امین هنرمندان و مدیر فرهنگی تراز
به حاضران گرامی سلام عرض میکنم. همچنین تبریک عرض میکنم میلاد مسعود ولی ما ایرانیها حضرت ثامن الحجج (ع) و با تشکر از آقای محمدرضا مهاجری و آقای حمزه کرمی که این نشست را تشکیل دادهاند. با اجازه شما میخواهم درباره مرحوم علی مرادخانی، نکته مختصری را از زاویه مدیریتی عرض کنم:
مدیران دو دستهاند: یا واقعاً مدیرند و یا اشتباهی آمدهاند و به ناحق بر صندلی مدیریت تکیه زدهاند. به گروه دوم کاری نداریم. گروه اول هم خودشان به دو گروه تقسیم میشوند: یا فرهنگیاند، یا غیرفرهنگی. مخصوصاً در حوزههای مرتبط با فرهنگ و هنر و رسانه و حوزههای اجتماعی، مدیر حتماً باید فرهنگی باشد. یعنی یک مدیر ممکن است در حوزه اقتصاد یا اجرایی یا سیاست یا نظامی، مدیر موفقی باشد اما ضرورتا در حوزه فرهنگ، موفق نیست، چون جنس فرهنگ و تولید فرهنگی و تولیدگران فرهنگی و هنری متفاوت است. استانداردهای خطی جواب نمیدهد. عجله و خط تولید و تولید انبوه جواب نمیدهد و رفتار آمرانه و تهدید و تحدید، اثر معکوس میگذارد.
از آنجا که متاسفانه نهادهای واسطِ پردامنه و مقتدر نداریم، عملاً بین تولیدگران فرهنگ و هنر با حاکمیت، واسطهای نیس..
به حاضران گرامی سلام عرض میکنم. همچنین تبریک عرض میکنم میلاد مسعود ولی ما ایرانیها حضرت ثامن الحجج (ع) و با تشکر از آقای محمدرضا مهاجری و آقای حمزه کرمی که این نشست را تشکیل دادهاند. با اجازه شما میخواهم درباره مرحوم علی مرادخانی، نکته مختصری را از زاویه مدیریتی عرض کنم:
مدیران دو دستهاند: یا واقعاً مدیرند و یا اشتباهی آمدهاند و به ناحق بر صندلی مدیریت تکیه زدهاند. به گروه دوم کاری نداریم. گروه اول هم خودشان به دو گروه تقسیم میشوند: یا فرهنگیاند، یا غیرفرهنگی. مخصوصاً در حوزههای مرتبط با فرهنگ و هنر و رسانه و حوزههای اجتماعی، مدیر حتماً باید فرهنگی باشد. یعنی یک مدیر ممکن است در حوزه اقتصاد یا اجرایی یا سیاست یا نظامی، مدیر موفقی باشد اما ضرورتا در حوزه فرهنگ، موفق نیست، چون جنس فرهنگ و تولید فرهنگی و تولیدگران فرهنگی و هنری متفاوت است. استانداردهای خطی جواب نمیدهد. عجله و خط تولید و تولید انبوه جواب نمیدهد و رفتار آمرانه و تهدید و تحدید، اثر معکوس میگذارد.
از آنجا که متاسفانه نهادهای واسطِ پردامنه و مقتدر نداریم، عملاً بین تولیدگران فرهنگ و هنر با حاکمیت، واسطهای نیست و یک مدیر فرهنگی خوب، نقش این نهادها را هم باید عملاً خودش بازی کند و از آنجایی که سیاستگذار و مقررات گذار هم هست، بیشتر سمت اهل فرهنگ و هنر را بگیرد. بداند که فلسفه وجودیاش تسهیلگری برای بروز خلاقیتها و افزایش مصرف فرهنگی، در عین نظارت و تنظیمگری است و مراقب باشد فقط به بُعد دوم مشغول نشود. یعنی به معنی واقعی کلمه، خودش را خادم و کار راه اندازِ تولیدگران فرهنگ و هنر بداند ، نه رییس و آقا بالا سر آنان! به همین جهت کسانی که مثلاً در حوزه نظامی، کار کردهاند و حتی مدیران موفقی هم بودهاند، معمولاً در این حوزه ناموفق اند چون تربیت اداری آنها متفاوت است؛ نگاه سلسله مراتبی و آمرانه دارند و این نگاه و تربیت و تجربه اساساً در فرهنگ و مدیریت فرهنگی، سمّ است و به کشتن خلاقیتها و انفعال تولیدگران منتهی میشود. پس وقتی نهادهای مدنی و صنفی جامع نداشته باشیم که حاکمیت، بخشی از اقتدار یا اختیار خودش را به آنها تفویض کرده باشد، مدیر فرهنگی، این کارویژه را هم باید به عهده بگیرد. به عبارت بهتر به جای اینکه نماینده دولت و حاکمیت در آن صنف باشد، نماینده آنها در حاکمیت باشد.
اینجا یک نکته یا زاویه دیگری هم مطرح میشود. این نوع مدیران عبوس نیستند و با اتکا به ضوابط خشک و حتی یک میل هیستریک، به دنبال سخت تر کردن شرایط نیستند، بلکه با نگاهی مثبت، غیر محصور در ذهنیات غالب و با رویکردی اقتضایی، به دنبال روزنه آفرینی و حل مشکل صاحبان حرفه و کارآفرینان هستند. حتی اگر نتوانند راهی برای حل مشکل پیدا کنند، به عکس گروه اول، از سنگی که افتاده خوشحال نمیشوند بلکه تلاش میکنند با رویی گشاده، لااقل مرهم باشند.
علی آقای مرادخانی به معنی واقعی کلمه، از این جنس بود. یک مدیر فرهنگی تراز، با تجربه ممتد چهار دههای. اساساً جنس طبع و روح خودش هم این گونه بود، چون با آفرینش هنری بیگانه نبود. با خوشرویی و حسن خلقی که داشت، تجربه و ارتباطات خود را برای اهل هنر خرج میکرد و پلی بود بین هنرمندان و مسئولان برای برداشتن موانع. به همین جهت، امین هنرمندان هم بود و آنان هم مقررات گذاریهای ایشان را از جان و دل قبول میکردند.
سالها باید بگذرد تا کسانی در قد و قواره او ظهور کنند و اعتماد اهالی هنر را جلب کنند. صلوات به روح پرفتوح او.