جنگ به خانه های ما راه پیدا کرده
هر خبری قابلیت تبدیل شدن به یک بازی چندش آور دوقطبی را دارد.آخرینش ماجرای اسرائیل و غزه بود. وقتی جمعی از هم وطنانمان برای صهیونیست ها دل سوزاندند و بر مظلومیت آن ها پستان به تنور حقوق بشر و آزادی و محکومیت تروریسم چسباندند با خودم گفتم این دیگر آخرش هست. از این فجیع تر دیگر نمی تواند وجود داشته باشد.ته دلم هم حاکمیت را در این موقعیت به وجود آمده بیش از همه مقصر می دانستم.می گفتم اگر آن ها حکمرانی درست و حسابی بلد بودند کار به این جاها نمی رسید که مردم در ماجرای فوتبال ملی و جنگ بین صهیونیست ها و مردم بی پناه غزه طرفی را بگیرند که نباید بگیرند.اما این آخری را چه؟این را دیگر چه طور می توان توجیه کرد؟این ماجرا دیگر شوخی بردار نیست.لج و لج بازی است؟ لج بازی تا کجا؟ تا شادی کردن در تکه تکه شدن کودک دوساله؟تا پایکوبی برای کشته شدن نه تن از اعضای یک خانواده؟تا هلهله کردن برای جزغاله شدن یک پرستار جوان؟که چی؟که این ها طرف جمهوری اسلامی بودند؟و یا این که احتمالا همه آن ها با جنبش زن زندگی آزادی مخالف بودند؟
می شود گفت همه آن ها که در کشتار هم وطنانشان به رقص و شادمانی برخاستند وطن فروشند و تک..