رفت؟
با چشمان ثاقب و عقاب گونهاش نگاه معنیداری به من انداخت! بادی هم به غبغب انداخت! قدش را بیش از آنچه که بود بالا کشید، و با اعتماد به نفس زائدالوصفی شیهه زنان پرسشگرانه پاسخی حوالم داد:
عجبا!! یعنی نمیدونی؟!! معلومه که …!
امام حسین(ع) را نخست باید زیارت کرد!
داشتم برای دلدادگی بارگاه سیدالشهدا (ع) را نشانه میگرفتم و با شتاب به سمتش می رفتم که ناگه دست سنگینش را محکم به شانهام فرود آورد و با همان صدای غرور آمیزش نهیبی زد:
ببین !!
یادت باشه! اما، ادب اقتضاء میکنه که اذن ورود به بارگاه امام حسین را بایستی نخست از برادرش اباالفضل بگیری!!
سخت یکه خوردم… بدنم لرزید..
قطرات اشک گونههایم را خیس کردند…
زبانم بند آمد ، ناخودآگاه با تکان دادن دست، از این زائر بامعرفت روستایی عراقی، خداحافظی کردم و بلافاصله برای کسب اجازه شرفیابی به بارگاه سرور شهیدان، راهی محضر حضرت عباس بن علی(ع) شدم …
لحظات شگفت انگیز، به یادماندنی و خاطره انگیزی بود،
حالا سالیان سال و هر بار که به عتبات مشرف میشوم این خاطره در ذهنم تداعی میشود و یاد آن مرد بامعرفت عرب جلوی چشمانم رژه میرود و حرفهایش در گوشهایم طنین میاندازند.
اخیراً دو سه روزی بود که به دعوت «مرکز پژوهشهای بغداد » برای شرکت و سخنرانی در همایش علمی بینالمللی «فتوای جهاد کفایی؛ اهمیت، مضمون و ابعاد» به مناسبت سالگرد صدور فتوای جهاد کفایی آیتالله سیستانی جهت مبارزه با داعش، در بغداد به سر بردم .
شب شهادت حضرت جوادالائمه(ع) بود که توفیقی دست داد تا به کربلای معلی بروم.
پس از زیارت حضرت اباالفضل العباس(ع) و کسب اجازه و اذن زیارت امام حسین(ع) از ایشان، به همان سنت پیشین ، هنگام عزیمت به خروج از حرم مقدس با منظرهای مواجه شدم که آن را بلافاصله با گوشی همراهم ثبت کردم.
و اینگونه بود که دوباره به یاد این خاطره افتادم، برگشتم و در گوشه حرم نشستم و آن را برای خود قلمی کردم!
آری! شرفیابی به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) آداب و رسومی دارد که از منظر محبان و زائران عربش «اذن» برادرش عباس سرلوحه آنهاست…!
زائر شدم، زیارتِ این بار کربلاست
امشب به روی مأذنه نقاره میزنم
چشمه شدم، برای تو فوّاره میزنم
تا صبح، مِی به عشق تو همواره میزنم…
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ..