پویایی و پایایی تمدن ها؛ آسیب‌شناسی حکمروایی 

نظام سیاسی یا در اصطلاح مطالعات تمدن اسلامی، تشکیلات سیاسی اداری، وجهی از تمدن در یک جامعه و نیز تأثیرگذار بر آن است، چنان که علم و هنر و آبادانی و اخلاقیات چنین اند، اما واقعیت آن است که این وجه و نمود حیات اجتماعی، بیش از دیگر مظاهرنمایشگرهویت تمدنی جاومع انسانی در هر دوره ی تاریخی است، به همین دلیل اذهان فیلسوفان زیادی را به خود معطوف داشته و بسیاری را به اندیشه گری در باره خود کشانده است. جدای از مباحث مشروعیت و کارآمدی یا شرایط و ویژگی ها که در کتاب هایی چون الاحکام السلطانیه و سیرالملوک یا نصیحة الملوک انعکاس یافته، آسیب شناسی حکومت ها نیز دغدغه بسیاری از متفکران بوده و هست.
ابن خلدون در باب چرایی زوال حکومت ها به فلسفه طبیعت حکومت روی می کند[۱] و بر آن است حکومت ها دارای طبیعتی همچون طبایع دیگر موجوداتند و مراحلی را بناچار پشت سرگذاشته و لاجرم رو به فروپاشی می نهند و جوامع انسانی جز همراهی و تسلیم با آن راهی نمی یابند. البته او معتقد به جبرطبیعی یا تاریخی و یا حتی الهی نیست، بلکه خاصیت طبیعی حکومت ها را چنین می داند که هر چند به ظاهر برآیند تدابیر و اراده گری های آدمیان اند، ا..

نظام سیاسی یا در اصطلاح مطالعات تمدن اسلامی، تشکیلات سیاسی اداری، وجهی از تمدن در یک جامعه و نیز تأثیرگذار بر آن است، چنان که علم و هنر و آبادانی و اخلاقیات چنین اند، اما واقعیت آن است که این وجه و نمود حیات اجتماعی، بیش از دیگر مظاهرنمایشگرهویت تمدنی جاومع انسانی در هر دوره ی تاریخی است، به همین دلیل اذهان فیلسوفان زیادی را به خود معطوف داشته و بسیاری را به اندیشه گری در باره خود کشانده است. جدای از مباحث مشروعیت و کارآمدی یا شرایط و ویژگی ها که در کتاب هایی چون الاحکام السلطانیه و سیرالملوک یا نصیحة الملوک انعکاس یافته، آسیب شناسی حکومت ها نیز دغدغه بسیاری از متفکران بوده و هست.

ابن خلدون در باب چرایی زوال حکومت ها به فلسفه طبیعت حکومت روی می کند[۱] و بر آن است حکومت ها دارای طبیعتی همچون طبایع دیگر موجوداتند و مراحلی را بناچار پشت سرگذاشته و لاجرم رو به فروپاشی می نهند و جوامع انسانی جز همراهی و تسلیم با آن راهی نمی یابند. البته او معتقد به جبرطبیعی یا تاریخی و یا حتی الهی نیست، بلکه خاصیت طبیعی حکومت ها را چنین می داند که هر چند به ظاهر برآیند تدابیر و اراده گری های آدمیان اند، اما خارج از عقلانیت برنامه ریزی شده و کنترل پذیر آنان است؛ امری که در تمدن ها به فراوانی دیده می شود و شاید با مسامحه بتوان نام سنن تمدنی یا اجتماعی را زیبنده آن دانست. این که ثروت و دارایی یا به تعبیر قرآنی، غنا موجب سرکشی آدمی می شود، قطعا به معنای حاکمیت جبر بر حیات آدمی نیست، بلکه تأکید بر خصوصیت غنا و سرمایه داری است که نافرمانی و ناهمراهی را به دنبال دارد. سیر حکومت ها نیز از دیدگاه ابن خلدون چنین است.

البته این نگره هرگز مانع تبیین های تاریخی رویدادهای کلان سیاسی، چون فروپاشی حکومت ها نمی شود و به تعبیر دیگر نسخه ای نیست که با آن بتوان فرایند حکومت ها را از آغاز تا انتها پیچید، بلکه رویکردها یا سیاست های حاکمی که منجر به چنین عواقبی می شود، بایسته مداقه و بررسی است. از این رو فراز و فرود حکومت های اسلامی، در این میان می تواند پندهای زیادی در اختیار آدمی قرار دهد تا راه رفته دوباره طی نشود.

شیزری یکی از نویسندگان قرن هشتم هجری در کتاب نهج (منهج) المسلوک فی سیاسة الملوک[۲] از علل فروپاشی حکومت امویان- که سالیان درازی مقتدرانه بر جهان اسلام فرمانروایی کرده و سرزمین هایی را به زیر یوغ خود کشیده بودند- آورده است: از فردی از بزرگان اموی پرسیدند چرا فرجام اقتدار و حکمرانی شما چنین شد و نتوانستید بقا و دوام خود را تضمین کنید. او در پاسخ با استناد به سخنی از بزرگمهر- وزیر فرزانه و دانشمند انوشیروان ساسانی- گفت: چون ما به اصول حکومت گری توجه نکردیم، از آن رو که اولا سرگرم لذت های زودگذر و سرخوشی های بی اساس شدیم و از وظایف اصلی و انسانی خویش بازماندیم. دیگر آن که نیروهای حافظ امنیت جامعه را به درستی مورد حمایت و پشتیبانی قرار ندادیم تا به همراهی ما بکوشند، بدین سبب یاری خویش را از ما دریغ داشتند. سه دیگر آن که کوشیدیم مخارج و هزینه های حاکمیتی را از طریق خراج ها و مالیات های مردمی تأمین کنیم که خود منجر به گسست اجتماعی و دلزدگیشان از ما و گرایششان به سوی دیگران گردید و در نهایت که بیش از همه اهمیت دارد، آن بود که به کارگزارانی پناه بردیم که از شایستگی لازم بهره نداشتند و کارآمدان بزرگ را به حاشیه راندیم. بدیهی است با چنین سیاست ها و اقداماتی، چنان فرجامی برای آن رقم بخورد.

آسیب شناسی تمدنی حکومت ها، برای تضمین مانایی یا دوام حاکمیت سیاسی ضرورتی انکارناپذیر است و به رغم آن که مسیر شکل گیری آن تحت برنامه های دقیق و تدابیر قاطع درنمی آید، اما نمی توان و نباید زمینه های بروز و ظهور یا مقدمات آن را از نظر دور داشت. آدمیان با برنامه ریزی و طراحی می توانند در شکل گیری تمدن ها نقش آفرینی کنند، به ویژه با نهادسازی های کلان که محصول خرد جمعی و دغدغه های تمدنی آدمیان دوراندیش و به تعبیر دینی، مومن و الهی است.

[۱] .ابن خلدون، عبدالرحمن (۸۰۸ه)، تهران، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷٫
[۲] .شیزری، عبدالرحمن بن نصر(۷۷۴)، بیروت، ۱۴۱۴، ص۷۶٫

* دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.