برای هادی خانیکی؛ «نفس تازه کردن» در «بمباران نرم شیمیایی»
برای من،حضورشان، آثارشان،انرژی شان و علاقه روزافزونشان به دنیای روزنامه نگاری و رسانه، سرمشق است. مایه انگیزه است.امید است. بنده سعادت نداشتم در کلاس های درس دکتر خانیکی حاضر باشم اما پیوسته آثارشان را دنبال کرده ام و از آنها -در حد توانم- آموخته ام.
یکی مثل دکتر خانیکیِ عزیز می تواند در اوج بیماری از مکانی که شاید برای سایر بیماران «نامطلوب» باشد، فضایی «مطلوب» و شیرین ترسیم کند:«روز معلم و عید فطر را زیر بمباران نرم شیمیایی در زیرزمین بیمارستان امید پارس گذراندم، جایی که مهر و مسوولیتشناسی پزشکان و پرستاران نمیگذارد ذهنم به آسانی به گذشتههای دور و مشابهت با سلولهای زندان برود یا آیندهای مبهم و مهآلود. یاد معلمانی که زندگی را برایم هدفدار کرده بودند و دانشجویان و دوستان و خویشاوندانی که سپاسها و دعایشان به عید فطر و روز معلم جانی تازه میدادند، سه روز شیمیدرمانی را به واقع، شیرین و پذیرفتنی کردند. زیرزمین بیمارستان هم با امید به جایی دیگر، میتواند جای نفس تازه کردن باشد.».
او سه روز شیمی درمانی را در زیرزمین بیمارستان وقتی ضمیمه «امید» می کند شیرین و پذیرفتنی و جای نفس تاز..