اگر جویای احوال ما باشید

شاید درستش هم همین باشد،‌ آدم که نباید غم و غصه‌های خودش را جار بزند، اولویت قطعا و بی‌تردید با مردم است، مردمی که گرفتاری‌هایشان خیلی خیلی بیشتر از توان و ظرفیت صفحات روزنامه‌ها و فضای رسانه‌های آنلاین شده است. اما قرار هم نیست ما فقط وقتی تیتر شویم که هواپیمای سی-۱۳۰ سقوط می‌کند یا اتوبوس خبرنگاران محیط زیست، چپ می‌کند یا کار به بازداشت و وثیقه و حکم می‌رسد.
همین یک سال گذشته بارها و بارها درباره مهاجرت‌ها نوشته‌ایم، مهاجرت نیروهای متخصص در حوزه‌های مختلف،‌ کارگر و پرستار و پزشک و استاد دانشگاه… مهاجرت روزنامه‌نگاران نیز از سال‌های گذشته در جریان بوده، سال‌های خیلی دورش را شاید باید پیشکسوتان بنویسند و یادمان بیاورند که تاریخ از حافظه و رنج ما شروع نشده است.
نزدیک‌ترش اما می‌شود اواخر دهه هشتاد، خصوصا سال ۸۸ که فشارهای سیاسی و امنیتی در آن فضای پرآشوب، بهترین دوستان و همکاران ما را روانه رسانه‌هایی کرد که این روزها اسم‌شان را با نام «معاند» بیشتر می‌شنویم.
همین رسانه‌های معاند که در سکوت اجباری ما شده‌اند مرجع اخبار دست‌نیافتنی، نمونه‌اش می‌شود موضوع مرحوم آرمیتا گراوند که خبر ب..

شاید درستش هم همین باشد،‌ آدم که نباید غم و غصه‌های خودش را جار بزند، اولویت قطعا و بی‌تردید با مردم است، مردمی که گرفتاری‌هایشان خیلی خیلی بیشتر از توان و ظرفیت صفحات روزنامه‌ها و فضای رسانه‌های آنلاین شده است. اما قرار هم نیست ما فقط وقتی تیتر شویم که هواپیمای سی-۱۳۰ سقوط می‌کند یا اتوبوس خبرنگاران محیط زیست، چپ می‌کند یا کار به بازداشت و وثیقه و حکم می‌رسد.

همین یک سال گذشته بارها و بارها درباره مهاجرت‌ها نوشته‌ایم، مهاجرت نیروهای متخصص در حوزه‌های مختلف،‌ کارگر و پرستار و پزشک و استاد دانشگاه… مهاجرت روزنامه‌نگاران نیز از سال‌های گذشته در جریان بوده، سال‌های خیلی دورش را شاید باید پیشکسوتان بنویسند و یادمان بیاورند که تاریخ از حافظه و رنج ما شروع نشده است.

نزدیک‌ترش اما می‌شود اواخر دهه هشتاد، خصوصا سال ۸۸ که فشارهای سیاسی و امنیتی در آن فضای پرآشوب، بهترین دوستان و همکاران ما را روانه رسانه‌هایی کرد که این روزها اسم‌شان را با نام «معاند» بیشتر می‌شنویم.

همین رسانه‌های معاند که در سکوت اجباری ما شده‌اند مرجع اخبار دست‌نیافتنی، نمونه‌اش می‌شود موضوع مرحوم آرمیتا گراوند که خبر بستری شدنش در بیمارستان، خیلی زود با خبر بازداشت خبرنگار روزنامه شرق به صدر اخبار آمد، و درحالی که ما منتظر سرنوشت خبرنگار بازداشتی بودیم، همان رسانه‌های معاند هرچه که دست‌شان رسید منتشر کردند.

البته هم‌زمان با خبر فوت آرمیتا، روزنامه اعتماد در گزارشی مفصل و دقیق تا جایی که می‌شد، ابعادی از موضوع را در گزارشی میدانی روایت کرد، گزارشی که می‌شد خیلی زودتر منتشر شود.

برگردیم به سال ۸۸،‌ مهاجرت روزنامه‌نگاران نه فقط از کشور که در سال‌های بعدی به شکلی دیگر ادامه یافت، آنها که مانده بودند،‌ زیر فشارهای سیاسی و اقتصادی راه دیگری پیدا کردند، در دهه نود و با گسترش شبکه‌های اجتماعی و فضاهای کاری جدید، خیلی‌ها رفتند دنبال تولید محتوا، روابط عمومی و حتی ساخت پادکست. نه این که این راه‌ها یا خداحافظی با کار روزنامه‌نگاری آسان باشد، خیر، اما لابد پیش خودشان هر روز تکرار کردند چرا باید سری را که درد می‌کند، دستمال نبست و راحت نشد؟

شواهد نشان می‌دهد راه درستی را هم انتخاب کرده‌اند، پای صحبت‌شان که بنشینید از دلتنگی برای تحریریه‌ها زیاد می‌گویند اما حاضر نیستند راه رفته را برگردند.

برنمی‌گردند چون در موقعیت فعلی اگر فقط یه غصه داشته باشند و همین دوری از تحریریه باشد، در موقعیت قبلی غصه‌ها زیادتر بود،‌ ساده‌ترینش همین گلایه مردم است که معتقدند شما آنچه را که باید نمی‌نویسید، اگر البته روراست‌تر بخواهند نقدت کنند می‌گویند شما دروغ می‌نویسید.

برنمی‌گردند تا خودشان را اسیر دست‌مزدهای حداقلی نکنند برای حرفه‌ای که نامش در میان مشاغل سخت قانون کار در ایران ثبت شده. از فشارهای امنیتی و سیاسی که گفته نشود بهتر است، وگرنه همین نوشته شامل سانسور یا تهدید می‌شود.

همه این‌ها را که کنار هم بگذاریم، و از حال امروزمان بگوییم، می‌شویم یک جمعیت اندک که مانده‌ایم، شاید چند صد نفر، حتی کمتر. نه قصد مهاجرت داریم و نه قصد هجرت از تحریریه‌ها، اندازه خومان در تلاش هستیم و مانده‌ایم که روایت کنیم، بنویسیم، برای رنج مردم، که رنج خودمان هم هست، برای اینکه «مرجعیت رسانه» همین جا بماند.

کسی نتوانسته تاکنون مانع کارهای غیرحرفه‌ای و فیک‌نیوزها باشد، کسی نتوانسته جلوی اعتبار گرفتن آن رسانه‌ها را بگیرد، اما قطعا می‌شود به خبرنگار و رسانه داخلی فضا داد که بیشتر و بهتر کار کند، تا دغدغه معاشش را هرچه هست تحمل کند اما دغدغه اضافه بر این را نه.

*روزنامه‌نگار

۴۷۴۷