سینمایی که مردها به جای زن ها می رقصند
حرف های کیمیایی اگرچه به بهانه قتل دوست و همسر دوستش بیان شده اما تلخ تر از یک سوگنامه معمولی است. فقدان بزرگی هم چون از دست دادن داریوش مهرجویی تلخ و غمبار است منتهی به قول کیمیایی می توان هر وقت دلتنگ مهرجویی شدید سری به فیلم هایش بزنید اما برای فرهنگ و هنری که جلوی چشم همه ما دارد سلاخی می شود چه می توان کرد؟ خواهش می کنم این حرف ها را با گوش سیاست نشنوید. منظورم این نیست که دولت رئیسی سینما را به این وضع رسانده و خزاعی یک تنه مقصر همه بلاهایی است که بر سر سینما آمده. فاجعه عمیق تر از این حرف هاست. اگر سخن فقط بر سر سیاست های یک دولت بود که می توانستیم بگوییم دوران آن دولت به سر آمد و حالا وقت نجات فرهنگ و هنر است اما چون نیک بنگرید داستان از جای دیگری شروع شد. از وقتی که آدم های کوتوله بر مسند مدیریت فرهنگی تکیه زدند. اصلا چرا راه دور برویم؟ درست از وقتی که کوتوله ها زمامدار امور شدند. از همان روز زوال همه چیز شروع شد. به قول فروغ فرخزاد: در سرزمین قد کوتاهان/ معیارهای سنجش/ همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند. ما سال هاست توقعاتمان از همه چیز و همه کس پایین آمده. ربطی به سینما هم صرفا ..