روز پزشک یعنی روز او
دیوارهای مطب دکتر پر بود از نقاشی های ساده کودکانی که با وجود خطوط و رنگ های مختلف، در یک ویزگی مشترک بودند: قدرشناسی از “دکتر جون”.
سالهای طولانی حق ویزیت معین نداشت. والدین بیمار هر قدر در توان شان بود می پرداختند و بعضی هم بدون آنکه وجهی بپردازند، مطب را ترک می کردند.
معروف بود که در “تشخیص” اصلا اشتباه نمی کند. این را بیمارانی که فقط با یک نسخه درمان می شدند گواهی می کردند.و البته که از شاگرد شادروان دکتر محمدقریب ، جز این هم انتظار نمی رفت.
آرامش عجیبی داشت و همین آرامش گاهی حرص پدران و مادران جوانی که با هول و اضطراب، فرزندشان را به مطب رسانده بودند درمی آورد. دیرزمانی اما نمی گذشت که پدرومادر باشنیدن اینکه فرزندشان بیماری نگران کننده ای ندارد، خنده روی صورت شان پهن می شد و این بار بر آرامش دکتر غبطه می خوردند. با این همه همین اقیانوس آرام اگر برای کودکی احساس خطر می کرد، تا بهبودی کاملش آرام نمی شد.
از تقویم دکتر انگار صفحه روز های ۵شنبه و جمعه را کنده بودند. ۵شنبه ها تا اخر شب مریض ویزیت می کرد و صبحهای جمعه هم حداقل تا ظهر در مطب حاضر بود. شماره تلفن خانه اش روی دیوار مطب..
دیوارهای مطب دکتر پر بود از نقاشی های ساده کودکانی که با وجود خطوط و رنگ های مختلف، در یک ویزگی مشترک بودند: قدرشناسی از "دکتر جون".
سالهای طولانی حق ویزیت معین نداشت. والدین بیمار هر قدر در توان شان بود می پرداختند و بعضی هم بدون آنکه وجهی بپردازند، مطب را ترک می کردند.
معروف بود که در "تشخیص" اصلا اشتباه نمی کند. این را بیمارانی که فقط با یک نسخه درمان می شدند گواهی می کردند.و البته که از شاگرد شادروان دکتر محمدقریب ، جز این هم انتظار نمی رفت.
آرامش عجیبی داشت و همین آرامش گاهی حرص پدران و مادران جوانی که با هول و اضطراب، فرزندشان را به مطب رسانده بودند درمی آورد. دیرزمانی اما نمی گذشت که پدرومادر باشنیدن اینکه فرزندشان بیماری نگران کننده ای ندارد، خنده روی صورت شان پهن می شد و این بار بر آرامش دکتر غبطه می خوردند. با این همه همین اقیانوس آرام اگر برای کودکی احساس خطر می کرد، تا بهبودی کاملش آرام نمی شد.
از تقویم دکتر انگار صفحه روز های ۵شنبه و جمعه را کنده بودند. ۵شنبه ها تا اخر شب مریض ویزیت می کرد و صبحهای جمعه هم حداقل تا ظهر در مطب حاضر بود. شماره تلفن خانه اش روی دیوار مطب نوشته شده بود و یقین دارم بسیاری از زنگ تلفنها در ساعات نیمه شب ، او را از خواب شیرین به سمت خدمت شیرین تر فرا می خواند.
دکتر یک روستازاده بود و گاه برای مراجعانش می گفت دوران کودکی در چه شرایط سختی در زادگاهش – اطراف لاهیجان – درس خوانده. به همین دلیل تاکیدش به بچه ها این بود که درس را در هیچ شرایط ترک نکنند.
در کارهای خیر یدطولایی ذاشت و گاه برای حل مشکل افرادی که از گرفتاری شان مطلع می شد به هرکسی که احتمال می داد کاری از دستش برآید رو می انداخت.در این جور کارها سمج و پیگیر بود و تا رسیدن به نتیجه، بیخیال نمی شد.
این سومین سال است که دکتر میرنقی تکیار، متخصص کورکان و پزشک بسیاری از کودکان دهه پنجاه به بعد،در سراپرده رحمت خداوندی آرمیده و یادش در خاطر هزاران هزار کودک و پدروادرهایشان زنده است.
فقدان این مرد دوست داشتنی و متدین و متعهد را به همه آنهایی که دوستش داشتند و نیز فرزندان برومندش که دو تن از آنها در کسوت پزشکی هستند و اتفاقا به خصائل پدر اقتذا کرده اند تسلیت می گویم.