به یاد یک دانشمند مراکشی
۱-چند روزی است که از درگذشت ادیب و روشنفکر مراکشی، آقای عباس جراری، میگذرد. ایشان از مشاوران نزدیک پادشاه کنونی و نیز ملک حسن بود و نفوذ اجتماعی و دینی قابل توجهی داشت. از ابتدای ماموریتم در مراکش با ایشان آشنا و از نزدیک مرتبط بودم. فردی بود دانشمند و تاریخ و فرهنگ کشورش را به خوبی میشناخت و علیرغم آنکه پدرش از عالمان سلفی مسلک بود، به فقه و کلام و روش تفسیری شیعه علاقه فراوانی داشت و عموماً در این موارد سوال میکرد. به مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء بسیار علاقمند بود و خصوصاً به شاهکارش یعنی کتاب «تحریر المجله». با زحمت توانستم یک دوره پنج جلدی آن را برایش تهیه کنم که پیوسته سپاسگزاری میکرد.
در بین معاصران به آیت الله سبحانی ارادت داشت. در ابتدای مأموریت از معظم له جهت القای چند سخنرانی علمی، دعوت کردم. اولین سخنرانی در آکادمی علوم مراکش بود که شخصیتهای درجه اول علمی و دینی و دانشگاهی این کشور، شرکت داشتند. سخنرانی ایشان درباره اجتهاد بود. پس از سخنرانی سوالات متعدد و مختلفی مطرح شد. آقای جراری در این جلسه و نیز در مهمانی مفصلی که به افتخار حضور ایشان در اقامتگاه برگزار دشد، حضو..
۱-چند روزی است که از درگذشت ادیب و روشنفکر مراکشی، آقای عباس جراری، میگذرد. ایشان از مشاوران نزدیک پادشاه کنونی و نیز ملک حسن بود و نفوذ اجتماعی و دینی قابل توجهی داشت. از ابتدای ماموریتم در مراکش با ایشان آشنا و از نزدیک مرتبط بودم. فردی بود دانشمند و تاریخ و فرهنگ کشورش را به خوبی میشناخت و علیرغم آنکه پدرش از عالمان سلفی مسلک بود، به فقه و کلام و روش تفسیری شیعه علاقه فراوانی داشت و عموماً در این موارد سوال میکرد. به مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء بسیار علاقمند بود و خصوصاً به شاهکارش یعنی کتاب «تحریر المجله». با زحمت توانستم یک دوره پنج جلدی آن را برایش تهیه کنم که پیوسته سپاسگزاری میکرد.
در بین معاصران به آیت الله سبحانی ارادت داشت. در ابتدای مأموریت از معظم له جهت القای چند سخنرانی علمی، دعوت کردم. اولین سخنرانی در آکادمی علوم مراکش بود که شخصیتهای درجه اول علمی و دینی و دانشگاهی این کشور، شرکت داشتند. سخنرانی ایشان درباره اجتهاد بود. پس از سخنرانی سوالات متعدد و مختلفی مطرح شد. آقای جراری در این جلسه و نیز در مهمانی مفصلی که به افتخار حضور ایشان در اقامتگاه برگزار دشد، حضور داشت. در این مهمانی مباحث گوناگونی مطرح شد و در کنار آن آثار متعدد ایشان به نمایش گذاشته شد. چنین بود دلیل ارادت آقای جراری. کتاب مفاهیم القرآن و معجم الفقهاء آیت الله سبحانی مورد توجه خاص وی قرار گرفت.
ریشههای قدیمی تشیع در کشورش و به طور کلی در شمال افریقا را میشناخت و اینکه چگونه فرهنگ و مناسک شیعی در این منطقه ادامه یافته است. این ادامه تا چند دهه گذشته کاملاً قابل تشخیص و پیگیری بود و از آن پس این جریان تضعیف و در نهایت قطع شد و تحت تأثیر شرائط جدید سیاسی و فکری و دینی قرار گرفت.
زندگی و فعالیتهای آقای جراری به نوعی بیان کننده تاریخ و ویژگیهای مراکش کنونی است که او خود در شکلدهی بدان نقشی داشت. در اینجا تلاش میشود به این نکات تا آنجا که قابل توضیح است، اشاره شود. متأسفانه به دلیل قطع رابطه و دلائلی دیگر، نمیتوان به همه آنها پرداخت؛ علیرغم آنکه شناختِ از درون برآمده این کشور و فرهنگ و سیاستش به مثابه یک تجربه زنده، میتواند بسیار مفید باشد.
۲- سرزمین مراکش، نزدیکترین بخش قاره افریقا به قاره اروپا است. مضافاً که سواحل مدیترانهای و نیز سواحل اطلسی آن حاصلخیز و خوش آب و هوا است. بدین علت از دورانهای قدیم و خاصه از دوران رومیان مورد توجه بوده است و برخی از انبارهای غله رومیان در این سرزمین قرار داشت. پس از اسلام این ارتباط به مراتب بیشتر و عمیقتر شد. عموم قدرت بدستان مسلمان در شبه جزیره ایبریا و مناطق جنوبی ایتالیا، مورد حمایت پادشاهان این کشور بودند.
اصولاً یکی از دلائل سقوط امارتهای اسلامی موجود در اسپانیا و اندلس به دلیل همین پشتیبانیها بود. حضور آنان و توانشان در دفع قدرتهای مسیحی مجاور، عمدتاً به دلیل حمایت پادشاهان مغرب بود و هنگامی که اینان به ضعف گرائیدند و این پشتیبانیها کمرنگ و بیرنگ شد، امارتهای یاد شده نتوانستند در برابر رقبای مسیحی تاب آورند و به کلی ناپدید شدند. مضافا که رابطه فرهنگی و دینی و ادبی مداومی بین دو سواحل شمالی و جنوبی مدیترانه وجود داشت که یکی از مهمترین پایگاههایش، مراکش بود.
از این زاویه شبه جزیره ایبریا و خصوصاً اسپانیا ادامه مراکش است و مراکش نیز ادامه جنوب اروپا است. به جز این، مراکش به دلائلی تاریخی و دینی ارتباطی مداوم با افریقای سیاه و خاصه غرب آن داشت و کسان فراوانی از این منطقه به این کشور آمدند و با مردمان بومی مخلوط شدند. البته این ارتباطها پیوسته به یکسان نبود و شدت و ضعف یافته و بعضاً قطع شده است. بخش قابل توجهی از مغربیان نتیجه ازدواجهای مختلط بومیان و سیاهپوستان افریقایی هستند.
به جز این مراکش بیش از سایر کشورهای شمال افریقا تحت تأثیر مهاجرت مسلمانان و یهودیانی که در سال ۱۴۹۲ از اسپانیا اخراج شدند، قرار گرفت و بسیاری از اخراج شدگان به این کشور آمدند و در آن متوطن شدند. برخی در نقاط ساحلی و برخی به عمق کشور راه یافتند و به نوعی در تحرک علمی و صنعتی و دینی محیط خود، موثر بودند.
صرف نظر از این همه، بخش مهمی از مراکشیان بربر هستند که اینان خود به سه گروه مختلف که گویشهای متفاوتی دارند، تقسیم میشوند. نکته دیگر رابطه این سرزمین است با شرق آن، یعنی جهان مسلمان. مراکش در منتهی الیه غرب اسلامی قرار دارد و مرکزیت اسلام از حرمین شریفین گرفته و تا حوزههای دینی و تمدنی آن، عمدتاً در شرق قرار دارد. این ارتباط و این نفوذ پیوسته وجود داشته و دارد و احتمالاً در مقایسه با قلمروهای یاد شده در مجموع بیشترین سهم را در شکلدهی به تاریخ و هویت آن داشته است.
۳- نکته مهم در مورد مراکش «هویت» نیرومند مردم آن است. هویتی که عموم طبقات بدان اشعار دارند و بدان افتخار میکنند و چنین جریانی در بین جهان سومیان تا حدودی استثنایی است. نکته دیگر اینکه این هویت در طی تاریخ جدید و در طی دههها و خصوصاً سالهای اخیر تشدید و تقویت شده است و این پدیدهای به مراتب استثناییتر است.
بیان اینکه چرا و چگونه چنین شده به طول میانجامد. آنچه میتوان گفت اینکه آنان ورود به تاریخ جدید را از طریق تأکید بر خصوصیتهای فرهنگی و تاریخی و بلکه سنتی خود تجربه کردند و معمار اصلی این اندیشه شخص ملک حسن بود. او اصولاً معمار مراکش جدید است. او بود که به استفاده از معماری و هنر مراکشی و آداب و رسوم و لباس و کفش و تشریفات سنتی، اصرار داشت و خود بدان عامل بود و تمامی بخشهای حکومتی را بدان ملتزم ساخت و با توجه به سوابق تاریخی و تمدنی و همان هویت نیرومند یاد شده، چنین ابتکاری به خوبی پذیرفته و جذب شد. نه تنها تمامی مقامات رسمی، بلکه عموم روشنفکران و تحصیلکردگانشان و حتی فرانکوفونهایشان و دیگرانی که در صف منتقدان و معارضان قرار داشتند و بعضاً در زندان بودند، به چنین لباس و آداب و رسومی ملتزم بوده و هستند. این جریان به نوبه خود به تحکیم موقعیت ملک حسن که در مقاطعی مخالفان قسم خوردهای حتی در ارتش داشت، کمک فراوانی کرد و مهمتر آنکه به گونهای غیر مستقیم به تثبیت نهاد سلطنت انجامید. اگرچه تثبیت نهایی این نهاد به ویژه پس از انقلابها و بهار عربی عمدتاً به این واقعیت بازمیگردد که منتقدان فرانکوفون و نیز متدینان غیر موافق با گروههای تکفیری و جهادی دریافتند که جهت حفظ ثبات کشور میباید در زیر پرچم پادشاه گردآیند و این جریان بود که توانست آرامش این کشور را تأمین و تضمین کند.
همین هویت است که علاقمندی عمومی نسبت به اسلام را موجب شده و میشود. علاقمندی به اسلام و در گروههای مختلف، در این کشور به مراتب بیش از سایر کشورهای شمال افریقا و بسیاری از کشورهای اسلامی دیگر است. از ثروتمند و تحصیلکرده گرفته تا فقیر و تحصیل ناکرده و از فرانکوفون گرفته تا عربوفون و از بربر گرفته تا عرب و از مهاجر گرفته تا غیر مهاجر. چنانکه اجمالاً اشاره شد این موضوع را دلائل متعددی است و از مهمترینش قوت و قدرت هویتی مردم این کشور است. هویت به فرد میگوید که او کیست و به او عزت نفس و غرور افتخار میبخشد و به او میگوید چگونه رابطهاش با دیگران میباید تنظیم شود و تصورات و توقعات و ایدهآلهایش در آنجا که به هویت جمعی و ملی او بازمیگردد، باید چه باشد و احیانا چه نباشد و مهمتر آنکه نسبت او با دین و اعتقادات دینیاش چیست و این اعتقادات در شکل دادن به هویت او چه سهم و نقشی داشته و دارد. همین هویت است که ثبات اجتماعی و سیاسی و بلکه ثبات فرهنگی و دینی این کشور را موجب شده و میشود و علیرغم وجود عوامل درونی و برونی جهت به نا آرامی کشیدن آن، به خوبی توانست استقرار خود را حفظ کند و البته به اقداماتی که اجرایش ضروری و بلکه حیاتی بود، تن در داد.
۴- ساختار اجتماعی مراکش به دلائل تاریخی و تنوع جغرافیایی، پیچیده و بلکه بسیار پیچیده است و به مراتب پیچیدهتر از سایر کشورهای شمال افریقا. اکثریتی وسیع وجود دارد و اقلیتی که عموماً نخبه هستند. البته وضعیت اقتصادی این اکثریت در طی خصوصاً دو دهه اخیر به مراتب بهتر شده و با اقداماتی که انجام گرفته نسبت بیسوادی که قبلا بیش از پنجاه درصد بود، کاهش یافته است. نکته در مورد اقلیت نخبه است. این اقلیت وضعیت مالی به مراتب بهتری دارد و عموماً تحصیلکرده هستند و مرتبط با خارج کشور. اعم از آنکه فرانسوی و اروپایی و غربی باشد و یا خاورمیانهای و عربی و احیاناً افریقایی. تا آنجا که نگارنده خود شاهد بوده است – اعم از روشنفکران، دانشگاهیان و طبقات متدین و گروهها و احزاب اسلامی و شخصیتهای دینی که با بسیاری از آنان مرتبط بودم – اینان عمیقاً مراکشی هستند و بدان افتخار میکنند. اعم از آنکه از طرفداران زبان فرانسه و به اصطلاح فرانکوفون باشند و یا از هواداران زبان عربی و عربوفون. این ویژگی در عموم مراکشیهای مهاجر به شدت وجود دارد و آنان نیز به کشور و تاریخ و فرهنگ و هویت خود مفتخر هستند، حتی نسل دوم و سوم آنان که زبان کشور مورد اقامت را میدانند و نه زبان مادری را.
چنانکه گفته شد عامل اصلی، تاریخ و فرهنگ عمیق این مردم است که در عمق جان و روح آنان نقش بسته است. عامل احیاناً مهمتر کیفیت مدرنیزاسیون مراکش و کیفیت انتقالش به تاریخ جدید است که این همه با تأکید بر هویت ملی و فرهنگی صورت گرفته و در این مورد نظام حاکم و مجموعه دستگاههای دولتی و اجرایی بدان ملتزم بودهاند و این جریان پس از دوران استقلال پیوسته وجود داشته و با شدت بیشتری کماکان ادامه دارد.
نکته مهم این است که در مورد هویت مغربی، عملاً شکافی بین توده و طبقات نخبه وجود ندارد. حتی حزبی همچون حزب «اتحاد اشتراکی» که مجموعهای از تحصیلکردههای چپگرا و سوسیالیست متمایل به فرانسه و فرهنگ فرانسوی بود، نیز چنین بود و چنین هست. اینان به دلیل مواضع ضد حکومتیشان در دوران ملک حسن مدتها در زندان بودند و در زمان او از زندان بدر آمدند و دبیر کل آنان، آقای عبدالرحمن یوسفی تشکیل کابینه داد و از آن پس عموماً قدرت را در دست داشتند. حتی اینان و گروهها و احزاب منشعب از آنان، التزامی کامل به رعایت آداب و رسوم مغربی داشته و دارند و این خود نقش مهمی در انسجام ملی داشته است. بدین معنی که آن نوع ضدیتی که بین روشنفکران و تحصیلکردگان متمایل به غرب، با طبقات و احزاب و شخصیتهای اسلامی در عموم کشورهای شمال افریقا وجود داشت، در اینجا وجود ندارد. طرفین یکدیگر را به خوبی تحمل کرده و حتی بعضاً همکاری میکنند.
۵- اگرچه در مراکش پادشاه در رأس امور است و قانون اساسی به او اختیارات وسیع و ویژهای داده است، اما سیاست اتخاذ شده، اعم از داخلی و خارجی، عملاً توسط نخبگان انتخاب شده تنظیم و تدوین میشود. آقای عباس الجراری از جمله همین نخبگان بود. اینان از طیفهای مختلف فرانکوفون و عربوفون هستند و آقای جراری از دسته اخیر بود. اعتمادی متقابل بین اینان و حاکمیت وجود داشت و لذا نظراتشان جدّی گرفته میشد. تا آنجا که شاهد بودم این گروه از مشاوران، تماس مستقیمی با توده مردم نداشتند؛ امّا با نخبگان دیگر در ارتباطی مداوم بودند و از همین راه بود که با توده مردم ارتباط مییافتند. بدین معنی که درمییافتند حساسیتها و مسائل و مشکلات و تصورات و احیاناً انتقادهایشان چیست و آنگاه در محافل کوچک خود به راه حلها میاندیشیدند.
شاید ذکر نمونهای مناسب باشد. در زمان سخنرانی جنجالی پاپ بندیکت شانزدهم در دانشگاه رزنبورگ در مأموریت مراکش بودم. این سخنرانی عموم مسلمانان را برآشفت و مراکش سفیرش در واتیکان را فرخواند و روشنفکر شناخته شده این کشور آقای عابد الجابری سلسله مقالاتی در انتقاد از آن نوشت که در روزنامه «اتحاد اشتراکی» که متعلق به حزب اتحاد اشتراکی بود، منتشر میشد.
آقای جراری سابقه مأموریت نگارنده در واتیکان را میدانست، مضافاً که میدانست با سفیر واتیکان در مغرب، آقای آنتونیو سوتسو، از نزدیک آشنا هستم و لذا برای صحبت درباره این سخنرانی، دعوت کرد. جلسه در دیوانیه ایشان بود که تعداد قابل توجهی از شخصیتهای علمی و دانشگاهی و دینی در آن شرکت داشتند و به تفصیل درباره پاپ و سوابق و افکار او و چگونگی انتخابش و ویژگیهای پاپیاش صحبت شد. در این جلسه چندین ساعته نکتهای نماند که دربارهاش گفتگو نشده باشد. آقای جراری بعدها گفت که خلاصه مطالب به مقام بالاتر منتقل شد. مسئولان میخواستند بدانند پاپ کیست و دلائل سخنرانی وی چه بوده است و بر این اساس سیاست و مواضع خود را تنظیم کنند. نمونههای دیگری در این مورد وجود داشت که بهتر است از بیانش درگذریم.
۶- به لحاظ شخصی آقای جراری فردی بسیار مودب و مبادی آداب بود. اصولاً مراکشیها ذاتاً مودب هستند و نخبگانشان عمیقاً چنیناند. همسر ایشان که او نیز دانشمند و استاد بود، چنین بود. او با خانواده نگارنده از نزدیک آشنا بود. در ایام مأموریت متأسفانه حوادث ناگوار فراوانی در ایران اتفاق میافتاد، از زلزله گرفته تا سقوط هواپیما و تا آتش گرفتن بخاری در کلاس دبستانی در کرمان و تا کشته شدن تعدادی در مسجد ارک تهران. این اخبار منتقل میشد و بسیاری از مراکشیها در آن ایام اخبار ایران را با دقت پیگیری میکردند. در تمامی این موارد همسر آقای جراری به خانواده تلفن میکرد و تسلیت میگفت و این به واقع نشان دهنده ادب و اصالت آنان بود. چنانکه گفته شد اصولاً نخبگان مغربی اعم از کسانی که تمایلات دینی داشتند و یا دیگران، چنین بودند و بخشی از این ادب و اصالت ناشی از همان هویت عمیق مغربی بود.
۷- و امّا درسی که میتوان از تجربه آنان گرفت که با اختصار کامل به برخی از نکات پرداخته میشود. کسان فراوانی هستند که دغدغه تقویت اعتقادات و بنیه دینی دانش آموزان و دانشجویان و جوانان را دارند. اینان عموماً از طریق معرفی مستقیم دین، چنین میکنند و بعضاً میکوشند با روشهای جدید و جذابتری، چنین کنند. تصورشان این است که که صرفاً از راه معرفی دین میتوان به اهداف مورد نظر دست یافت.
حداقل در حال حاضر داستان چنین نیست. جذب تبلیغات دینی محتاج به زمینههای فراوانی است و شاید مهمترینش داشتن برنامههای سنجیده و کلان توسعهای است. توسعه اقتصادی، علمی، اجتماعی و فرهنگی و به طور کلی توسعه پایدار و متوازن. چنین توسعهای است که احساس نیاز نسبت به دین و دینداری را، حداقل در منطقه عمیقاً دینی ما، تقویت میکند و فرد را برای شنیدن پیام دین آماده میسازد.
صرف نظر از نکته اخیر در جهانی زندگی میکنیم که هویتهای مختلف در جنگ و تنازع هستند. مشکل در حال حاضر بیش از آنکه دینی و تمدنی باشد، «هویتی» است. در این شرائط میباید به تقویت چنین هویتی پرداخت. هنگامی که این هویت نیرومند شود و سهم دین و میراث دینی در شکل دادن بدان به گونهای علمی و منطقی و قابل درک بیان شود، رغبت مخاطب برای شنیدن سخن دین به مراتب بیشتر خواهد شد. اگرچه تا چندی پیش داستان بدینگونه نبود، امّا در حال حاضر چنین است. تبلیغ و بیان دینی به مقدماتی نیاز دارد که این مقدمات را شرائط بیرونی است که تعیین میکند و این شرائط به نوبه خود عمیقاً متأثر از شرائط برون مرزی و جهانی است. چنانکه گفتیم مراکشیها در این زمینه به مراتب موفقتر از همسایگانشان بودهاند و این مدل قابل تأملی است.
۳۱۱۳۱۱