فیلم هایی بلاتکلیف، روان و بیجان
«هِناس»؛ قصهای که باور نمیشود
«هِناس» میتوانست فیلم بدی نباشد اگر فیلمنامه درست و درمانی برایش نوشته میشد و کارگردان، روایت و شخصیتپردازی و ریتم بلد بود و میتوانست با مقتضیات موضوعش، جزییات لازم برای باور کردن قصهای با مضمون ترور یک دانشمند هستهای را در فیلم خود بگنجاند. فیلم اصولا به دانشمند نزدیک نمیشود و شخصیت پردازی همسرِ دانشمند هم، از اساس دچار اشکال و بلاتکلیف است، انگار هیچ گذشتهای ندارد و با شروع فیلم، تازه چشم به جهان گشوده است.
البته اینکه فیلم، زیاد شعار نمیدهد و فضا را بیش از اندازه-به روال فیلمهای مشابه- ایدیولوژیک نمیکند، یک پوئن مثبت است.
در یک برنامه تلویزیونی، مجری از کارگردان محترم این فیلم پرسید: «ژانر فیلم شما چیست؟» و پاسخ شنید: «عاشقانهی پرتعلیق!»
من دیگر حرفی ندارم.
«برف آخر»؛ روان و خوشساخت
«برف آخر» یک فیلم روان و خوش ساخت است. فضاسازی درست در فضای برفی کوهستان و شخصیت پردازی قابل قبول از امتیازات فیلم است ولی ضرباهنگ آن حتما نیازمند تجدیدنظر است. پرداختن بهاندازه و به قاعده به موضوع رابطه انسان و طبیعت و حیات وحش، فیلم را تماشایی کرده است…