روانشناسی اجتماعی اعتراض؛ فریادهایی برای تغییر

من چهره‌ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد می زنم:
«وامانده در عذابم انداخته است
در راه پر مخافت این ساحل خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من».
من چهره‌ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:
یک‌ دست بی‌صداست
من، دست من کمک ز دست شما
می‌کند طلب.
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می‌زنم.
فریاد می‌زنم!
(نیما یوشیج)
بسیاری از صاحب‌نظران علوم اجتماعی و سیاسی بر این باورند که جنبش‌های اجتماعی هم بر سرمایه‌ی اجتماعی استوارند و هم به پدیدآیی و افزایش آن کمک می‌کنند و حتی می‌توانند گونه‌های تازه‌ای از سرمایه‌ی اجتماعی را بیافریند.
چون «اعتراض» چهره‌ی پیدای حرکت‌آفرین و حیات‌بخش هر جنبش اجتماعی به‌حساب می‌آید، حکمرانان و سیاست‌گزاران نیازمند آنند که با استمداد از دانشمندان آزاده، سازوکار آن‌را به‌خوبی بشناسند تا بتوانند از رودهایی که از دامنه‌های ناخرسندی، و احساس ستمدیدگی جاری شده‌اند و فریاد «شکایت» سرداده‌اند، برای دگرگونی‌های سازنده‌ی اجتماعی بهره گیرند و با پذیرفتن سخن معترضان بر..

من چهره‌ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی

با قایقم نشسته به خشکی
فریاد می زنم:
«وامانده در عذابم انداخته است
در راه پر مخافت این ساحل خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من».

من چهره‌ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:

یک‌ دست بی‌صداست
من، دست من کمک ز دست شما

می‌کند طلب.

فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می‌زنم.
فریاد می‌زنم!

(نیما یوشیج)

بسیاری از صاحب‌نظران علوم اجتماعی و سیاسی بر این باورند که جنبش‌های اجتماعی هم بر سرمایه‌ی اجتماعی استوارند و هم به پدیدآیی و افزایش آن کمک می‌کنند و حتی می‌توانند گونه‌های تازه‌ای از سرمایه‌ی اجتماعی را بیافریند.

چون «اعتراض» چهره‌ی پیدای حرکت‌آفرین و حیات‌بخش هر جنبش اجتماعی به‌حساب می‌آید، حکمرانان و سیاست‌گزاران نیازمند آنند که با استمداد از دانشمندان آزاده، سازوکار آن‌را به‌خوبی بشناسند تا بتوانند از رودهایی که از دامنه‌های ناخرسندی، و احساس ستمدیدگی جاری شده‌اند و فریاد «شکایت» سرداده‌اند، برای دگرگونی‌های سازنده‌ی اجتماعی بهره گیرند و با پذیرفتن سخن معترضان بر سرمایه‌ی اجتماعی دولت و ملّت بیفزایند. وگرنه بی‌خبری از انگیزه‌های آن‌ها و نشنیدن صدای دادخواهی‌شان، سیل‌های ویرانگری را راه می‌اندازد که خاطره‌ی تلخ سیل میگون را به روایت فریدون مشیری بیدار می‌کند:

ای بسا سر، که فرو کوفت به سنگ

ای بسا تن، که فرو برد به خاک

یک جهان لطف و صفا ریخت به خاک

یک جهان لاله و گل رفت به باد!

و چنین مباد!

روان‌شناسی اجتماعی اعتراض

بارون و برنسکامب، روان‌شناسی اجتماعی را به‌صورت حوزه‌ای علمی که در جست‌وجوی درکِ ماهیت و علل رفتار و افکار فرد در موقعیت‌های اجتماعی است تعریف می‌کنند. بر پایه‌ی این تعریف، روان‌شناسان اجتماعی به توصیف فرایندهای اساسی این حوزه، یعنی هویت اجتماعی، شناخت، هیجان و انگیزش مشارکت‌کنندگان در جنبش اجتماعی می‌پردازند.

استکلنبرگ و کلاندرمنز می‌نویسند:

«شبکه‌های مجازی هر روز اخبار تظاهرات خیابانی و یا اشغال میدان‌ها، در شهرهایی در این‌سو و آن‌سوی جهان را توسط معترضان گزارش می‌کنند. پرسش‌های مهم این است: چرا این‌همه مردم دست به اعتراض می‌زنند؟ چرا حاضر می‌شوند که ثروت، امکانات و آرامش و آسایش خود را از دست بدهند و حتی در مواردی جان خود را فدای یک آرمان مشترک جمعی کنند؟

نظریه‌های کلاسیک چنین مطرح می‌کردند که مردم برای ابراز شکایت‌های خود از محرومیت نسبی، ناکامی یا بی‌عدالتی ادراک‌شده اعتراض می‌کنند اما مطالعات بعدی نشان داد که صرف شکایت -‌ابراز و توصیف اندوه و ناخرسندی از مشکلات و نابرابری‌ها- افراد را به کُنش‌های اعتراضی پُرهزینه‌ نمی‌کشاند. از این‌رو، «اثربخشی/کارسازی»، «منابع/فرصت‌ها» را به‌عنوان عناصر پیش‌بینی‌کننده‌ی اعتراض بر عنصر شکایت افزودند.

پس از چندی به نقش «هویت جمعی» در رفتار اعتراضی اهمیت داده شد. در سال‌های اخیر، عامل «هیجان» نیز موردتوجه قرار گرفت.

استکلنبرگ و کلاندرمنز عناصر یادشده را در یک چارچوب نظری یکپارچه کردند و عنصر پنجمی با عنوان «درهم‌تنیدگی اجتماعی» را در کنار آن‌ها جای دادند. در ادامه‌ی نوشتار به توضیح این پنج عنصر می‌پردازیم و سپس چند نظریه‌ی جدیدتر را که بر تعامل دوتایی و سه‌تایی این عناصر تأکید دارند توضیح می‌دهیم.

۱. شکایت‌ها و دادخواهی‌ها (Grievances)

شکایت، ابراز ناخرسندی و ناراحتی از رفتار ناعادلانه‌ای است که با فرد می‌شود.

در قلب هر جنبشِ اعتراضی، شکایت حضور بیدار و پویایی دارد.

شکایت‌ها از:

- تجربه‌ی نابرابری نامشروع

- احساس محرومیت نسبی

- احساس بی‌عدالتی

- خشم درباره‌ی امور مملکت

- تهدیدها و رویدادهای غیرمنتظره که ناگهان به فرد تحمیل می‌شوند.

برمی‌خیزند.

«نابرابری نامشروع» موضوع اصلی نظریه‌های محرومیت نسبی و نظریه‌های عدالت اجتماعی است.

محرومیت نسبی زمانی روی می‌دهد که افراد بین آن‌چه دارند و آن‌چه انتظار دارند داشته باشند تفاوت زیادی احساس می‌کنند. به‌عبارت دیگر، محرومیت نسبی درک این واقعیت ناگوار است که شما یا گروهتان به کم‌تر از آن‌چه سزاوارش هستید و انتظار دارید دست یافته‌اید و یا امکانات شما کم‌تر از افراد مشابه‌تان است!

محرومیت نسبی یا بر پایه‌ی مقایسه‌های خودمحورانه و محرومیت شخصی (egoistic) قرار دارد و یا مبتنی است بر مقایسه‌های گروهی به‌عنوان محرومیت برادرانه و دوستانه (Fraternalistic).

برای شرکت در اعتراض‌، احساس محرومیت برادرانه مهم‌تر از احساس محرومیت شخصی است و البته آمیزه‌ای از این دو گونه محرومیت، پیش‌بینی‌کننده‌ی قوی‌تری برای مشارکت در اعتراض‌ها است.

زامرمن بر پایه‌ی یک فراتحلیل نشان داد که جزء شناختی محرومیت نسبی (درک موقعیت پایین خود نسبت به همتایان) تأثیر کمی بر شرکت در فعالیت اعتراضی دارد تا جزء عاطفی آن یعنی احساس ناخرسندی و خشم.

در کنار نظریه‌ی محرومیت نسبی، نظریه‌ی عدالت اجتماعی (Social Justice) برای تبیین شکایت‌ها و اعتراض‌ها مطرح شده است.

نظریه‌ی عدالت اجتماعی دو طبقه‌ عدالت را متمایز می‌کند:

۱.عدالت توزیعی (distribution justice)؛

۲. عدالت روند رسیدگی (procedural justice).

عدالت توزیعی مفهومی نزدیک به محرومیت نسبی دارد و ناعادلانه‌بودن فرجام‌ها و نتایج را توضیح می‌دهد، در حالی‌که عدالت روند رسیدگی به رویه‌های منصفانه‌ی تصمیم‌گیری و برخوردهای محترمانه با افراد اشاره دارد.

مطالعات زیادی ثابت کرده است که بی‌عدالتی در روندهای رسیدگی، یعنی برخورد آن‌ دسته از قاضیان و مأموران حکومتی که شأن و کرامت انسانی مراجعان را رعایت نمی‌کنند، دادخواهان را بیشتر به صحنه‌های اعتراضی می‌کشاند.

۲. کارسازی و اثربخشی (Efficacy)

چرا با وجود این‌که شکایت‌ها حضور همیشگی و همه‌جایی دارند، اعتراض‌ها گاه‌به‌گاه رخ می‌دهند و سربرمی‌آورند؟

پاسخ صاحب‌نظران علوم اجتماعی و سیاسی یک کلمه است: کارسازی. مراد از کارسازی، انتظار و امید فرد است به این‌که احتمال دارد که شرایط ناگوار و سیاست‌های نادرست از طریق اعتراض تغییر کند. هرچه افراد به مشارکت در اعتراض به‌عنوان عامل دگرگون‌ساز وضع موجود بیشتر باور داشته باشند، فعال‌تر و پُرشورتر در عرصه‌ی اعتراض حضور می‌یابند.

در دسترس‌بودن منابع برای بسیج افراد، وجود فرصت‌های سیاسی و امکان بهره‌گیری از آن‌ها، کارآمدبودن تاکتیک‌ها در فعالیت‌ها و سازمان‌دهی مناسب عوامل اصلی و مهم در کارسازی اعتراض‌ها به‌شمار می‌آیند.

بررسی ده‌ها جنبش اجتماعی و اعتراض‌های برخاسته از آن‌ها در ده سال گذشته نشان داده است اگر مردم ناراضی به کارسازی و موثربودن حرکت‌های اعتراضی خود باور داشته باشند، در مسیر‌های بهنجار مانند دادخواهی‌های مدنی و شرکت در تظاهرات و تحصن‌ها پیش می‌روند، اما اگر به این نتیجه برسند که برای گرفتن حقوق خود منابع و فرصت‌ها را در اختیار ندارند سرخوردگی و ناامیدی به سراغشان می‌آید و اعتراض‌ها را به مسیر خشونت‌بار می‌کشانند.

۳. هویت (Identity)

هویت درک ما است از این‌که چه کسی هستیم و دیگران چه کسانی هستند. هر کس یک هویت شخصی و چندین هویت اجتماعی دارد. هویت شخصی توصیف خود از ویژگی‌های شخصی و اختصاصی او و هویت اجتماعی تعریفش از عضویتی است که در یک طبقه‌ی اجتماعی دارد.

هویت، همانند مکانی است که هر کس در اجتماع بزرگ برای خود دارد.

بر اساس نظریه‌ی هویت اجتماعی که توسط هنری تاجفل(Henry Tajfel) مطرح شده است، افراد از طریق عضویت در گروه درصدد کسب عزت‌نفس هستند. هویت اجتماعی خودِ شخص را چنان بسط و توسعه می‌دهد که دیگر اعضای گروه را نیز دربرگیرد. عضویت در یک گروه می‌تواند مزایای چشم‌گیری داشته باشد. گروه‌ها در واقع، حس تعلق و ارزشمندی به ما می‌دهند. به‌عنوان اعضای گروه می‌توانیم از موفقیت‌ها و پیشرفت‌های دیگران نیز برخوردار شویم و در سایه‌ی این موفقیت‌ها به آرامش و آسایش برسیم. حس عضویت در گروهی که ما را با دیگران پیوند می‌دهد، اساسی برای مشارکت‌مان در زندگی اجتماعی خواهد بود. برخی عضویت‌های گروهی از چنان اهمیتی برخوردارند که مبدل به بخش اصلی و اساسی دیدگاه ما درباره‌ی خودمان می‌شوند.

عضویت در گروه نیازهای ما برای تسلط، ارتباط و پیوند را مورد حمایت و پشتیبانی قرار می‌دهد. گروه‌های ما می‌توانند در مسیرهایی که جهان را درک می‌کنیم از ما حمایت و پشتیبانی کنند و به ما اعتمادبه‌نفس بدهند.

هویت گروهی قدرت انگیزشی زیادی برای مشارکت در اعتراض دارد. زیرا فرد خود را با دیگر اعضای گروه همانند و هم‌سرنوشت می‌داند. «من» به «ما» تبدیل می‌شود و تا آن‌جا پیش می‌رود که تعلق به افراد درون گروه همراه با بی‌توجهی، بی‌احترامی و تنفر نسبت‌به افراد برون‌گروه همراه می‌شود. سال‌ها قبل، جامعه‌شناسی به‌نام ویلیام گراهام سامنر (۱۹۰۶) گفته است: «وفاداری به افراد درون‌گروه و تنفر و تحقیر افراد برون‌گروه هم‌زمان با هم رشد می‌کنند.»

به‌قول حمید مصدق:

من اگر ما نشوم، تنهایم

تو اگر ما نشوی

خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز برپا نکنیم

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی‌خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد؟

چه کسی با دشمن بستیزد؟

چنین همانندسازی‌های پویای گروهی، گام‌های استوار و آغازی هستند برای حرکت افراد در مسیر سیاسی‌شدن.

۴. هیجان‌ها (Emotions)

«ریو» هیجان را دارای سه بُعد اصلی می‌داند: زیستی، شناختی و اجتماعی-فرهنگی. او در توضیح ابعاد اجتماعی هیجان می‌نویسد: «افراد دیگر، معمولاً عمومی‌ترین منبع هیجان روزمره‌ی ما هستند. وقتی با دیگران تعامل می‌کنیم در مقایسه با زمانی که تنها هستیم، مقدار بیشتری هیجان را بروز می‌دهیم. دیگران نه‌تنها به‌طور مستقیم هیجان‌ها را در ما پدید می‌آورند، بلکه به‌طور غیرمستقیم از طریق سرایت هیجانی (emotional contagion) بر ما تأثیر می‌گذارند.»

ویراستاران کتاب «ماهیت اجتماعی ابراز هیجان» از قول فریدلوند می‌نویسند:

«ابرازهای هیجانی چیزی بیش از یک حالت درونی صرف را مخابره می‌کند و سیگنال‌های اجتماعی منتقل‌شده از طریق ابراز هیجانی نقش مهمی در تعاملات اجتماعی دارند. علاوه‌بر این، هیجان‌ها هنگام وقوع در بافت اجتماعی درک می‌شوند.»

فلدمن برت با استدلا‌ل‌های علمی ثابت می‌کند که هیجان‌ها واقعیت اجتماعی هستند: «اگر یک درخت در جنگلی بیفتد و هیچ‌کس نباشد که صدای آن‌را بشنود آیا صدایی ایجاد شده است! پاسخ علمی به این معما خیر است. یک درخت در حال سقوط به‌خودی‌خود صدایی ایجاد نمی‌کند. فرود آن تنها باعث ایجاد ارتعاش در هوا زمین می‌شود. این ارتعاشات تنها در صورتی به‌وجود می‌آیند که چیز ویژه‌ای برای پذیرش و ترجمه‌ی آن‌ها، یعنی یک گوش متصل به یک نفر وجود داشته باشد. یک صدا رویدادی نیست که در جهان تشخیص داده شود. این تجربه زمانی ساخته می‌شود که جهان با بدنی که تغییرات درخت و هوا را تشخیص می‌دهد و مغزی که می‌تواند به این تغییرات معنا ببخشد تعامل پیدا کند. علم به ما می‌گوید که هیجانات به یک ادراک‌کننده‌ی رنگ‌ها و صداها نیاز دارند.»

هیجانها و اعتراض: سیاست با جلوه‌های گوناگونش پُر از هیجان است. مردم از تروریسم میترسند، درباره‌ی تورم و کسری بودجه خشمگین می‌شوند، از خشونت‌های کور در بُهت فرومی‌روند و به هویت ملّی و گروهی خود افتخار می‌کنند.

هیجان‌ها در همه‌ی مراحل سه‌گانه‌ی اعتراض: شرکت‌کردن، تداوم مشارکت، و انصراف نفوذی فعال و صحنه‌گردان دارند.

به یاد داشته باشیم که در هر اعتراضی هیجان‌ها هم شتاب‌دهنده و هم تقویت‌کننده هستند. شتاب‌دهنده به حرکت سرعت می‌دهد و تقویت‌کننده صدای اعتراض را بلندتر می‌سازد.

دو نکته‌ی دیگر در مورد رابطه‌ی هیجان‌ها با اعتراض اهمیت زیاد دارند:

الف. خشم گروه‌بنیاد بیش از خشم فردی برانگیزاننده‌ی مشارکت در اعتراض‌ است و البته با عنصر کارسازی نیز ارتباط دارد. آن‌ها که گروه خود را نیرومند می‌بینند احتمال بیشتری دارد که سطح بالایی از خشم را بروز دهند و تمایل داشته باشند در فعالیت اعتراضی شرکت کنند. برعکس کسانی‌که گروه خود را ضعیف ادراک می‌کنند، به احتمال بیشتر دچار ترس می‌شوند و امکان دارد از گروه معترض کناره‌گیری کنند.

ب. خشم گروه‌بنیاد (گروهی) در فعالیت‌های هنجاری و قاعده‌مند مردمی دیده می‌شود، درحالی‌که فعالیت‌های هنجارشکن و خشونت‌بار بیشتر با تحقیر همبسته است.

۵. درهم‌تنیدگی/نهادینگی اجتماعی (Social embeddedness)

تصمیم به شرکت در اعتراض، در انزوای اجتماعی صورت نمی‌گیرد. نهادینگی اجتماعی در شبکه‌های حقیقی و مجازی نارضایتی‌های فردی را به نارضایتی‌های گروهی تبدیل می‌کند و به‌عبارت دیگر شبکه‌ها، همانند دستگاه اجتماعی‌سازی عمل می‌کنند و امکان بسیج افراد عضو خود را در فعالیت‌های گوناگون از جمله اعتراض‌ها فراهم می‌سازند.

در گروه‌های سازمان‌یافته‌ی سیاسی، اعضاء فرصت می‌یابند که درباره‌ی سیاست و روش‌های تغییر برنامه‌های نظام سیاسی گفت‌وگو کنند و برای حرکت‌های اعتراضی آماده شوند.

خوشبختانه درباره‌ی نقش شبکه‌های اجتماعی در آگاه‌سازی‌های درست و نادرست و بسیج افراد برای فعالیت‌های جمعی مقاله‌های مفیدی به فارسی منتشر شده است که علاقه‌مندان می‌توانند با جستجویی ساده در اینترنت به آن‌ها دست یابند.

اعتراض، صدای دمُکراسی

لورا کانروتر، در مقاله‌ای با عنوان: «صداهای دمکراسی: اجرای نمایشی، اعتراض و سوژه‌گی سیاسی» که در شماره‌ی ۳۳ مجله‌ی مردم‌شناسی فرهنگی(۲۰۱۸) منتشر شده است، می‌نویسد: دمکراسی معمولاً با اشکال گوناگون ابراز نظر پیوند خورده است: سخنرانی‌های سیاسی، گردهمایی‌های معترضانی که فریاد می‌کشند، بحث‌های داغ در سالن‌ها و کافی‌شاپ‌ها، گزارش‌های کوتاه و بلند در روزنامه‌ها و اطلاع‌رسانی‌های سطحی و علمی در شبکه‌های مجازی.

مردم در کشورهای غربی، دمُکراسی را در دو پیام خلاصه می‌کنند:

صدایی که می‌تواند و باید شنیده شود.

رأیی که در انتخابات باید گرفته و شمرده شود.

اعتراض یکی از شناخته‌شده‌ترین و رایج‌ترین صداهای دمُکراسی است.

به‌خوبی می‌دانیم که دمُکراسی نه آن کعبه‌ی آمالی است که عده‌ای شیفته‌ی طواف بر گرد آن هستند و نه آن چشمه‌ی اقبالی که تشنه‌کامان عدالت راستین را سیراب سازد. اما به‌گفته‌ی دکتر بیژن عبدالکریمی، «دمُکراسی شرّ ضرور است و در دوران ما نمی‌توان نظامی سیاسی را جایگزین نظام دمُکراتیک کرد. از زمان افلاطون نقدهای فراوانی بر دمُکراسی شده است: این‌که توده‌ها نمی‌فهمند، همیشه رأی‌شان صائب نیست، در دنیای سرمایه‌داری رسانه‌ها و فضای مجازی می‌توانند رأی‌ها را بسازند… اما چه آلترناتیو دیگری بهتر از این نظام سیاسی داریم؟»

از این‌رو، مستبدترین حاکمان حاضر نیستند حکومت‌شان را غیردمُکراتیک معرفی کنند.

شنیدن صدای مردمی که از محرومیت‌های نسبی فردی و گروهی و اهانت به کرامت انسانی خود رنج می‌برند بر سرمایه‌ی اجتماعی می‌افزاید.

نیابد منتظر بود که مدعیان دمُکراسی و افرادی مانند جین شارپ زیرکانه روش‌های به هرج‌ومرج‌کشاندن جوامع خارج از سپهر سلطه‌گر غرب را به مردم ناخرسند و رنجدیده‌ی ما آموزش دهند. جین شارپی که در قامت یک مُصلح اجتماعی نزدیک به ۲۰۰روش به‌ظاهر غیرخشونت‌بار را به پندار خود برای تغییر از دیکتاتوری به دمُکراسی پیشنهاد می‌کند. در حالی‌که چهره‌ی پنهان او را بعضی از متفکران آزاده‌ی غربی در مقالات خود آشکار کرده‌اند، از جمله:

"Gene Sharp: More Anarchist than Neolibral", Craig Brown: Journal of Resistance Studies

جین شارپ بیشتر آنارشیست است تا نئولیبرال!

امیدواریم مدیران و مسئولان کشور خود را مخاطب علی(ع)، رساترین صوت عدالت انسانیت، بدانند که در عهدنامه‌ به مالک اشتر سفارش می‌کنند:

«برای نیازمندان که مراجعه‌ی آنان به تو ضروری است، قسمتی از وقت خود را اختصاص بده که با شخص تو به‌طور مستقیم ارتباط برقرار کنند و برای آنان مجلسی عمومی برگزار کن که در آن‌جا به خدایی تواضع کنی که تو را آفریده است. و در این ارتباط، لشکریان و معاونانت مانند نگهبانان و پاسداران را از آنان دور ساز تا کسی که از آن نیازمندان با تو سخن گوید، بدون گرفتگی زبان سخنش را بر زبان جاری سازد. زیرا من در موارد متعدد از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود:

"هیچ اُمتی به پاکی و قداست نخواهد رسید مگر این‌که حق ضعیف آن امت از قدرتمندش بدون گرفتگی زبان گرفته شود."

به‌علاوه، برخوردهای تند آنان و ناتوانی در سخن‌گفتن‌شان را تحمل کن و مگذار در تنگنای هیبتِ فرمان‌روایی و تکبر تو به سختی بیفتند.»

۳۱۱۳۱۱