برای اصفهانی که دیگر نقش جهان نیست
نمیتوانی که تا ابد نماینده شهری باشی که نماینده صندلی دارش نشدی!
اما این دل که نمیگذارد، فریاد میزند که نماینده اش هستی، نماینده قلبهایی که اعتماد کرد،که صبوری کرد، که درد کشید و اشک ریخت، نماینده آن کودکی که قرار است تا پیری در آن شهر امکان تنفس داشته باشد.
نماینده آثار و ابنیه ای که دیگر آبی فیروزه ای ایرانی نیست، سیاه است خاکستری است،ترک خورده، فرونشست کرده و دارد فریاد می زند به دادم برسید.
نماینده فرشی که ارجمند ترین هنرمندان این سرزمین،صاحبان سبک و هنری بی نظیر در طراحی و بافت آن هستند.
نماینده میدانی که در همه اعصار و تاریخ جهان ،یگانه است
نقش جهانی که اکنون «درد جهان» است!
من میدان «سن مارکو»ی ونیز را که شهرتی جهانی دارد، دیده ام. همان که توریست ها ازهر کجای عالم برای دیدنش صف می کشند.
میدان کنکورد و طاق پیروزی پاریس را هم، میدان ها و کلیساهای میلان را هم،تکسیم استانبول را هم، اما همه آنها کجا و آبروی معماری جهان، «نقش جهانم» کجا؟
گنبد شیخ لطف الله و خرابکاری مرمتش را که میبینم،گنبد مسجد جامع عباسی که هیچگاه این داربست های مرمت از او جدا نشد، فرونشست و ترک پل ها را که ..