نقشه جدید دختران خیابانی برای به دام انداختن پسران مجرد
اصغر و سجاد سالهاستکه از روستا به شهر آمده ، صبح تا غروب مشغول کارگری در ساختمان های در حال احداث و شب ها نیز در ساختمان های نیمه کاره به عنوان نگهبان سر می کنند.
اصغر: پنجشنبه شب از سر ساختمان همراه با سجاد تَرکِ موتور نشستیم تا خیر سرمون بعد از یک هفته حمالی و کارگری، یک شب خواب راحت داشته باشیم،وارد کمربندی که شدیم این خانم روی جدول نشسته بود که یکدفعه افتاد زمین، رنگ به صورت نداشت و زیر لب چیزهایی میگفت ولی اصلا معلوم نبود چی میگه،به سجاد گفتم تا تلف نشده زنگ بزنیم اورژانس که با دست اشاره کرد آب میخواد ،سجاد نشست ترک موتور ورفت از دکه ی کنار جاده آب و آبمیوه براش گرفت.
آبمیوه اش که خورد یکم سرحال شد و شروع کرد به تعریف که پدرش بهش نظر داشته و از خونه فرار کرده ،به برادرش که شهرستان سرباز هست خبر داده و قراره فردا صبح برسه تهران ،امشب جای خواب نداره…سجاد و اصغر ،دختر را ترک موتور سوار می کنند و راهی می شوند.
واما روایت شاکی:من کنار جاده منتظر دوستم بودم که داشت با ماشین می آمد دنبالم که این دوتا با موتور جلوی من ترمز کردند و شروع کردن به اذیت ومتلک گفتن ،ترسیده بودم که بلایی س..
اصغر و سجاد سالهاستکه از روستا به شهر آمده ، صبح تا غروب مشغول کارگری در ساختمان های در حال احداث و شب ها نیز در ساختمان های نیمه کاره به عنوان نگهبان سر می کنند.
اصغر: پنجشنبه شب از سر ساختمان همراه با سجاد تَرکِ موتور نشستیم تا خیر سرمون بعد از یک هفته حمالی و کارگری، یک شب خواب راحت داشته باشیم،وارد کمربندی که شدیم این خانم روی جدول نشسته بود که یکدفعه افتاد زمین، رنگ به صورت نداشت و زیر لب چیزهایی میگفت ولی اصلا معلوم نبود چی میگه،به سجاد گفتم تا تلف نشده زنگ بزنیم اورژانس که با دست اشاره کرد آب میخواد ،سجاد نشست ترک موتور ورفت از دکه ی کنار جاده آب و آبمیوه براش گرفت.
آبمیوه اش که خورد یکم سرحال شد و شروع کرد به تعریف که پدرش بهش نظر داشته و از خونه فرار کرده ،به برادرش که شهرستان سرباز هست خبر داده و قراره فردا صبح برسه تهران ،امشب جای خواب نداره…سجاد و اصغر ،دختر را ترک موتور سوار می کنند و راهی می شوند.
واما روایت شاکی:من کنار جاده منتظر دوستم بودم که داشت با ماشین می آمد دنبالم که این دوتا با موتور جلوی من ترمز کردند و شروع کردن به اذیت ومتلک گفتن ،ترسیده بودم که بلایی سرم بیارند و تصمیم گرفتم تا رسیدن دوستم سرگرمشون کنم و یکی اشون بهم آبمیوه تعارف کرد و آبمیوه را که خوردم دیگه یادم نیست چی شد.
شاهدِ شاکی: نازی به من پیام داد که کیف پولش و گم کرده وگوشی اش هم شارژ پولی نداره ، بهش پیام دادم ، برام لوکیشن بفرست تا بیام دنبالت، چند متر قبل از جایی که لوکیشن نازی بود دیدم این دوتا پسر، نازی را که انگار بی هوش بود سوار موتور کردن و راه افتادن،هرچی به خط نازی زنگ می زدم جواب نمی داد به راننده تاکسی گفتم تعقیبشون کنه،وقتی رسیدند به آن ساختمان زنگ زدم ۱۱۰که مامورها گرفتنشون…
شاکی:این دوتا داخل آبمیوه قرص خواب آور ریخته بودند و من و بیهوش کرده بودند که بلا سرم بیارند حتی لباس هام…
گرچه ادله ی پرونده چندان محکم نبود اما بازپرس،گزارش پلیس که لخت بودن شاکیه را گواهی کرده بود به انضمام اظهارات شاهد و اقرار متهمین به دادن آبمیوه به شاکیه را قرینه ای بر انتسابِ اتهام آدم ربایی و شروع به زنای به عنف علیه متهمین دانسته،قرار بازداشت این دو را صادر کرده بود.
برخی مواقع تکه های پازل پرونده،طوری ساده و بیخود کنار هم چیده می شود که بیشتر به قصه و افسانه شبیه است تا واقعیت اما آنچه برای اصغر و سجاد در شرف وقوع بود عین واقعیت بود نه قصه و افسانه.طناب دار یا چندین سال حبس به همین راحتی در انتظار این دو جوان ساده و صادق بود تا اینکه…
علیرغم اینکه اظهارات شاکی و شاهد کمترین تعارضی با هم نداشت ،ساعت تماس شاهد پرونده با پلیس۱۱۰با فاصله ی زمانی که سجاد و اصغر وارد ساختمان شده بودند شک برانگیز بود!شاهد مدعی بود با تاکسی متهمین را تعقیب کرده اما زمان تماس وی با پلیس تقریبا یکساعت پس از رسیدن بچه ها به ساختمان بوده که راجع به دلیل این تاخیر هیچ توضیحی در پرونده دیده نمی شد!همین نکته را با بازپرس در میان گذاشته از اصغر و سجاد خواستم تا لحظه به لحظه ی آن یک ساعت را جزء به جزء تعریف کنند.
سجاد:وقتی رسیدیم ساختمان،دختره گفت صبح تا حالا هیچی نخورده و گرسنه است،اصغر شروع کرد به درست کردن اُملت،منم رفتم سرکوچه نون خریدم،وقتی برگشتم دیدم دختره لباس هاش ناجوره با اصفر غیض کردم که این چه وضعی…اصغر :وقتی سجاد نبود دیدم دختره حرف های ناجور میزنه و منم از ترسم رفتم داخل دستشویی منتظر نشستم تا صدای موتور سجاد که شنیدم آمدم بیرون!داخل سینی بشقابِ اُملت ونون گذاشتم تا سجاد برای دختره ببره که …سجاد:وارد اتاق که شدم دیدم دختره بدون لباس روی تشک خوابیده ،اصغر و صدا زدم که بیاد ببینه چی شده که همون موقع پلیس سر رسید!
گزارش مامورین:در حالیکه شاکی بیهوش در وضعیتی نامتعارف روی تشک خوابیده بود،متهمین کنار وی بازداشت و به اداره ی آگاهی دلالت شدند!همراه با وسایل شاکیه،پاکت آبمیوه ای که آغشته به قرص خواب آور می باشد ضمیمه ی پرونده شده،جهت دستور قضایی به حضور ارسال می شود.
اینکه برخلاف روند پرونده های کیفری،بازپرس با خواسته ات مبنی بر استعلام از سوابق و سجل کیفری شاکی و شاهد موافقت کند مستلزم ادله و قرائن محکمه پسند است لذا برای طرح چنین خواسته ای و به عبارتی تنها شانس رهایی متهمین از پرونده معرفی دکه داری بود که سجاد از آنجا آبمیوه و آب خریده لذا آدرس دکه را گرفته و راهی شدم.
پس از معرفی خودم به دکه دار ابتدا تصویر پاکت آبمیوه ای که ضمیمه پرونده شده بود را به وی نشان داده ، پرسیدم بین آبمیوه هایی که می فروشد چنین بِرَندی دارد ، اولین گام موثر پرونده پاسخ منفی دکه دار بود،سپس راجع به شبی که سجاد از وی خرید کرده توضیح داده از او خواستم تا به عنوان شاهد کمکم کند.
اظهارات دکه دار به عنوان شاهد موجب شد تا بازپرس با درخواست استعلام از سجل کیفری و سوابق شاکی وشاهد موافقت کند.اما…
کمتر از۲۴ساعت پس از صدور دستور بازپرس هردو خط تماس شاکی و شاهد که در پرونده ثبت کرده بودند خاموش شد ، جعلی و غیر واقعی بودن نشانی اعلامی هر دو سبب شد تا علیرغم صدور قرار منع تعقیب به جهت عدم وقوع جرم،بازپرس طی دستوری به ضابطین قضایی دستور شناسایی و ردیابی شاکی وشاهد را صادر کند.
* وکیل دادگستری