محمد (ص)، پیامبر اخلاق

در میان ویژگی‏ های رسول خدا (ص) هیچ چیزی مهمتر از اخلاق آن حضرت وجود ندارد. این ویژگی همان چیزی است که خداوند، رسولش را بدان ستوده و فرموده است: انک لعلی خُلُق عظیم، و خود رسول (ص) هم فرموده است که برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است «إنّمابُعِثْتُ لأُتمم صالِحَ الأخلاق»(طبقات ابن سعد: ۱/۱۹۲). تازه مسلمانان هم وقتی وصف آن حضرت را برای دیگران می‏ گفتند، مهم‏ترین ویژگی دعوتش را همین می ‏دانستند که: «و یأمُرُ بِمَکارم الاَخلاق».(طبقات: ۴/۲۲۴) مفروق نامی هم وقتی مسلمان شده و با محتوای دعوت آن حضرت آشنا شد، خطاب به رسول گفت: ای برادر قریشی! تو مردم را به «مکارم الاخلاق و محاسن الاعمال» دعوت می‏کنی.(دلائل النبوه: ۲/۴۲۴) حضرت بعدها هم در بیان آموزه‏ های خود روی اخلاق تکیه زیادی داشت و می‏ فرمود: خداوند کریم است، کرامت و ارزشهای اخلاقی (معالی الاخلاق) را دوست دارد و از انجام کارهای حقیر و زشت کراهت دارد (مصنف عبدالرزاق: ۱۱/۱۴۳) و جای دیگر هم فرمود: سنگین ‏ترین چیز در ترازوی مؤمن در روز قیامت «حُسن خُلق» است (مصنف: ۱۱/۱۴۶) و فرمود: بهترین دوست من از میان شما، کسی است که بیشترین دوستی را با م..

در میان ویژگی‏ های رسول خدا (ص) هیچ چیزی مهمتر از اخلاق آن حضرت وجود ندارد. این ویژگی همان چیزی است که خداوند، رسولش را بدان ستوده و فرموده است: انک لعلی خُلُق عظیم، و خود رسول (ص) هم فرموده است که برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است «إنّمابُعِثْتُ لأُتمم صالِحَ الأخلاق»(طبقات ابن سعد: ۱/۱۹۲). تازه مسلمانان هم وقتی وصف آن حضرت را برای دیگران می‏ گفتند، مهم‏ترین ویژگی دعوتش را همین می ‏دانستند که: «و یأمُرُ بِمَکارم الاَخلاق».(طبقات: ۴/۲۲۴) مفروق نامی هم وقتی مسلمان شده و با محتوای دعوت آن حضرت آشنا شد، خطاب به رسول گفت: ای برادر قریشی! تو مردم را به «مکارم الاخلاق و محاسن الاعمال» دعوت می‏کنی.(دلائل النبوه: ۲/۴۲۴) حضرت بعدها هم در بیان آموزه‏ های خود روی اخلاق تکیه زیادی داشت و می‏ فرمود: خداوند کریم است، کرامت و ارزشهای اخلاقی (معالی الاخلاق) را دوست دارد و از انجام کارهای حقیر و زشت کراهت دارد (مصنف عبدالرزاق: ۱۱/۱۴۳) و جای دیگر هم فرمود: سنگین ‏ترین چیز در ترازوی مؤمن در روز قیامت «حُسن خُلق» است (مصنف: ۱۱/۱۴۶) و فرمود: بهترین دوست من از میان شما، کسی است که بیشترین دوستی را با مردم دارد و به همین قیاس رابطه غیر دوستانه (مصنف: ۱۱/۱۴۵)

در باره اخلاق آن حضرت، مناسباتش با مردم و خانواده مطالب زیادی در منابع گفته شده است. در اینجا برانیم تا برخی از این برخوردها و نیز شماری از روشهای تربیتی حضرت را در آموزش اسلام به مردم و تفهیم معانی آن به ایشان روشن کنیم:

الف: برخورد با خشک مقدسی‏

یک جنبه مهم تاریخ زندگی پیامبر(ص) رعایت دقیق قوانین الهی و وحیانی است. پیامبر تابع قرآن است و به هیچ روی مجاز به تخطی از آنها نیست. در این باره، بسان قرآن، از افراط و تفریط بیزار است و تلاش می‏کند، همان گونه که به او دستور داده شده تا مستقیم حرکت کند «واستقم کما امرت» همین رویه را میان مردم هم ترویج کند.

حضرت می‏کوشد تا احکام را به مردم یاد بدهد و حدود دین و احکام شرعی را مشخص کند. در این میان، یک اصل مهم، تفهیم این نکته به مردم است که دین را باید از خدا و رسول بگیرند و حلال و حرام را بر اساس قرآن و سنت بشناسند. در خود قرآن، از یهود به خاطر این که بی‏دلیل برخی از حلالها را حرام کرده‏اند، چندین بار، گلایه شده است.

قرآن و رسول و امامان دین، به همان اندازه که از لاابالی‏گری متنفرند از خشک مقدسی که ناشی از ضعف قوه عقلانی و تمسک به ظواهر است، هم بیزارند.

در خبری آمده است که پیغمبر (ص) به مسلمانان دستور دادند در سفر روزه نگیرند، ولی عده‏ای از روی خشک مقدسی همچنان روزه می‏گرفتند. حضرت از این رفتار مردم به خشم آمده، همان طور که روی شترشان بودند، ظرف آب را سرکشیده و فرمودند: ای خطاکاران، افطار کنید؟ افطروا یا معشر العصاة. (تهذیب الاثار مسند ابن عباس ج ۱، ص ۹۲)

پیامبر (ص) بدون اجازه خداوند چیزی را حلال یا حرام نمی‏ کرد، حتی اگر خودش از چیزی بدش می ‏آمد. در باره سیر، حضرت از آن متنفر بود و می ‏فرمود هر کس سیر خورده کنار من ننشیند با این حال، همان لحظه می ‏فرمود: من حرام نمی ‏کنم، زیرا اجازه تحریم آنچه را که خداوند حلال کرده ندارم، اما من از آن بدم می ‏آید. «یا ایها الناس انه لیس بی تحریم ما أحل الله و لکنها شجرة أکره ریحها». (امتاع: ۷/۳۱۰)

رعایت حلال و حرام الهی، جزو اصولی بود که پیامبر به مردم آموزش می‏ داد و بر آن تأکید می ‏کرد. این مطلب را قرآن هم مکرر فرمود بود که اینها حدود الهی است و تخطی از آنها بر هیچ کس روا نیست.

آنچه هست، این که قرآن و حدیث باید با درایت فهمیده شود و ظاهرنگری، انسان را به کج فهمی می ‏کشاند. نقل یک روایت در این زمینه جالب است. امام حسین (ع) سر مسائل صفین با عبدالله پسر عمرو بن عاص که مانند پدرش در صفین بر ضد امام علی (ع) جنگید، حرف نمی ‏زد. ابوسعید خدری بعدها در مدینه میان آنان واسطه شد تا با یکدیگر آشتی کنند. وقتی امام با او سخن گفت، از عبدالله گلایه کرد که تو بر طبق احادیثی که از پیغمبر (ص) نقل می‏کند، من را بهترین زمینیان نزد آسمانیان می ‏دانی؛ پس چرا در صفین حاضر شدی و با پدر من که از من بهتر بود جنگ کردی؟ پسر عمرو بن عاص در باره دلیل این مطلب گفت: من زمان پیامبر (ص) زاهد بودم و زندگی را به خود سخت می‏گرفتم. روزها روزه و شبها قیام اللیل داشتم. پدرم در باره افراط من به پیامبر (ص) شکایت کرد. حضرت به من فرمود: از پدرت اطاعت کن. وقتی پدرم به صفین می‏ رفت، من هم از او اطاعت کردم. حضرت فرمودند: این با «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (عدم جواز اطاعت از کسی وقت معصیت خالق می‏کند) سازگار نیست؛ همینطور با آیه «و ان جاهداک أن تشرک بی فلا تطعهما» اگر والدین تو، تو را به شرک فرا خواندند، از آنان اطاعت نکن. بدین ترتیب عبدالله بن عمرو بن عاص نشان داد که از جمله پیامبر (ص) که او را موظف به اطاعت از پدر کرده بوده، تا چه اندازه بد برداشت کرده و ظاهر نگری کرده است.

نظافت شخصی و عطر زدن و..

پیامبر (ص) زندگی اجتماعی و فردی خود را در شکل معمول و حتی خوب آن شکل می ‏داد. لباس سفید می‏ پوشید، عطر می ‏زد، موهای سر را شانه می ‏کرد و مرتب دندان‏هایش را مسواک می‏ کرد.

در میان این مسائل، عطر زدن برای آن حضرت یک اصل بود. در روایت هست که در خانه پیامبر، محلی بود که پیامبر همیشه از آنجا خود را عطر می‏ زده است: انس می‏ گوید: کانت لرسول الله سُکّة یتطیّب منها (امتاع:‌ ۷/ ۱۰۱) در خبر دیگری آمده است که حضرت می‏ فرمود در این دنیا عطر و زن و نماز را بسیار دوست می‏ دارد، و البته در باره نماز ادامه می ‏دادند که قرة عینی فی الصلاة. روشنی چشمان من در نماز است (مصنف: ۴/۳۲۱)

شخصی روایت می‏کند که من بچه بودم نزد پیامبر (ص) می‏آمدیم، سر ما را مسح می‏کرد. من وقتی دست پیامبر روی سرم کشیده شد چنان بوی معطری احساس کردم که تا حال فراموش نکرده‏ ام. و ادامه می‏ دهد: این قدر بوی عطر زیاد بود که گویی از کنار مغازه عطاری رد شده بودم. (امتاع:‌ ۷/ ۱۰۲) کسی هم اگر عطر تعارفی برای پیغمبر می‏ برد حضرت هیچ وقت آن را رد نمی ‏کرد.

نیز نوشته‏ اند که رسول خدا (ص) به بوی خوشش شناخته می‏ شد: کان رسول الله یعرف بریح الطیب (مصنف: ۴/۳۱۹)

حضرت از خوردن چیزهای بودار که مردم را اذیت کند پرهیز می‏کرد. مخصوصا وقتی سیر داشت و استدلالش هم این بود که: أکرهه من أجل ریحه.

خضاب و رنگ کردن موی هم بر آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به زنان دستور می‏ داد تا موی‏های خود را خضاب کنند، اگر شوهر دارند برای شوهر، و اگر ندارند برای آن که خواستگاران بیشتری داشته باشند (مصنف: ۴/۳۱۹) حضرت زنی را که در دستانش اثری از خضاب یا حنا نبود، کراهت داشت نگاه کند (مصنف: ۷/۴۸۸).

تصور عمومی چنان است که گویی اگر کسی ثروتمند نباشد، نباید از این قبیل امور استفاده کند، در حالی که چنین نیست. حضرت خود زندگی ساده‏ای، روی همان حصیری که شبها نماز شب می ‏خواند، روز می ‏نشست و با مردم گفتگو می ‏کرد و میهمانانش را پذیرای می ‏نمود (امتاع: ۷/۱۱۵). نوع غذا خوردن او هم در همان حد معمول بود، روی زمین می ‏نشست و غذا می ‏خورد: کان رسول الله یجلس علی الارض و یأکل علی الارض (امتاع: ۷/ ۲۶۲) چنان که در حدیث آمده است تا رسول خدا (ص) زنده بود، سه روز پشت سر هم آل محمد سیر نبودند (امتاع: ۷/۲۶۳)

پیامبر و شوخ طبعی‏

پیامبر (ص) فردی شوخ طبع بود و هیچ حالت خشم و عصبانیت در او دیده نشد. در حدیث آمده است: کان بالنبی دعابة، یعنی مزاحا. اما این تبسم به معنای قهقهه زدن نبوده بلکه فقط متبسم بود: ما رأیت النبی ضاحکا ما کان الا یتبسم.

این شوخ طبعی هم خود او را سرحال نگاه می‏داشت و هم مردم را آرام و راضی نگاه می‏داشت. آن حضرت به دیگران هم فرصت شوخ طبعی می‏داد، چنان که یک اعرابی هدیه آورده بود، بعد که پیامبر استفاده کرد، آمد و پولش را می خواست و می‏گفت: پول هدیه ما بدهید. بعدها هر وقت پیامبر دلگیر می‏شد، می‏فرمود این اعرابی کجاست بیاید و ما را از گرفتگی در آورد.

البته پیغمبر از شوخی بی ‏مورد خوشش نمی ‏آمد. یکی از شوخ طبع‏های آن زمان عبدالله بن حذافه بود که پیغمبر او را رهبر سریه‏ ای کرد. در آنجا از سپاهش خواست آتش روشن کنند. سپس گفت: همه شما در آتش بر,ید. آنها گفتند: ما ایمان به پیغمر آوردیم تا از آتش مصون باشیم. (در نقل دیگری دارد که آنها خواستند خود را در آتش بیندازند که او نگذاشت و گفت: شوخی کردم.) وقتی نزد پیامبر آمدند و داستان را گفتند، حضرت کار آنها را تأیید کرد و فرمود: لاطاعة لمخلوق فی مصعیة الخالق (امتاع ۱۰/ ۶۳).

بعد از رسیدن رسول خدا (ص) از بدر مردم به استقبال آمدند. سلمة بن سلامه که پیامبر به خاطر یک شوخی نادرست، سبب قهر آن حضرت با خود شده بود، خطاب به مردم گفت: این که تبریک ندارد، ما مشتی پیر و کچل را کشتیم. رسول‏خدا(ص) از سخن او خندید و فرمود: آنان ملاء قریش بودند، کسانی که با دیدنشان وحشت پدید می ‏آمد و اگر دستوری می‏ دادند، به سختی اطاعت می ‏کردید. در این وقت سلمه از فرصت استفاده کرده علت قهر پیامبر را پرسید. حضرت فرمودند زمانی که در «روحاء» عازم بدر بودیم، یک اعرابی نزد من آمد و پرسید: اگر پیامبری، بگو بدانم که شتر حامله من، چه می‏زاید؟ تو گفتی که، خودت با او جماع کردی و از تو حامله شده؛ و تو البته برخورد زشتی کردی! سلمه از رسول خدا ص – عذر خواست و پیامبر عذرش را پذیرفت. (المغازی، ج ۱، صص ۴۶، ۱۱۶)

عبادت حضرت‏

عبادت حضرت هم استثنایی بود. نماز شب که بر پیغمبر واجب بوده و خدا از او خاست که «نِصْفه او انقص منه الا قلیلا» که قرآن بخواند و نماز بخواند. خداوند در قرآن می‏فرماید: «ان ربک یعلم أنک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک» (مزمّل: ۲۰)

حضرت علی (ع) در یکی از جنگها می‏ گوید که همه خوابیده بودند، اما پیغمبر مشغول عبادت بود: لقد رأیتنا و ما فینا قائم الا رسول الله ص تحت الشجرة یصلّی و یبکی حتی اصبح. در میان ما تنها کسی که ایستاده و زیر یک درخت نماز می‏ خواند و تا صبح گریه می‏ کرد، پیامبر بود.

ابوذر هم که خود آیتی در زهد و عبادت بود می‏گوید: صلیْتُ مع النبی فی بعض اللیل فقام یصلی فقمت معه حتی جعلت اضرب رأسی الجُدُرات من طول صلاته. یک شبی با آن حضرت نماز می‏خواندم، آن قدر ایستاد و نماز خواند که من خسته شده سرم را به دیوار گذاشتم

همین نماز شب بود که پیامبر را به مقام محمود، یعنی مقام شفاعت رساند و این سفارش حق تعالی بود که: ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسی أن یبعثک مقاما محمودا

پیامبر رحمت‏

خداوند در قرآن می‏ فرماید: و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین. پیامبر رحمت بدین معناست که آن حضرت هیچ گاه از مردم خشمگین نمی ‏شد، به ویژه در اموری که مربوط به آموزش دین به آنان بود در نقلها دارد که «فکان لایبغضه شی‏ء و لایستفزه». و دارد که: کان اَوْسع الناس صدرا. و نیز دارد که: قد وسع الناس منه بَسْطه و خُلْقه فصار لهم أبا. همه این عبارات به معنای آن است که حضرت سعه صدر کامل برای دریافت سخنان مردم داشت و سر فرصت به هدایت آنان می‏ پرداخت.

پیامبر رحمت بدان معنا بود که بت پرستان را هم که آزارش می ‏دادند نفرین نمی ‏کرد و می ‏فرمود: خداوندا! قوم مرا هدایت کن. وقتی به حضرت گفتند مشرکین را نفرین کنید، حضرت فرمود: انی لم‏أُبْعَث لعّانا و انما بُعِثْت رحمةً (جنة النعیم، ۱/۴۵۴)

تأثیر پیامبر تنها در مسلمانان نبوده و نیست. بعثت حضرت ختمی مرتبت، برای همه عالم رحمت بوده و این رحمت همچنان مستدام است.

مردم داری‏

مردم داری برای هر قشری به گونه‏ای خاص معنا دارد برای یک رهبر، برای یک خطیب، برای یک امام جماعت مسجد یا کاسب، رفتارهای خاصی می‏تواند سبب جذب مردم شود. پیامبر حتی در عبادت هم مردم را خسته نمی‏کرد. شنیده نشده است که پیامبر نماز جماعتش طولانی باشد. البته از این که کسی هم تند تند نماز بخواند بدش می‏آمد و تذکر می‏داد. در باره حضرت دارد که: یکثر الذکر، یقلّ اللعن، یطیل الصلاة، یقصر الخطبة و کان لایأنف و لایستکبر. یمشی مع الارملة والمسکین فیقضی له حاجته. فراوان یاد خدا می‏کرد، لعنت کمتر می‏کرد، نمازش را با آرامش می‏خواند، خطبه نمازش کوتاه بود، تکبر نداشت، با فقرا و یتیمان می‏نشست و نیاز آن‏ها را برآورده می‏کرد.

در همین حال، انتظار احترام هم از مردم نداشت. خدا البته از مردم می‏خواست حرمت پیامبر را نگهدارند. اما خود پیامبر پایبند احترامات رسمی نبود. از این که کسی جلوی پایش بلند شود، کراهت داشت. این خودش محبت بیشتری در مردم ایجاد کرده بود. در نقلی دارد: انه لم یکن شخص أحب الیهم من رسول الله (ص) فکانوا اذا رأوه لم‏یقوموا الیه لما یعرفون من کراهیته له. هیچ کس برای مردم دوست داشتنی‏تر از پیامبر (ص) نبود، با این حال، می‏دانستند که او خوش ندارد کسی جلویش بلند شود، و آنها بلند نمی‏ شدند.

یک نمونه جالب از مردم داری همین است که وقتی نماز می‏ خواند و صدای گریه بچه ‏ای می ‏آمد، سوره ‏های کوچک را می ‏خواند تا نماز تمام شود. وقتی علت را پرسیدند، فرمود اگر نماز را طول می ‏دادم حواس مادرش پرت می ‏شدT فخشیت أن یشقّ ذلک علی ابویه.

حضرت حتی سراغ ضعیف ‏ترین اطرافیانش را می‏ گرفت: زن سیاه پوستی در مدینه بود که کارهای مسجد را انجام می داد. چند روزی خبری از او نشد. حضرت سراغ گرفت، گفتند: مُرد. حضرت فرمودند: آیا شما با این خبر ندادنتان مرا آزار ندادید؟ در اصل مردم تصور کرده بودند این شخص این اندازه ارزش ندارد که پیامبر (ص) را برای درگذشت او خبر کنند. حضرت فرمود: اکنون قبر او را به من نشان دهید. قبر را نشان دادند. حضرت به سراغ قبر او رفت و بر او درود فرستاد و فرمود: این قبور گرفتار ظلمت هستند، و با درود و صلات ما بر آنها، نورانی می‏ شود. أنّ امرأة سوداء کانت تقمّ المسجد أو شابا، فقدها رسول الله (ص) فسأل عنها أو عنه. فقالوا: مات. قال: أفلا کنتم آذنتمونی؟ فکأنهم صغّروا امرها أو أمره. فقال: دلّونی علی قبره. فدلّوه فصلّی علیه. ثم قال: ان هذه القبور مملوءةٌ ظُلْمة علی أهلها، و ان الله تعالی ینوّرها لهم بصلاتی علیهم (فتح الباری: ۳/۱۳۳۷)

رفع سوء ظن از مردم در ارتباط با خود، نکته بسیار مهمی است. پیامبر در آخرین روزها از مردم خواستند تا اگر تصور می‏کنند حقی از آنان را ضایع کرده بیایند و حقشان را بگیرند. این رفع سوء ظن از مردم است. نمونه دیگر آن است که صفیه می‏گیود که رسول خدا (ص) معتکف بود من شبی نزد او آمدم و بعد از صحبت خواستم بروم. آن حضرت در حجره اسامة بن زید بود و حضرت با من برخاست تا «لیقلبنی». به دو نفر از انصار برخورد. آن‏ها وقتی پیامبر (ص) دیدند، بر سرعتشان افزودند. پیامبر فرمود: علی رسلکما آنهاصفیة بنت حیی، قالا: سبحان الله یا رسول الله. فقال رسول الله: ان الشیطان یجری من الانسان مجری الدم. و انی خشیت أن یقذف فی قلوبکما شیئا. (مصنف: ۴/۳۶۰)

برخورد با بدوی ها

پیامبر (ص) با یک جامعه اعرابی و بدوی سرکار داشت نه جامعه عربی و شهری، و بنابر این برخوردها در سطح بسیار نازلی بود که پیامبر (ص) باید تحمل می ‏کرد. در روایتی آمده است که یک اعرابی از راه رسیده بود و نمی ‏دانست مسجد چیست. رفت در یک گوشه مسجد بول کرد. اصحاب ناراحت شدند و قصد تندی به او داشتند. حضرت فرمود: آزارش ندهید؛ سپس او را صدا زدند و به او حالی کردند که مسجد جای ذکر وعبادت است نه جای این قبیل کارها.

معاویة بن حکم می ‏گوید: من در نماز بودم کسی عطسه کرد. یرحمک الله گفتم. همه متوجه من شدند. دوباره آن شخص عطسه کرد. باز تکرار کردم. وقتی نگاه مردم را دیدم در وسط نمازند. گفتم: مادرتان به سوگتان بنشیند، چرا به من نگاه می ‏کنید. مردم با دست روی ران خود زدند. من ساکت شدم. وقتی نماز حضرت تمام شد، مرا صدا زدند. به خدا سوگند هیچ معلمی را پیش و پس از آن ندیده بودم که اینچنین تعلیم دهد. حضرت نه مرا آزار دادند نه تندی کردند، تنها فرمودند: این نمازی که خواندی چون بین آن حرف زدی فایده ندارد، نماز تسبیح و تکبیر و تلاوت قرآن است. (فسکت فلما سلم رسول الله من صلاته، دعانی فبأبی و امی ما رأیت معلما قبله و لابعده أحسن تعلیما منه. والله ما ضربنی و لا نهرنی و لکن قال: ان صلاتک هذه لایصلح فیها شی من کلام الناس انما هی التسبیح و التکبیر و تلاوة القرآن (سبل الهدی:‌ ۷/۱۹).

نوع آموزش دادن دین توسط آن حضرت در روایت دیگری هم آمده است: شخصی سؤال می‏کند: یا رسول الله، وقت نماز می‏رسد و من جنب هست، چه کنم. حضرت فرمود من هم گاهی همین طور برایم پیش می‏آید. آن شخص گفت: شما مثل ما نیستید و بخشوده شده‏اید. حضرت فرمودند: به خدا سوگند من هم دوست دادم خاشع‏ترین باشم و آگاه‏ترین به موارد تقوا «یا رسول الله تدرکنی الصلوة و أنا جنب أفأصوم؟ حضرت فرمودند: و أنا تدرکنی الصلاة و أنا جنب فأصوم. فقال: لست مثلنا یا رسول الله! قد غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر. فقال: والله انی لأرجو أن أکون أخشاکم لله و أعلمکم بما اتّقی». (مسلم: ش ۱۱۱۰)

پیامبر (ص) به معاذ بن جبل و ابوموسی اشعری که به یمن می‏رفتند فرمودند: یَسّرا و لا تُعَسّرا، بشّرا و لا تنفرّا (بخاری – فتح الباری ۱۰/۶۱۲۴) آسان بگیرید و سخت نگیرید، بشارت دهید و تنفر ایجاد نکنید.

عده‏ ای به مدینه آمدند و سؤال کردند که پیامبر چطور عبادت می ‏کند. وقتی شنیدند، احساس کردند عبادت آن حضرت خیلی زیاد نیست. گفتند: بسیار خوب؛ او پیغمبر است و خداوند از همه چیز او گذشته است. یکی از آن افراد گفت: من هر شب تا صبح عبادت می ‏کنم. دیگری گفت: من همیشه روزه خواهم بود. دیگری گفت من اصلا ازدواج نمی ‏کنم. پیامبر (ص) آمدند و خطاب به آنها فرمود شماها چنین گفتید، اما من که خاشع‏ترین و متقی ‏ترین هستم شما هستم، روزه می ‏گیرم و نمی ‏گیرم، و نماز می‏ خوانم و ازدواج می ‏کنم، و این سنت من است که هر کس از من است باید از آن پیروی کند: اما والله انی لاخشاکم لله و أتقاکم له، لکنی أصوم و أُفطر و اُصلی و أرْقُدُ و أتزوّج من النساء فمن رغب عن سنتی فلیس منی. (بخاری، فتح الباری ۹/۵۰۶۳).

این بود گوشه ‏ای از آنچه در باره روش‏های اخلاقی و تربیتی پیامبر (ص) نقل شده است.